دسته بندی | پزشکی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 70 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 79 |
پیشگفتار
انسان با قبول اینکه پریشانی براو مقدر بوده است به حیات خویش ادامه می دهد . انسان با نگرش به مقدرات و یا درد و رنجهای گریز ناپذیر خود ارزش ها را مورد شناسایی قرار می دهد . بنابراین درد و رنج نیز دارای مفهوم است از دید فرانکل انسان با نگرش به مقدرات که شامل درد و رنجهای گریز ناپذیر می باشد با معنایی خاص با آنها برخورد می کند و هر یک از درد زنجها و نقیصه های مختلف می تواند برای هر شخصی دارای معنا و مفهوم ویژه باشد .
نقص بدنی و معلولیت هرگز نمی تواند مبنایی برای جنبه های پاتولوژیک باشد چرا که انسان پویاتر و آزادتر از آن است که معلولیت مادرزادیی و بیماری وی را کاملاً در چهار چوب خویش نگهدارد و تمام زندگی وی را ترسیم کند . در حقیقت طرز تلقی فرد از معلولیت خویش بسیار اهمیت پیدا می کند . وجود یک نقص در انسان می تواند عامل تقویت ابعاد دیگر او باشد . انسان روحی دارد و جسمی و انسانیت وی وابسته به روح است نه جسم . پس بیایید توان مندی های فرد معلول را باور کنیم چرا که او از عمق جانش فریاد بر می آورد که :
مرا باور کن ، روزی خواهم شکفت.
چکیده
این پژوهش که یک مطالعه پس رویدادی است توسط خانم پروین جعفری به منظور بررسی تاثیر معلولیت جسمی ، حرکتی ( ناشی از فلج مغزی ) بر میزان هوش بهرکودکان
هوش بهر و مقایسه IQ افراد سالم و معلول صورت گرفته است .
در این پژوهش 30 کودک دختر عادی و سالم و 30 کودک دختر دچار معلولیت در گروه سنی 10- 7 سال از مدارس توان خواهان 1و2 و مدارس عادی شهر تهران انتخاب شدند و به منظور گردآوری اطلاعات از تست و کسلر کودکان استفاده گردیده است . همچنین جهت نیل به اهداف تحقیق از آزمون T گروه های مستقل استفاده شده است .
نتایج یافته ها در ارتباط با هدف کلی پژوهش نشان داده است که با 99 درصد اطمینان :
کودکان با معلولیت جسمی – حرکتی ( ناشی از فلج مغزی ) نسبت به کودکان عادی از هوش بهر پایین تری برخوردارند .
مقدمه :
همه ما در معرض معلولیت های جسمی قرار داریم و این نکته ای است که هرگز نباید آن را از خاطر ببریم .
معلولیت های جسمی، شاید آشکارترین نقایصی باشند که فرد مبتلا را در میان جمعی از افراد سالم انگشت نما می سازند . تاریخ بشری نشان گر آن است که معلولیت جسمی از دیر باز با زندگی بشر آمیخته بوده و نیاکان ما نیز با گروه های متفاوت از معلولان روبه رو بوده اید .
آسیب های جسمی می توانند معلول بیماری های ارثی و اکتسابی یا حوادث و سوانح باشند . با توسعه تمدن بشری و پیشرفت علم پزشکی گرچه از شمار بیماری های ارثی و اکتسابی که پدید آورنده معلولیت های جسمی هستند کاسته شده است اما شرایط و عواملی را مهیا کرده است که به گونه ای دیگر معلولیت زایی می کنند . استفاده از اشعه ایکس در دوران حاملگی استفاده از داروهای خاص دو سه ماهه اول بارداری ،سوانح ناشی از برخورد مصنوعات دست بشر با افراد و ... از جمله این عوامل به شمار می آیند .
آسیب های جسمی علیرغم اینکه با کنش زیر هنجار ذهنی، توأم نیستند ولی مبتلایان به آنها در نگاه اول با عقب ماندگان ذهنی ، روان پریش ها و سایر گروههای استثنایی یکسان تلقی می گردند . این مطلب گویای ضعف آگاهی های اجتماعی _فرهنگی ما در این حیطه است .
کودکان مبتلا به معلولیت های جسمی غالباً مورد پذیرش هم سالان خود واقع نمی شوند و گاه با تمسخر و استهزاء و طرد و تحقیر نیز روبه رو می گردند . نظام آموزش و پرورش ما هنوز نتوانسته است جایگاه خاص این کودکان را در مدارس، مشخص کند در نتیجه کودک مبتلا به معلولیت جسمی _حرکتی یا از نعمت آموزش، بی بهره می ماند یا با جایگزینی در مدارس استثنایی فرصت رشد و شکوفایی از او سلب گردیده و منجربه وازدگی او از تحصیل می گردد . در حال حاضر، دانش آموزان معلول جسمی قادرند ،اندکی از مدارس عادی استفاده کنند .
واقعیت تلخ دیگری که در این زمینه وجود دارد ضعف آگاهی های معلمان و مدیران ما در مورد این کودکان می باشد . در حالی که اگر چنین ضعفی موجود نبود بسیاری از این کودکان در مدارس عادی مشغول به تحصیل می شدند . دانش آموزان معلول جسمی غالباً به دلیل نیازهای درمانی و ناتوانی خاصی که دارند علیرغم برخورداری از هوش معمولی به دلیل غیبت های پی در پی که برای دریافت خدمات درمانی و ناتوانی که دارند معمولاً از ادامه تحصیل در مدارس عادی محروم می شوند .
بیان مسئله :
امروزه متجاوز از چهارصد میلیون کودک و فرد استثنایی در سراسر این جهان پهناور زندگی می کنند که اگر چه آنها کم و بیش برای جوامع بشری شناخته شده است ولی کمتر کسی از توانایی آنها اطلاع دقیق و واقعی دارد لذا مهمترین اصل در این طریق شناخت گروه های مختلف استثنایی از طرف جوامع و آگاهی از توانایی های آنان در کنار محدودیت یا معلولیت شان می باشد اگر پذیرای این واقعیت باشیم که همه انسان ها حتی گروهی که از هوش بهر بالایی برخوردار هستند امکان دارد. در پاره ای از علوم و فعالیت ها در حدی متوسط باشند و کمتر کسی است که در تمام علوم و فنون انسانی برتر و سرآمد به شمار آید و همچنین معلولیت در یکی از توانایی ها برای هیچ فردی نمی تواند مانع پیشرفت او در سایر جنبه های گردد ،ولی با اینهمه باید حقیقت را پذیرفت که هر معلولیتی در رابطه با جامعه محدودیت هایی را سبب می گردد که هر جامعه با خصوصیات فردی و اجتماعی این گروه بیشتر آشنا باشد این محدودیت ها کمتر خواهد بود ( پاکزاد 1363 )
همانگونه که کودکان از نظر ظاهر با هم متفاوت هستند از نظر توانایی ، کفایت ، هوش ، یادگیری و مهارت های گوناگون نیز با یکدیگر تفاوت دارند یکی از وظایف مهم مربی شناخت این تفاوت ها و استفاده از توانایی ها در تعلیم و تربیت است . برای آنکه مربی بتواند در کار خود موفق گردد قبل از هر چیز باید کودک را بشناسد، نقص او را بیابد، توانایی های او را تشخیص دهد و در کنار معلولیت و کمبود وی از سایر توانایی ها او حداکثر استفاده کند .
مسأله معلولیت های جسمی _ حرکتی و تأثیر آن بر هوش بهر کودکان از جمله موضوعات مهمی است که کمتر مورد توجه دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت و نظام آموزش و پرورش ما واقع می شود . این پژوهش در پی یافتن پاسخ روشنی به این سوال می باشد
آیا کودکان دارای معلولیت جسمی _ حرکتی از هوش بهر پایین تری نسبت به کودکان عادی برخوردار هستند ؟
فرضیه تحقیق :
الف) کودکان دارای معلولیت جسمی _ حرکتی از هوش بهر پایین تری نسبت به کودکان عادی برخوردارند .
متغیرها و تعاریف عملیاتی :
متغیر اول ( متغیر مستقل ) : معلولیت جسمی _ حرکتی
متغیر دوم ( متغیر وابسته ) : میزان هوش بهر
معلولیت های جسمی _ حرکتی :
به طور کلی معلولین جسمی _ حرکتی کسانی هستند که به دلیل نقص جسمانی دچار مشکل حرکتی می باشند این نقص ممکن است به دلیل ضایعه مغزی ، آسیب دیدگی نخاع ، ضایعات استخوانی و عضلانی و به صورت فلج عضوی یا ناموزنی عضو حرکتی ( دست ها و پاها ) نمایان می گردد باید توجه داشت که هر نقص جسمانی لزوماً دلیل بر توانایی فرد در انجام امور مربوطه نمی باشد.
به عبارت دیگر معلول کسی است که به دلیل نقص جسمی _ حرکتی قادر نیست فعالیت های عادی زندگی روزمره را به نحو مطلوب انجام دهد و یا در انجام فعالیت های مربوطه با محدودیت هایی مواجه است . معلولیت های جسمی غالباً با یک یا چند معلولیت اضافی همراه هستند مثل اختلالات ارتباطی ، مشکلات گفتاری و ... که از عملکرد صحیح و سالم یادگیری مثبت و موثر جلوگیری می کنند .
هوشبهر :
هوش عبارت است از توانایی یادگیری و انبطاق با آنچه برای ادامه حیات در فرهنگی که در آن زندگی می کنیم لازم است هوش را می توان توانشی بسیار کلی دانست می توان آن را مجموعه ای از توانش های نسبتاً کلی مثل ( مهارت های کلامی ) یا ( مهارت های عددی ) یا مجموعه ای از استعدادهای خاص مثل توانایی به خاطر سپردن اعداد و توانایی در واژه سازی دانست .
معلولیت :
سازمان بهزیستی کل کشور معلولیت را چنین تعریف می کند :
معلولیت عبارتست از محرومیت مستمر ناشی از نقص یا ناتوانی یک فرد مشخص که انجام وظیفه ای را که براساس شرایط سن و جنس و عوامل فرهنگی برای افراد غیر معلول عادی دانسته شده است محدود نموده و مانع می گردد .
معلول به کسی اطلاق می شود که بر اثر ضایعه جسمی _ روانی ناشی از توارث ، بیماری ، جنگ ، و یا حادثه اختلال قابل توجهی به طور مستمر در سلامت و کارآیی عمومی بدن و یا در شئون اجتماعی و حرفه ای او به وجود آید چنان که این اختلال از استقلال وی در زمینه های اجتماعی و اقتصادی می کاهد .
تعریف دیگری از معلول :
در حال حاضر معلول را به عنوان فردی که توانایی کمتر از حد طبیعی
( بهنجار) یا یک نارسایی کالبد شناختی یا کنشی را داشته باشد و در نتیجه برای او مشکل است که با هم سالان خود رقابت کند تعریف می کنند .
تعریف فرد عادی ( سالم ) : از نظر ما در این پژوهش فرد عادی کسی است که دارای نقص فیزیکی و بدنی نباشد و هیچ گونه معلولیت جسمی نداشته باشد .
تعریف هوشبهر :
منظور از هوشبهر در این تحقیق غره ای است که آزمودنی در آزمون و کسلر بدست می آورد .
تعریف معلول :
معلول فردی است که از دست و پا و یا یکی از آن ها فلج شده و اختلال حرکتی داشته باشد و علت معلولیت وی یکی از انواع فلج های مغزی بوده و این معلولیت از استقلال وی در شئون اجتماعی و حرفه ای بکاهد .
اهداف تحقیق
تعیین فراوانی معلولیت های جسمی به دلیل توأم بودن با معلولیت های دیگر معمولاً با مشکلات بسیاری همراه است به همین علت برآورد دقیق و حساب شده ای از فراوانی این دسته از کودکان در دست نیست با توجه به گستر کودکان دارای معلولیت جسمی _ حرکتی لازم است به تشخیص و شناسایی آنان و طرح و برنامه و تدارک امکانات برای آنها توجه خاصی شود هدف اساسی از انجام این تحقیق، بررسی عوامل معلولیت های جسمی _ حرکتی و تأثیر آن بر میزان هوشبهر کودکان و رسیدن به این نتیجه که کدامیک از اقدامات آموزشی، برای این کودکان باید صورت پذیرد از دیگر اهداف این تحقیق است ودر آخر به این امر که میزان معلولیت فرد چه تأثیراتی یا تأثیراتی در رشد ذهنی او و ارتباط او با افراد جامعه دارد .
اهمیت و ضرورت تحقیق :
ناتوانی های جسمی در تمامی سنین گروه های اجتماعی و جوامع وجود داشته اند و برای مبتلایان مشکلات بی شمار به همراه داشته اند. متأسفانه در کشور ما ایران هنوز جایگاه خاص این کودکان روشن نشده است و آنها از حمایت های مالی و قانونی لازم که پشتوانه آموزش و پرورش این عزیزان است برخوردار نیستند امید است که این مطالعه شروعی برا ی پاسخگویی به برخی ابهامات و سوالات معلمان ، مشاوران و روانشناسان در مورد معلولیت های جسمی _ حرکتی و تأثیر آن بر میزان هوشبهر باشد و مورد استفاده تمامی دست اندرکاران تعلیم و تربیت قرار گیرد هم چنین محققان و پژوهش گران را جهت انجام تحقیقات هر چه بیشتر در این موضوع تشویق نماید و در آینده ای نه چندان دور بتوانیم در راستای خدمت به این کودکان گامی هر چند کوچک برداریم .
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 271 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 216 |
در سال های اخیر، با توجه به تلاش های بسیاری که در آموزش مفاهیم دینی در مدارس صورت گرفته و نیز فعّالیّت های بی وقفه ای که مربیان تربیتی برای آشنایی کودکان با مبانی دینی انجام داده اند ، تنها شاهد انبوه سازی مطالب ذهنی آنان به عنوان محفوظات هستیم و این آموزه های تعالی بخش که سبک زندگی و شیوه ی اعتقادات آینده ی فرد را می سازد ، اگر با بینش و بصیرت صحیح صورت نگیرد به مرور کمرنگ شده و یا در مواجهه فرد با زرق و برق های فرهنگ های بیگانه دچار سردرگمی و در نهایت حذف اعتقادات آنها می گردد . تغییرات برنامه های درسی در دوران ابتدایی و نگرش های جدید مسئولان آموزش و پرورش در تدوین کتب آموزشی ، حاکی از آن است که گام های مؤثری در این راه برداشته شده است ، اما هنوز نیاز به ارائه ی راهکارها و الگوهای آموزشی مناسب تر جهت انتقال آموزه های دینی خصوصاً نماز در مدارس هستیم.
تربیت دینی صحیح در طول دوران ابتدایی می تواند به عنوان یکی از مهم ترین عوامل جلوگیری از ناهنجاری های رفتاری و رشد اندیشه های دینی و تقویت باورهای اعتقادی در فرد باشد . هنگامی که از نهادینه شدن تربیت دینی صحبت به میان می آید ، منظور این است که کودکان به عنوان نسل فردا باید سیر زندگی و اهداف خود را در بستر نظام اعتقادی جامعه مشخص کنند . دکتر باهنر در این باره می نویسد : تجربیات موجود و تحقیقات انجام شده نشانگر آن است که مسأله آموزش دینی از وضعیت مطلوبی برخوردار نبوده و گاهی با تأثیرات معکوسی نیز همراه گردیده است . ( باهنر ، 1385 )
در سال های اخیر در میان نسل جـوان و نوجـوان ، نوعی تردید در همه ی باورها و خود باختگی
در برابر نئومدرنیسم[1] دیده می شود . به گونه ای که اسلامی که در کلاس های دینی بیان می شود ،
نمی تواند پاسخگوی دانش آموزان و مشکلات آنها باشد . ( قائمی ، بی تا )
به نظر می رسد که دغدغه های فکری بسیاری از اندیشمندان اسلامی نیز همین موضوع باشد ، که
چگونه می توان با توجه به فرصت های استثنایی دوران تحصیل باورهای دینی و اعتقادات زیر بنایی مذهبی کودکان را در جهت تثبیت ایمان مذهبی آنها در آینده شکل داد . چون به وجود آوردن و شکل دادن یک بینش صحیح و ارتباط دادن ارزش های فرد با ارزش های دینی از طریق روش های خلاقانه می تواند در این امر مهم بسیار موثر و مفید واقع شود ، بنابراین پژوهش حاضر سعی دارد معلوم نماید که راهکارهای آموزش خلاق در آموزش مفاهیم دینی ( نماز ) به کودکان و نوجوانان و تعمیق باورهای دینی آنان ، چیست ؟ امیرالمؤمنین حضرت علی(ع ) در نهج البلاغه چنین می فرمایند :
" لا تقسیروا اولادکم علی آدابکم فانهم مخلوقون لزمان "
فرزندان خود را بر آن اساس که خود تربیت شده اید تربیت نکنید که اینان برای زمان غیر از زمان شما آفریده شده اند . ( به نقل از قائمی ) به وضوح می توان از این سخن مولای متقیان برداشت نمود ، که شرایط جدید نیاز به خلاقیت های جدید و شیوه های آموزشی جدید دارد . روان شناسان و جامعه شناسان عصر حاضر نیز حداقل براین نکته اتفاق نظر دارند ، که انتقال مفاهیم به نسل های جدید نیاز به روش های همخوان با اوضاع و شرایط جدید دارد و تنوع اطلاعاتی در جهان می تواند در صورت بد عمل کردن و تاکید بر شیوه های سنتی ، به سادگی مورد بی توجّهی نسل جدید قرار گرفته و تمام تلاش های ما را بی ثمر سازد .
2.1. اهمّیّت و ضرورت موضوع :
آموزش مفاهیم و اعمال مذهبی به عنوان اصول اولیه زندگی اجتماعی در جامعه اسلامی محسوب می گردد . جامعه ای که تمام ارکان آن از ابتدایی ترین نهادها تا پیچیده ترین بنیادهای آن ، وابسته به احکام اسلام و برگرفته از اعتقادات دینی شیعه می باشد ، باید در انتقال اصول به کودکان ، بهترین شیوه های کاربردی را به کار بندد . انتقال و آموزش رفتارهای مختلف به کودکان امری بسیار پیچیده و حساس است و یکی از موضوع های مهمی است که روان شناسان در آن اتفاق نظر ندارند . یادگیری امری پیچیده و در عین حال ساده می باشد . تئوری های مختلف یادگیری و روش های انتقال مفاهیم به کودکان دارای تنوع بسیاری است . از تئوری های یادگیری و پرسش و پاسخ گرفته تا شرطی ابزاری و شرطی کلاسیک تا روش های جدیدی که توسط تئوریسین های مختلف علوم انسانی ارائه شده است .
امروزه شناخت به عنوان یکی از مورد پسندترین و پرکاربردترین مفاهیم روان شناسی محسوب می گردد و بسیاری از روان شناسان عصر حاضر با ارائه ی الگوهای مختلف شناختی ، سعی در اثبات نظریات خود از دیدگاه های مختلف دارند . اهمیت شناخت در آموزش و پرورش و درک پدیده ها و را در سیستم های مختلف آموزش و پرورش به وجود آورده است .
در جامعه ای که ما در آن زندگی می کنیم ، اعمال و رفتارهای اجتماعی تا حدود زیادی متأثر از آموزه های مختلفی است که توسط رسانه های جمعی ارائه می گردد . اگر ما نتوانیم در مواجهه با این سیل اطلاعات مختلف ، اهداف و آرمان های اولیه و زیر بنایی خود را منتقل و تثبیت کنیم ، بدون شک در آینده ی نزدیک با بحرانی فراگیر روبه رو خواهیم گشت که در آن شرایط ، دیگر نمی توان با ابزارهای سنتی و ساده به جنگ آنها رفت. لازم است در ابتدای تشکیل و تکمیل مفاهیم و اصول زیر بنایی اعتقادی افراد ، ما نیز با درایت خاص ، روش های مؤثرتر و خلاقانه تری را به کار ببریم و نوع دیدگاه ها و نگرش های نوجوانمان را بر پایه ی اعتقادات دینی و ارزش های معنوی دین اسلام محکم و استوار سازیم .
تحولات صنعتی ، بنیاد زندگی بشر را تغییر داده و حتّی محیط خانوادگی را نیز متحوّل ساخته است . بنابراین نباید روش هایی را به کار ببریم که برای آموزش ما از آن استفاده شده است . اصول دین همیشه ثابت و بدون تغییر است . ( حلال محمد ، حلال الی یوم القیامه ) امّا در نحوه ی آموزش می توان از راه های جدیدی استفاده کرد . سفر حج واجب است ، اما ضرورتی ندارد که در حال حاضر نیز ، با اسب یا شتر انجام شود . ( قائمی ، بی تا )
اگر ما زمان شناسی و جریان شناسی را به عنوان یک اصل بپذیریم ، نباید شاهد این قضیه باشیم که در امر آموزش مفاهیم دینی به فرزندانمان از سایر ادیان و جوامع عقب تر هستیم . باید مبنای کاری ما بر این باشد که آموزش مفاهیم دینی را با شیوه های جدید که دارای جذابیت ، مقبولیت و سبب ایجاد رغبت کامل در فرد باشد ، ارائه دهیم و بین آموزه های دینی و زندگی پیوندهای ناگستنی برقرار نماییم .
نماز به عنوان ستون دین اسلام در میان مسلمانان از جایگاه خاصی برخوردار است و به عنوان نماد عینی و اعتقادی مسلمین محسوب می گردد . اگر ما بتوانیم مسیر آموزش صحیح نماز را در مدارس به نحوی پیش ببریم که فرد بدون تذکر و یا اجبار با بینش و اراده ی کامل آن را به جا آورده و ارزش های خود را به طور کامل وابسته به ارزش های دینی بداند ، می توانیم ادعا کنیم که توانسته ایم در انتقال این ارزش بنیادی به نسل های جدید موفق عمل کرده ایم و در ضمن وابستگی فرد به این فریضه ، می تواند جلوی بسیاری از ناملایمات و بزهکاری های فردی و گروهی را بگیرد .
هدف اصلی این پژوهش شناخت راه ها واصول آموزش خلاق در آموزش مفاهیم دینی ( نماز ) می باشد . در راستای این هدف اصلی ، اهداف فرعی دیگری نیز مدّ نظر است که عبارتند از :
1 – شناخت جایگاه نظر در آموزش مفاهیم دینی ( نماز )
2 – نقش خلاقیت و آموزش خلاق در تعمیق باورهای دینی ( نماز )
3 – بصیرت دینی و شناسایی نقش آن در تعمیق باورهای دینی
4.1. سؤال های تحقیق :
با توجه به اهداف در نظر گرفته شده ، سوال های این تحقیق عبارتند از :
1 – به منظور آموزش مفاهیم دینی به دانش آموزان ( نماز ) چه راه هایی وجود دارد ؟
2 – چگونه می توانیم آموزشی خلاق را برای انتقال مفاهیم دینی طراحی کنیم ؟
3 – تفکر در آموزش مفاهیم دینی ( نماز ) از چه جایگاهی برخوردار است ؟
4 – اصولی که به مربیان پرورشی می تواند کمک کند تا آموزشی عمیق و پایدار داشته باشند ، چیست ؟
5.1. فرضیات تحقیق :
فرضیه ی اصلی این پژوهش آن است که آموزش های خلاق در تعمیق و تقویت باورهای دینی ( نماز ) مؤثر است .
در راستای این زمینه اساسی ، محقق فرضیه های دیگری نیز در ذهن دارد که عبارتند از:
1 – مربیان تربیتی در مدارس ابتدایی بیشتر به صورت های کلیشه ای سعی در آموزش باورهای دینی دارند .
2 – داشتن بصیرت و بینش دینی در تثبیت آموزه های دینی ( نماز ) نقش بسیار مهمی دارد .
3 – هر چه آموزش مفاهیم پایه ای دینی ( نماز ) ، بیشتر همراه با تفکر و انتخاب باشد ، تأثیر آن بیشتر است .
4 – هر چه هماهنگی بین انتظارات و نقش های دانش آموزان بیشتر باشد ، آموزش بهتر انجام می گیرد.
5 – هر چه آموزش با انتظارات و گرایش های دانش آموزان هماهنگی بیشتری داشته باشد ، آموزش با موفقیت بیشتری انجام می گیرد
6.1. تعاریف نظری و عملیاتی تحقیق
آموزش خلاق :
آموزشی که بر اساس تفکر واگرا طراحی شده و هر کودک با توجه به داشتن یک جریان متفاوت که نیازها و گرایش های ویژه ای را دارا می باشد ، طراحی می گردد. البته توجه به همگرایی و یکسان دیدن برخی از خصوصیات کودکان نیز مد نظر است . ( www. Cheessta.com )
در این پژوهش منظور از آموزش خلاق عبارت است : از آموزش هایی که مبتنی بر اصول تدریس فعال توسط مربی ، با توجه به اهداف یادگیری باشد . آموزش خلاق را نمی توان یک بعدی و با الگویی خاص برای افراد مختلف در نظر گرفت . لذا در این طرح با توجّه به ویژگی های فرهنگی خاص هر طبقه و نیز تفاوت های فردی مشخصی که مربیان مشاهده می کنند ، می توانند فرآیندهای مختلفی را برای انتقال آموزش مورد نظر ، ارائه دهند . آموزش خلاق می تواند با بازی ، لذّت ، ترغیب و تشویق کودک ، آزادی اندیشه و مشارکت در امور مختلف همراه باشد و در مجموع می توان گفت که آموزش خلاق، به مربی خلاق که به اصول اعتقادی و روان شناسی اجتماعی آشنایی داشته و روش انتقال آموزش خود را در شرایط مختلف کلیشه ای و سنتی قرار ندهد ، نیاز دارد . (کردی ،1381 )
تفکر خلاق عبارتست از : فرایند درک مشکلات ، مسائل ، کمبود اطلاعات وعوامل جا افتاده ، حدس زدن وفرضیه ساختن در مورد این کمبودها ، ارزیابی و آزمودن فرضیه ها ، حدس ، اصلاح وارزیابی مجدد آن ها و بالاخره ارائه نتایج (تورنس[2]، 1988).
در این پژوهش منظوراز تفکر خلاق : قدرت واستعداد بالفعل رسیده کودک ، در تمییز و تشخیص فعل یا اعمالی که انجام می دهد ، است . به عبارتی نوعی توانایی در فرد به وجود آید ، که بهتر بتواند ، خوب و بد را تشخیص داده و عمل مورد نظر خود را با اراده و منطق صحیح بپذیرد .
تعمیق و تقویت باورهای دینی :
دکتر شریعتمداری در این خصوص می نویسد : یادگیری از طریق شرطی ، یک یادگیری سطحی است و با یادگیری از طریق بصیرت و فهم که بر محور تفکر قرار دارد ، قابل تلفیق نیست . پایه ی ادراک یادگیری تفکر است و فهم ادراکی هر چیز نتیجه تفکر در باره ی آن چیز است .
منظور از تعمیق باورهای دینی در این پژوهش ، به وجود آوردن رفتار مورد نظر ، به نحوی که جزء ارزش ها و باورهای فرد گردد و یادگیری و عمل دینی مورد نظر ؛ نه به خاطر تکرار آن ، بلکه به دلیل ارتباط داشتن آن با کل وجود و هدف های زندگی او عجین گردد . به عبارتی نگرش ، باور ، اعتقاد و ایمان فرد بر انجام آن تکلیف مورد نظر ، پایه ریزی می گردد .
بصیرت گرایی :
بصـیرت در حوزه ی یادگیری با آگاهی و شنـاخت صحیح آغاز و به گرایش عمیـق و پایـداری ختم می گردد . بصیرت ، مقدمه ی ایمان و عمل دینی و وجه تمایز انسان مؤمن با سایرین تلقی می گردد . در این دیدگاه رویکردی مد نظر است که به جای انبوه سازی مفاهیم دینی در ذهن دانش آموز ، به دنبال ایجاد شناخت و بصیرت دینی درآنان باشد . ( رحیمی ، 1382 )
دراین پژوهش ، بصیرت گرایی به معنای ، شناخت و آگاهی عالمانه از مفاهیم دینی است . به نحوی که عمل مورد نظر ( نماز ) کاملاً با آگاهی و شناخت انجام گیرد .
مفاهیم دینی :
در پژوهش حاضر منظور خاص ، آموزش و یادگیری نماز به عنوان مهم ترین فریضه ی دینی مسلمانان است .
کودکان :
در این پژوهش منظور کودکان 7 تا 11 ساله می باشند که دوره ی تحصیلی ابتدایی ، را پیش رو دارند.
مربیان تربیتی :
در این پژوهش به معلمانی که مسئولیت آموزش مسائل اعتقادی – دینی و نیز فعالیت های پرورشی درمدرسه را دارند ، مربیان تربیتی گفته می شود .
خلاقیت :
رونزولی [3](1986) خلاقیت را تولید محصول نو و مبتکرانه می داند که دربرهه ای از زمان برای خالق یا شخص دیگری رضایت بخش باشد . حتّی اگر این ایده یا محصول را قبلاً فرد دیگری کشف کرده باشد،یا آن را مبتکرانه محسوب نکنند،باز خلاقیت وجود دارد.دکتر افروز نیز خلاقیت را امری فردی که طی آن شخص با استفاده از تفکر واگرا فکری نو تولید و ارائه می دهد. (افروز ، 1373 )
در این پژوهش منظور محقق از خلاقیت کلیه ی راه ها و شیوه های نو و جدیدی است که مربیان را
بهتر بتواند در امر آموزش مفاهیم دینی موفق کند .
1،7 . محدودیت ها :
این تحقیق بر اساس شرایط و ویژگی های آموزش کودکان ابتدایی(دختر) در شهر تهران و امکانات موجود در این شهر انجام شده است و در شرایطی می توان نتایج آن را تعمیم داد که جامعه ی انتخابی شرایطی مشابه شرایط موجود در تحقیق را داشته باشند .
فصل دوم
پیشینه و سوابق
مربوط به تحقیق
نماز فریضه ای واجب است که اساس آن بر تربیت استوار است به طور مشهود امری اجتماعی محسوب می گردد . شکر به درگاه پروردگار و نیایش او از بنیادی ترین اصول تربیتی است که در هر دینی به وضوح می توان نحوه ی نیایش های مختلف را مشاهده نمود . اهمیت و حساسیت انجام فریضه نماز در دین مبین اسلام به حدی زیاد است که از آن به عنوان ستون دین یاد شده و لذا انتقال و آموزش صحیح این فریضه الهی به دانش آموزان می تواند فلسفه زیستن و آینده آنان را تحت الشعاع قرار دهد .
از دیدگاه جامعه شناسی ، نهاد دین به عنوان یکی از نهادهای اجتماعی در فرآیند اجتماعی شدن ، ارزش های مذهبی را در افراد درونی ساخته و باعث تطابق آن با فرهنگ جامعه می گردد . کودکان از سنین اولیه خود ، تحت تربیت و پرورش والدین در خانواده قرار دارند . برای تربیت فرزندان ، استنباط و روشن بینی والدین نسبت به تمایلات و علائق آنها الزامی است . ( شرقی ، 1372 ) در این دوره ارزش های مذهبی و هنجارهای دینی توسط اعضای خانواده به طور مستقیم یا غیر مستقیم به فرزندان منتقل می گردد . آنان با مشاهده ی والدین خود در حال انجام فرائض دینی ، کنجکاویشان برانگیخته می شود. مراسمی که در اعیاد مذهبی برگزار می گردد،نیز بر روی کودکان تأثیر می گذارد . در این سنین با توجّه به این که (من مفعولی) در کودکان نقش بیشتری بازی می کند ، آنان پذیرای هنجارها و نرم های مذهبی هستند . پس از خانواده ، مدرسه مهم ترین نهادی است که می تواند به لحاظ رفتارهای مذهبی بر روی کودکان تأثیر گذار باشد . با توجه به آنکه فرآیند اجتماعی شدن از خانواده شروع و در مراحل بعدی تکمیل می گردد ، وجود همسازی میان اهداف نهادهای مختلفی مثل مدرسه و خانواده در شکوفایی شخصیت مذهبی دانش آموزان نقش ویژه ای ایفا می کند . اگر میان عملکرد خانواده و مدرسه تعـارض وجود داشته باشد ، باعث سر درگمی و بلا تکلیفی کودکان گردیده و اعتقادات مذهبی او را تحت تأثیر قرار می دهد . با توجه به اهمیت دوران کودکی و نوجوانی در تکوین شخصیت فردی ، تثبیت ارزش های دینی در شخصیت او با همانند سازی هایی که در نقش های مختلف ایفا می کند ، درونی می گردد . لذّت تربیت صحیح در دوران کودکی می تواند مجموعه ای نظام یافته و شالوده بندی شده از نقش هایی که به آنها وابسته است را به وجود آورد .
در این فصل ، سوابق مربوط به موضوع آموزش های دینی وانتقال ارزش های بنیادی مذهبی در مدارس پرداخته شده است، که توسط مربیان تربیتی ارائه می گردد . هر چند گستره ی این موضوع به لحاظ نظری بسیار وسیع می باشد ، اما در این پژوهش سعی محقق بر آن است که به بررسی تحلیلی سوابق و موضوع هایی کاملاً مرتبط با راه ها واصول خلاقانه ای که به منظور آموزش مفاهیم دینی و تعمیق باورهای دینی در کودکان پس از جدا شدن ازخانواده وارتباط با نهاد مدرسه است ، پرداخته شود . در ضمن با توجّه به آن که پژوهش حاضر با روش کتابخانه ای و مصاحبه صورت گرفته ، اطلاعات پایه ای که در نهایت پاسخگوی سؤال های تحقیق می باشند در این فصل مورد کنکاش قرارگرفته است .
نیاز به پرستش و نیایش یکی از نیازهای اساسی و عمیقی است که در عمق روان بشر وجود دارد . در بررسی های تاریخی این موضوع به اثبات رسیده که پرستش جزئی از وجود و کشش فطری انسان است . گاهی که این میل و روح پرستش توسط انبیا ( علیهم السلام ) در مسیر صحیح قرار گرفته ، به خدا پرستی ختم شده و گاهی نیز بر اثر جهل و نادانی ، انحرافات و لجاجت ، موجودات و اشیاء گوناگون مثل سنگ و چوب ، ماه و خورشید ، آتش ، گاو و پول مورد پرستش قرار گرفته اند .
استاد شهید علامه مطهری در این مورد می فرمایند : یکی از پایدارترین و قدیمی ترین تجلیّـات روح آدمی و یکی از اصیل ترین ابعاد وجود انسانها حس نیایش و پرستش است . مطالعه ی آثار زندگی بشر نشان می دهد که هر زمان و هر کجا که بشر وجود داشته است ، نیایش و پرستش هم وجود داشته است. چیزی که هست ، شکل و شخص معبود متفاوت شده است .از نظر شکل و از نظر رقص ها و حرکات دسته جمعی موزون همراه با یک سلسله اذکار و اوراد گرفته تا عالی ترین خضوع ها و خشوع ها . ( رضوان طلب ، 1380 )
همه ی کودکان به طور فطری کنجکاو و کاوشگر بوده و به دنبال پاسخ به سوال ها و چراها هستند و میل به پرستش و نیایش در وجودشان موج می زند . تجربیات و مشاهدات نیز مؤید این موضوع است ، که کودکان در تقلید و یادگیری مفاهیم و مسائل دینی مثل ، نماز و روزه آمادگی بیشتری در مقایسه با دیگر رفتارها و موضوعات از خود نشان می دهند . این موضوع مؤید فطری بودن خداجویی کودکان است . ( مطهری ، 1385 )
بشر از دیرباز کوشیده است تا به مدد نیروهای مافوق طبیعی بر مسائل و دشواری های خود غلبه کند. هر چند که این امر در خلال تاریخ دستخوش انحرافات بسیاری شده ولی با ظهور مذاهب آسمانی به خصوص اسلام ، زمینه و شرایط بهتری برای رسیدن به وضع مطلوب تر فراهم آمد . اسلام علاوه بر این که منشأ خدمات بسیار ارزنده ای در زمینه های گوناگون بشر شده رهنمودهای لازم برای رسیدن به آرامش روح و روان را نیز ارائه کرده است . قرآن کتاب اسرار خداوند ، بسیاری از ابعاد گوناگون ماهیّت پیچیده ی بشر را قبل از آن که مکاتب روان شناسی قرن بیستم بخواهند درباره ی آدمی اظهار نظر کنند ، روشن و حتّی راهبردهای پیشگیرانه ی درمانی را نیز ارائه داده است . به طور کلی اسلام بر مسائلی تأکید دارد که بسیاری از دانشمندان علوم رفتاری در نتیجه ی تحقیقات آزمایش های مستمر به آن رسیده اند . ( آل یاسین ، 1381 )
شاید برخی براین باور باشند که استفاده از تعالیم مذهبی و نیروی ایمان برای حفظ سلامت روان و جلوگیری از بیماری ها وامراض روانی فقط در کشورهای معدودی می تواند مؤثر باشد . مثلاً در غرب کسی طرفدار این عقیده و ایده ی قدیمی نیست . برای آن که این دسته را نیز مجاب نمود ، به عقاید برخی از دانشمندان غربی در باره ی این موضوع اشاره می کنیم .
یونگ[4] که یکی از معروف ترین روان پزشکان جهان است در مورد نقش مذهب در سلامت روان
می گوید : در طی سی سال اخیر ، مردمانی از کشورهای متمدن جهان به من مراجعه کرده اند و من صدها بیمار را معالجه کرده ام در بین تمام بیماران من که در نیمه دوم حیات خود ، یعنی سنین بالاتر از 35 سال بودند ، یکی پیدا نشد که مشکلش سرانجام مربوط به پیدا کردن یک عقیده ی دینی نسبت به زندگی نباشد . با اطمینان خاطر می توانم بگویم که هر یک ازآنها از آن جهت مریض بودند که آنچه را ادیان زنده ی هر عصر به پیروان خود عطا کرده اند ، از دست داده بوده و آنهایی که عقیده ی دینی خود را باز نیافتند ، هیچ کدام درمان نشدند . ( شرقاوی ، 1365 )
ویلیام جمیز[5]، فیلسوف و روان شناس نامی دانشگاه هاروارد آمریکا می گوید : مؤثرترین داروی شفا بخش نگرانی ، همانا ایمان و اعتقاد مذهبی است . ایمان یکی از قوایی است که بشر به مدد آن زندگی می کند و فقدان کامل آن در حکم سقوط بشر است . در جای دیگر نیز جمیز ادامه می دهد : امواج خروشان سطح اقیانوس هرگز آرامش اعماق آن را بر هم نمی زند و در نظر کسی که دستاویزش حقایقی بزرگ تر و باثبات تر است ، فراز و نشیب های هر ساعته ی زندگی چیزهایی نسبتاً بی اهمّیّت جلوه می کند ؛ بنابراین یک شخص واقعا متدیّن تنزل ناپذیر و فارغ از هر دغدغه و تشویش است و برای انجام هر گونه وظیفه ای که روزگار پیش آورده با خونسردی آماده و مهیا است.
امانوئل کانت[6] از فلاسفه بزرگ اروپا نیز می گوید : ایمان به خداوند پیدا کنید ، زیرا به چنین عقیده ای نیازمند هستیم
دسته بندی | کتابداری |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 43 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 75 |
مقدمه
در گذشته، بسیاری از اقدامات برای رشد و تکامل کودکان خردسال بر دو عملکرد متکی بود:
آماده کردن کودکان برای ورود به دبستان و یا آزاد کردن خانواده ها از گرفتاری مراقبت از کودکان در روزهای کار. این دو عملکرد بخش مهمی از سیاست و اقدامات تربیتی رشد و تکامل کودکان خردسال را تعیین می کردند. اکنون در رشد و تکامل کودکان خردسال، بْعد سوی که تاکنون نادیده گرفته شده بود، بیشتر مورد تأکید قرار گرفته است و به عنوان پایه و اساس آن تلقی می شود و آن تندرستی و رفاه کلی کودک و رشد و تکامل احساس و ذهن او است.
این بْعد است خود را در دنیای پرآشوب و تضاد و دستخوش تغییرات دائم نشان می دهد. همانگونه که تحقیقات مکرر را نشان داده اند، مراقبت برای رشد و تکامل کودکان خردسال راه گشای زندگی در آموزش، خوداتکائی و پژوهش است. رشد و تکامل کودکان خردسال، مراقبت برای رشد و تکامل کودکان خردسال نامیده می شود تا بیشتر بر مفاهیم رشد و تکامل تأکید شود. لیکن چه عبارت رشد و تکامل کودکان خردسال و چه مراقبت برای رشد و تکامل کودکان خردسال بکار رود، منظور فرایند تحقق یافتن حق هر کودک برای زنده ماندن، پشتیبانی، مراقبت و مطلوب ترین رشد و تکامل از آغاز بارداری به بعد است. (سازمان ملل متحد یونیسف، ترجمه عالی پور، 80)
کودک انسان، بی دفاع است و عدم آمادگی اش برای دنیای خارج بسیار طولانی است، طولانی تر از دورانی که برای موجودات شناخته دیگر وجود دارد. خردسالی دورانی پْر از بیم و خطر و همچنین پْر از امکانات فوق العاده است. زمانی است برای اکتشاف، تجربه و تغییرات عمده. در این دورة حساس، کودک تمایل مثبتی به یادگیری و نیز علاقة زیادی به مشارکت در کارهای دنیای خارج پیدا می کند. (سازمان ملل متحد یونیسف، مترجم: عالی پور، 80)
مفهوم و تعریفی مختلف هوش
همچنان که افراد بشر از نظر شکل و قیافه ظاهری با یکدیگر تفاوت دارند، از نظر خصایص روانی مانند هوش، استعداد، رغبت و دیگر ویژگیهای روانی و شخصیتی نیز بین آنها تفاوتهای آشکار وجود دارد. مطالعه نوشتههای فلاسفه و دانشمندان قدیم نشان می دهد که انسان حتی از گذشتههای بسیار دور از تفاوتهای فردی آگاه بوده است.
چنانکه افلاطون در کتاب جمهوریت تفاوتهای فردی انسان ها را مورد توجه قرار داده و گفته است که هر فرد باید به شغلی متناسب با استعدادها و تواناییهایش گمارده شود. او دربارة تفاوتهای افراد، در کتاب جمهوریت خود چنین گفته است: «اشخاص به طور کاملاً یکسان به دنیا نمی آیند، بلکه از نظر استعدادهای طبیعی با یکدیگر تفاوت دارند، یک شخص برای نوع خاصی از شغل و دیگری برای شغلی دیگر مناسب است».(پاشا شریفی، 1374)
ارسطو شاگرد برجستة افلاطون نیز در نوشته های خود تفاوتهای فردی و گروهی انسانها را از نظر تواناییهای مختلف مورد توجه قرار داد و به تفاوتهای موجود بین گروههای نژادی اجتماعی، و جنسی اشاره کرد.
در قرون وسطی تفاوتهای فردی چندان مورد توجه قرار نگرفت. تصمیهای فلسفی در رابطه با ماهیت ذهن عمدتاً به طور نظری انجام می گرفت و روشهای تجربی در مشاهده و سنجش رفتار به کار بسته نمیشد. در این زمان روان شناس قوای ذهن که توسط سنت آگوستین و سنت توماس مطرح شده بود بر نظام آموزش قرن عصر حاکم بود. (پاشا شریفی، 74)
براساس این نظریه، حافظه، تخیل و ارادة عناصر اساسی ذهن به شمار می روند و پرورش این قوا موجب می شود که انسان در همة زمینه ها توانایی و مهارتهای لازم را کسب کند. در اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 میلادی عده ای از دانشمندان تعلیم و تربیت مانند روسو، پستالوزی هربارت، و فروبل تفاوتهای فردی کودکان را از نظر علایق، فعالیتهای ذهنی و توانایی های یادگیری مورد توجه قرار دادند که در روشهای تعلیم و تربیت کودکان تأثیری عمیق برجای گذاشت.(پاشا شریفی، 74)
براساس دیدگاه مرسوم، هوش عبارت است از برخی ویژگی های نسبتاً ثابت فرد که در تعامل بین محیط و وراثت شکل می گیرد(استرنبرگ و گریگورنکو[1]، 1997). آزمونهای معمول هوش و توانشهای مرتبط با آن میزان موفقیت و تسلط شخصی را که چندین سال پیش به دست آورده است اندازه گیری می کند. آزمونهایی نظیر آزمونهای واژگان، درک مطلب، قیاس کلاس، حل مسائل ریاضی و سایر آزمونهای مشابه همگی تا حدودی آزمونهای موفقیت است. حتی آزمونهای استدلال انتزاعی به اندازه گیری موفقیت در حل کردن نمادهای مضری می پردازد که در مدارس غرب آموزش داده می شود(آزمایشگاه شناخت تطبیقی انسان، 1982).
پدیده هوش بارزترین فعالیت توان ذهنی در بشر می باشد که قدرت سازگاری او را در محیط میسر می سازد. مطالعه هوش از دیرباز مورد نظر روان شناسان بوده و در سالهای اخیر تحقیقات فراوان در این باب انجام گرفته است.(عظیمی، 1369)
یکی از تعریفهایی که خیلی زیاد مورد استفاده قرار گرفته تعریفی است که وکسلر در 1958 پیشنهاد کرده است. او هوش را به عنوان یک استعداد کلی شخص برای درک جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف کرد. بنابراین، از نظر وی هوش شامل توانایی های فرد برای تفکر منطق، اقدام هوشمندانه و برخورد مؤثر با محیط است از نظر وکسلر هوش می تواند اجتماعی، عملی و یا انتزاعی باشد و نمی توان آن را از ویژگی هایی مانند پشتکار، علایق و نیاز به پیشرفت مستقل داشت. به نظر هامفریز[2] هوش عبارت است از خزانة مهارتهای ذهنی آدمی و بورینگ[3] عقیده داشت هوش چیزی است که به وسیلة آزمونهای هوش اندازه گیری می شود.(پاشا شریفی، 1373)
چندین راه برای تعریف هوش وجود دارد، سه نظر متداول:
- هوش عبارت است از توانایی یادگیری
- هوش عبارت است از توانایی فرد در تطبیق با محیط خود
- هوش عبارت است از توانایی تفکر انتزاعی (براونینگ، 1990).
این سه تعریف مغایر یکدیگر نیستند، تعریف اول تأکید بر تعلیم و تربیت دارد. تعریف دوم بر شیوه مواجه افراد با موقعیتهای جدید تأکید می کند، و تعریف سوم ناظر بر توانایی افراد در زمینه استدلال کلامی و ریاضی است. به این ترتیب، این سه توانایی با یکدیرگ وجوه مشترکی دارند.
در زمینه هوش دو نظر کلی، تواناییهای ذهنی انسان دارای یک عامل مشترک است که اسپیرمن آن را عامل g [4] معرفی می کند. در نظریه چند عامل، چند عامل مجزا یا مهارتهای اساسی وجود دارد که هر فعالیتی با یک یا چند عامل از آنها درگیر است.(جلال بامدادی ـ بهرام صادق پور، 87)
هوش، یکی از مفاهیم انتزاعی است که تفسیر و تحول زیادی داشته است. عده ای هوش را محصول استعدادهای ذهنی و تعدادی هوش را توانایی یادگیری، خوب استدلال کردن، سازگاری با محیط و تحلیل اطلاعات می دانند. بینه عقیده داشت:« هوش چیزی است که به وسیلة تست او سنجیده می شود» و بورینگ[5] معتقد بود: «هوش چیزی است که به وسیلة آزمونهای هوش اندازه گیری می شود».(شریفی، 1383)
کوششهایی که برای تدوین یک تعریف دقیق از هوش به عمل آمده اغلب با مشکل مواجه بوده و به تعریفهای بهت انگیزی منجر شده است. دلیل این امر آن است که هوش یک مفهوم انتزاعی است و درواقع هیچگونه پایة محسوس و عینی و فیزیکی ندارد. هیچ نقطه ای در مغز انسان وجود ندارد که بتوان آن را جایگاه هوشی دانست. اصطلاح هوش فقط نامی است که به فرایندهای ذهنی فرضی یا مجموعة رفتارهای هوشمندانه اطلاق می شود در نظریه های هوش در عمل نظریه های مربوط به رفتار هوشمندانه است (پاشا شریفی، 1374).
چنین رفتاری شامل توانایی های مختلف و دیگر متغیرهای شخصیتی است که از فردی به فرد دیگر تفاوت می کند.
بنابراین، هوش یک برچسب کلی برای گروهی از فرایندهاست که از رفتار ما و پاسخهای آشکار افراد استنباط می شود. به عنوان مثال، می توان فنون حل مسئله را مشاهده کرد و نتایج حاصله از به کار بستن این فنون را مورد سنجش قرار داد، اما هوش، کم فرض می شود این فنون را به وجود می آورد به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازه گیری نیست. مفهوم هوش تا اندازه ای شبیه اصطلاح «نیرو» در فیزیک است: نیرو را می توان از روی آثاری شناخت و از این طریق حضور آن را استنباط کرد. هوش نیز موجب می شود که شخص به محض برخورد با مسائل مختلف به شیوه های معین رفتار کند. (پاشا شریفی، 74)
دیدگاه بدیل دربارة هوش آن است که هوش یک نوع خبرگی رشد یابنده است و آزمونهای هوش نوعاً یک بعد محدود از خبرگی را اندازه می گیرد. دیدگاه تکوین خبرگی سهم عوامل ژنتیکی را منبع تفاوتهایی در توانایی تکوین مقدار مشخصی از خبرگی نمی داند. بسیاری از ویژگی های انسانی از جمله هوش، نشان دهندة تغییرات هنگام و تعامل میان عوامل ژنتیکی و محیط است. اگر چه سهم ژنی را در هوش افراد می توان به طور مستقیم اندازه گیری و یا حتی برآورد کرد. اما چیزی که اندازه گیری می شود بخشی از آن چیزی است که علائم تکوین خبرگی نامیده می شود.(استنبرگ، ترجمه: حجازی و عابدینی، 1385)
یکی از قدیمی ترین تعریفهای هوش توسط بینه و سیمون[6] (1916) به صورت زیر مطرح شده است:
«قضاوت، و به عبارتی دیگر، عقل سلیم، شعور عملی، ابتکار، استعداد، انطباق خود با موقعیتهای مختلف، به خوبی قضاوت کردن، به خوبی درک کردن، به خوبی استدلال کردن این فعالیت های اساسی هوش به شمار می روند. (پاشا شریفی، 1373)
در حالی که بینه و سیمون هوش را در اصل قضاوت درست در برخورد با مسائل تلقی می کنند، روانشناسان دیگر هوش را توانایی تفکر انتزاعی، توانایی یادگیری، استعداد حل مسئله یا توانایی سازگاری با موقعیت های جدید می دانند.(پاشا شریفی، 73)
هوش توانایی جسمی عمومی بویژه توانایی کاربرد لحظه ای از حافظه یادگیری استدلال و توجیه شرایط جدی را می گویند.(زرگری، 1369)
وکسلر روان شناس آمریکایی هوش را این طور تعریف می کند:
- مجموعه شایستگیهای فرد در تفکر عاقلانه رفتار منطقی و سودمند و اقدام موثر در سازش با محیط.
آلفرد بینه در سال 1857-1911 روان شناس فرانسوی می گوید:
- هوش آن چیزی است که آزمونهای هوش آن را می سنجد و باعث می شود که افراد عقب مانده ذهنی از افراد طبیعی و باهوش متمایز کند.(میلانی فر، 1370)
استرنبرگ (1985) عملکرد در آزمونهای هوش و در شاخص های موفقیت را به عنوان فرامؤلفه های تفکر مطرح می کند. بازشناسی مسائل، تعریف مسائل و تنظیم راهبردهای حل مسائل، بازنمایی اطلاعات، تشخیص منابع و نظارت و ارزیابی راه حلهای مسئله، تکوین این مهارتهای حاصل تعامل و تغییر همگام محیط و ژن است.
همانطور که افراد بشر از نظر شکل و قیافة ظاهری با یکدیگر متفاوت هستند، از لحاظ خصایص روانی مانند هوش، استعداد، رغبت و دیگر ویژگی های روانی و شخصیتی نیز با هم تفاوت دارند. حتی نوشته های فلاسفه و دانشمندان قدیم بیان می دارد که انسان درگذشته های دور به تفاوتهای فردی اعتقاد داشته است. افلاطون فنی برای گزینش سربازان و نظامیان مناسب برای مدینة فاضله خود گونه ای از «آزمون عملی» را پیشنهاد کرد. (آناستازی، 1958، ترجمه: شریفی، 1376)
تعریف تربیتی هوشی:
به اعتقاد روان شناسان تربیتی، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی می شود و از این رو یک نوع استعداد، تحصیل به شمار می رود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره می کند که کودکان باهوش نمره های بهتری در دروس خود می گیرند و پیشرفت تحصیلی چشمگیری نسبت به کودکان کم هوش دارند. مخالفان این دیدگاه معتقدند کیفیت هوش را می توان به نمره ها و پیشرفت تحصیلی محدود کرد، زیرا موفقیت در مشاغل و نوع کاری که فرد قادر به انجام آن است و به گونه کلی پیشرفت در بیشتر موقعیتهای زندگی بستگی به میزان هوش ندارد.
تعریف تحلیل هوش
بنا به اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی، هوش توانایی استفاده از پدیده های رمزی و یا قدرت و رفتار مؤثر و یا سازگاری با موقعیت های جدی و تازه و یا تشخیص حالات و کیفیات محیط است. شادی بهترین تعریف تحلیل هوش به وسیله دیوید وکسلر روان شناس آمریکایی پیشنهاد شده باشد که بیان می کند: هوش یعنی تفکر عاقلانه، عمل منطبق و رفتار مؤثر در محیط. (عبدالعزیز ـ 85)
تعریف کاربردی هوش
در تعاریف کاربردی، هوش پدیده ای است که از طریق تستهای هوش سنجیده می شود و شاید عملی ترین تعریف برای هوش همین باشد.(عبدالعزیز[7]، 85)
به طور کلی تعاریف متعددی از هوش صورت گرفته است و بنابراین اساس طبقات مختلفی از انواع هوش زیر مطرح شده است:
انواع هوش از دیدگاه ترندایک.
ترندایک رفتار هوشمندانه را متشکل از توانایی های خاص گوناگون می داند. او از سه نوق صحبت می کند که افراد مختلف در هر یک از این انواع می توانند متفاوت باشند.
هوش انتزاعی: این نوع از هوش با اندیشه و نمادها سروکار دارد. درک روابط اجزا و پدیده ها با این نوع از هوش ارتباط دارد. توان درک نظری و ریاضیات و ... به این نوع هوش مرتبط است.(سیدمحسن فاطمی، 87)
هوش مکانیکی: به ویژگیهایی ارتباط دارد که به بهره گیری موثر از ابزارها و انجام اعمال و فعالیتها مربوط می شود. افرادی که از نظر انجام فعالیتها و مهارتهای عملی بازده خوبی دارند، از هوش مکانیکی بالایی برخوردارند.
هوش اجتماعی: بر تواناییهای فردی که ایجاد روابط اجتماعی مناسب را میسر می سازد اطلاق می شود. (سید محسن فاطمی، 87)
انواع هوش از دیدگاه اسپیرمن
اسپیرمن معتقد است که همه کارکردهای روانی و یک عامل کلی هوش (g) و شماری از عوامل اختصاصی هوش (s) وجود دارد. به عبارتی او هوش را به یک نوع هوش کلی و تعدادی هوش اختصاصی تقسیم می کند. (سیدمحین فاطمی ـ 87)
انواع هوش از دیدگاه ترستون
ترستون بر خلاف اسپیرمن معتقد است که نوعی از هوش به نام هوش کلی وجود ندارد و بلکه هوش از انواعی از استعدادهای نخستین روانی تشکیل یافته است. که شامل هوش کلامی، استعداد عددی، درک روابط فضایی، درک معنای کلامی، حافظه، استدلال و ادراک را شامل می شود. هوش کلامی روابط واژگان ارتباط کلامی و استعداد عددی سرعت و دقت در عملیات حساب را شامل می شود. درک روابط فضایی به استعداد پی بردن به بازشناسی و همگونی شکلی به یاری بینایی اطلاق می شود و منظور از درک معنای کلامی عبارت از به خاطر سپردن واژه های منحصر به فرد است.
منظور از حافظه، حفظ کردن هرگونه طرف و نقشه، شعر و قطعه، اعداد و ارقام، به صورت طولی و راست و استدلال به استنتاج قاعده و اصول از موارد مختلف و همچنین توانایی در حل مسائل اطلاق می شود. ادراک عبارت است از تمیز دادن اختلافهای اندازه، شکل، طول و عرض یا جای خالی واژه ها و اندامها در شکل. (سیدمحسن فاطمی، 87)
تقسیم بندی هوش به انواع کلامی و عملی (غیرکلامی)
این نوع تقسیم بندی در آزمونهایی چون استنفرد ـ بینه و آزمون هوش وکسلر دیده می شود. در سال 1937 ترمن با همکاری مریل تجدیدنظری در آزمون هوش استنفرد ـ بینه به عمل آوردند و آن را به دو دسته M و C ( کلامی و عملی) تقسیم نمودند.
هرچند این دسته بندی در تجدید نظر سال 1960 چهار گستره عمده استدلال کلامی، استدلال انتزاعی، استدلال کمی و حافظه کوتاه مدت را در انواع هوش که مورد سنجش قرار می داد شامل شود.
آزمون وکسلر زیر دو نوع هوش کلامی و عملی را اندازه گیری می کند. نوع آزمون که هوش کلامی را دارای آزمون می سنجند عبارتند از: اطلاعات عمومی،درک مطلب محاسبه عددی، تشابهات، فراخوانی ارقام یا حافظه عددی و اجزا آزمونهای مربوط به هوش شعاعی عبارتند از: تکمیل تصاویر، تنظیم تصاویر، طراحی مکعبها، الحاق قطعات ، رمزگردانی یا رمزنویسی.(سیدمحسن فاطمی، 87)
انواع هوش از دیدگاه اشترن برگ
اشترن برگ از نظریه خود را در دهة 80 میلادی مطرح کرده به اجزای عالیه، عملیاتی و اجزا کسب معلومات در هوش اشاره می کند و بر این اساس هوش را به انواع هوش کلامی، هوش کاربردی و هوش اجتماعی تقسیم می کند.
هوش کلامی: در این نوع هوش فرد مطالب را به سرعت می خواند و می فهمد و در سخن گویی واژگان بیشتر و دقیقتری بکار می برد.
هوش کاربردی: با استفاده از این نوع هوش فرد هوشمند همواره موقعیت ها را خوب بررسی می کند و مسایل خود را به نحو مطلوب و موفقیت آمیز حل می کند.
هوش اجتماعی : فرد هوشمند با این نوع از هوش را آن گونه که هستند می پذیرد و رفتار و کرداری با سنجیدگی و ژرف نگری همراه است. (سیدمحسن فاطمی، 87)
انواع هوش از دیدگاه گاردنر
هاورد گاردنر روان شناس آمریکایی را در هفت نوع جداگانه مشخص کرده است:
هوش زبانی یا کلامی، هوش هنر موسیقی، هوش منطق ریاضی، هوش فضایی، هوش حرکات بدنی، هوش اجتماعی و هوش درون فردی یا مهار نفس، گاردنر معتقد است که افراد آدمی برای هر مسأله خاصی، هوش مربوط به آن مسأله را بکار می برند.
هوش هیجانی دارای حداقل 4 مؤلفه است: اولین مؤلفه هوش هیجانی، آگاهی هیجانی است. هیجانات طیف وسیع و گسترده ای دارند. شادی، شور و شعف هیجانات مثبت و ترس و اضطراب از هیجانات منفی هستند. منظور از آگاهی هیجانات این است که تا چه اندازه هیجانات خود را بشناسیم و اینکه بدانیم در شرایط مختلف آنچه بر ما حاکم است چیست؟(سیدمحسن فاطمی[8]، 87)
هوش از دیدگاه رشد
پیاژه هوش را نوعی انطباق فرد با جهان خارج تلقی می کند. درواقع او بر این باور است که انسان برای ادامه حیات خود باید وسایل انطباق خویش با محیط را فراهم آورد. از این دیدگاه هوش عبارت است از نمونه ای ویژه از انطباق زیستی، یا توانایی ایجاد کنش متقابل و کارا با محیط.
پیاژه رشد شناخت را عبور گام به گام از بازتابهای نوزاد تا توانایی بزرگسالی از حیث استدلال منطقی و انتزاعی می داند. براین اساس، سازوکار(مکانیسم) حالات رشد شناخت برای هر فرد اختصاص به خود او دارد، زیرا محیط هر فرد وضعیت خاص بر او تحمیل می کند و در نتیجه، رشد شناخت هر فرد هم محدود به فرایندهای عام رشد ذهن و هم محدود به تجارب خاص اوست.(جلال بامدادی[9]، 87)
پیاژه استدلال می کند که چهار عامل اساسی در رشد تفکر آدمی تأثیر می گذارد:
1)بلوغ زیست شناختی
2)تجربه امروزی از محیط فیزیکی
3)تجربه اندوزی از محیط اجتماعی
4)تعادل.
با بلوغ کودک، ساختار جسمی او کاملتر می شود و می تواند از محیط خود با مهارت بیشتری کسب تجربه کند.
فرایند تعادل جویی نیز، به سبب تنظیم و یکپارچه سازی تغییراتی که در اثر بلوغ و نیز تجارب مادی و اجتماعی پدید می آید، در تحقق رشد کودک از نظر توان شناخت نقشی مهم دارد. درواقع، تعادل جویی از طریق جذب و انطباق، فرد را از حالت عدم تعادل به سوی تعادل می برد. از دیدگاه پیاژه، هوش همین فرآیند تعادل جویی است.(بهرام صالح صدق پور، 87)
تاریخچه مطالعات مربوط به هوش
مسأله هوش به عنوان یک ویژگی اساسی که تفاوت فردی را بیان انسانی موجب می شود، از دیرباز مورد توجه بوده است. زمینه توجه به عامل هوش را در علوم مختلف می توان مشاهده کرد. برای مثال زیست شناسان، هوش را به عنوان عامل سازی و بقا مورد توجه قرار داده اند. فلاسفه بر اندیشه های مجرد به عنوان معنای هوش و متخصصان تعلیم و تربیت، بر توانایی یادگیری تأکید داشته اند.
در مقاله ای معتبر که در سال 1904 منتشر شد، چارلز اسپیرمن روان شناس بریتانیایی، نخستین کوشش برای تحقیق در ساختمان هوش را با روشهای تجربی و کمی تشریح کرد.
پیدایش مقیاس هوش بینه ـ سیمرن، در سال 1905، به دنبال آن تهیه و استاندارد شدن مقیاس استنفر و بینه در سال 1916 در امریکا، از فعالیتهای اولیه به منظور تهیه ابزار اندازه گیری هوش بوده است. البته در سال 1838 اسکیرول به منظور تهیه ضوابطی برای تشخیص و طبقه بندی افراد عقب مانده ذهنی، روشهای مختلفی را آزمود و به این نتیجه رسید که مهارت کلامی فرد بهترین توانش ذهنی اوست. جالب آن که بعدها نیز مهارت کلامی از عوامل اساسی توانشی ذهنی شناخته شده امروز نیز محتوای اکثر تستهای هوش را مواد کلامی تشکیل می دهد.
ترستون، ژندایک، سیریل برت، گیلفورد، فیلیپ و رنون، از دیگر افرادی بودند که در زمینه هوش به تحقیق و بررسی پرداختند. (عبدالعزیز ـ 85)
تاریخچه آزمون های هوش
شروع آزمون های هوش از فرانسه و شهر پاریس می باشد و تاریخ آن نیز اوایل قرن بیستم است. در آن زمان مدارس پاریس تعدادی دانش آموز داشتند که ظاهراً از روی تعلیمات معمول استفاده ای نمی بردند. مشکل در این بود که آیا علت عدم یادگیری مناسب نبودن روش تدریس بوده و یا کودکان از نظر هوش ضعیف بودند. بدیهی است تعریف عملی هوش در اینجا مصداق دارد زیرا هوش را معیاری برای پیشرفت و موفقیت تحصیلی می دانستند. به منظور مطالعه در باب این موضوع هیئت مخصوص مأموریت یافت. در میان اعضاء هیئت مزبور دانشمندی بنام «آلفرد بینه» بود که با همکاری سیمون، اولین آزمون هوش را ابداع نمودند. با این تصور که پیشرفت تحصیل با پدیده هوش ارتباط دارد بینه و سیمون از خود سؤال کردند برای موفق شدن در امر تحصیل وجود چه عاملی الزامی است. در حقیقت تفسیر پرسشی مزبور این است که بخش های سازنده هوش چه می باشند. پاسخ آن مستلزم استفاده از تعریف تحلیل هوش است زیرا شامل برخی از توانایی ها می گردد که در پیشرفت و موفقیت تحصیلی بکار می روند. بینه و سیمون متوجه شدند که از میان سایر عوامل ظاهراً توانایی و مهارت در استفاده از لغات و تفاوت و تمیز گذاردن میان حوادث مختلف و همچنین بخاطر داشتن و کاربرد و یادگیری اعداد ارتباط با آنچه که آنان هوش خواندند دارند. با توجه به این مطالب دو دانشمند فرانسوی فوق الذکر مبتکر اولین آزمون هوش می باشند. (عظیمی، 1369)
سیر تحول نظریه های زیربنایی تست های هوش
بطور یقین یکی از اثرگذارترین کتاب های تمام ادوار، کتاب «منشاءانواع» داروین (1859) است. داروین در این کتاب بیان کرد که می توان تکامل انواع و تحول انسان را در فرآیند تکاملی انتخاب طبیعی جستجو کرد. او معتقد بود که ظرفیتهای انسان در برخی حواس با حیوانات رده های پایین تر پیوستگی دارد.
فرانسیس کالتون (برادرزاده داروین)، احتمالاً نخستین نفری بود که نتایج داروین را برای مطالعة هوش انسان کشف کرد. گالتون (1883) معتقد بود که در کیفیت عمومی، افراد باهوش تر را در زمینه های متفاوت به وسیلة سطح انرژی خارق العادة خود قابل شناسایی هستند. دوم، ویژگی حساسیت است. طبق نظریه، هر چقدر باهوش تر باشیم، نسبت به محرکهی اطراف خود حساس تر خواهیم بود. گالتون به مدت هفت سال (1890-1884) در موزه کنرینگتون جنوبی در لندن مبادرت به سنجش هوش مردم کرد.
آزمونهای او اختلاطی از ابزارهای اندازه گیری بود، وسایل نظیر سوت برای اندازه گیری بلندترین صدایی که یک فرد می تواند ادارک کند و یا پوکة فشنگ که با مواد مختلف پر می شود تا توان افراد را در تشخیص وزنهای مختلف شناسایی کرد(استرنبرگ، ترجمه حجازی و عابدینی، 1385). مهمترین کار گالتون ابداع روشهای آماری برای تجزیه و تحلیل داده های مربوط به تفاوتهای فردی و کمی ساختن نتایج آزمایشها بود. (هومن، 1380)
روشهای آماری مورد مطالعة وی بعدها توسط کارل پیرسون[10] توسعه پیدا کرد، و به تدوین روش همبستگی گشتاوری منجر شد (شولتز، شولتز، 1987، ترجمه شریفی، 1383)
در آن زمان مردم، این آزمونها را جدی می گرفتند از جمله روان شناسی به نام جیمز مک کین کتل[11] که ایده های گالتون را به امریکا برده است. کتل (1890) آزمون مشابهی را طراحی کرد که شامل فشردن یک ابزار و آوردن فشار تا زمانی که فرد درد را احساس کند، بود. ویسلر[12] (1951) یکی از شاگردان کتل، دریافت که نمره های این آزمون با یکدیگر، با نمرات دانشگاهی مرتبط نمی باشند. این یافته، سؤالی را در مورد اعتبار آزمونهای هوش گالتون و کتل پیش می آورد(استرنبرگ، ترجمه: حجازی و عابدینی، 1385). کتل برای نخستین بار واژه »تست» و اصطلاح «تست روانی» را وارد فرهنگ روان سنجی کرد. او معتقد بود که با تست های تشخیص حسی و زمان واکنش می توان کنشهای روانی را اندازه گیری کرد.(هومن، 1380).
در سال 1904، وزیر آموزش عمومی فرانسه در پاریس برای یافتن راهی جهت تشخیص کودکان عقب مانده ذهنی کمسیونی، اطمینان از این بود که فقط کودکانی در کلاسهای مخصوص عقب ماندگان ذهنیت قرار بگیرند که نمی توانند از آموزشهای معمولی استفاده کنند. آلفرد بینه و همکارش تئودور سیمون آزمونهایی را در این راستا طراحی کردند(استرنبرگ، ترجمه حجازی، عابدینی، 1385).
این آزمون در سال 1905 انتشار یافت که 30 سؤال داشت و به ترتیب سطح دشواری از آسان به مشکل تنظیم شده بود و سه کارکرد شناختن یعنی قضاوت ، درک و فهم و استدلال را اندازه گیری می کرد. (شریفی، 1383)
در سال 1916 یک روانشناسی امریکایی به نام لویس ام. ترمن[13]، آزمون بینه را به انگلیسی ترجمه کرد و در دانشگاه استنفورد کالیفرنیا بر روی کودکان امریکایی میزان کرد و آن را آزمون استنفورد ـ بینه نامید. ترمن اصطلاح هوشبهر (IQ) را در این آزمون به کار بست. در جنگ جهانی اول، برای سنجش افرادی که وارد ارتش امریکا می شوند، ضرورت یک آزمون هوشی گروهی احساس شد، بدینسان آزمون ارتشی آلفا و بتا ساخته شد. آزمون آلفا یک آزمون کلامی بود که برای افراد باسواد که خواندن و نوشتن زبان انگلیسی را می دانستند به کار می رفت و آزمون بتا یک آزمون غیرکلامی بود که روش نشان دادن آن از راه عمل و پانتومیم بود و برای افراد بی سواد یا کسانی که زبان انگلیسی را نمی دانستند اجرا می شد.(شریفی، 1383)
وکسلر[14] در سالهای دهة 1930 مطالعة تعدادی از آزمونهای استاندارد را آغاز کرد و برای ساختن مجموعة اولیة مقیاس خود، 11 خرده آزمون را انتخاب نمود (شریفی، 1383). آزمونهای وکسلر سه سطح دارد: مقیاس هوش بزرگسالان وکسلر (WAIS-III) ، مقیاس هوش کودکان دبستانی وکسلر (WISC-III) و مقیاس هوش کودکان پیش دبستانی وکسلر(WPPSI-R).
آزمونهای وکسر منجر به سه نمره اصلی می گردد: یک نمره کلامی، یک نمره عملی و یک نمره هوش کلی (استرنبرگ، ترجمة حجازی و عابدینی، 1385).
در چند دهة گذشته، آزمونهای هوش در راستای رویکردهای مبتنی بر نظریه،حرکت کرده اند.
چند آزمون براساس نظریه هوش سیال و هوش متبلور طراحی شده است (کتل، 1971، هارن[15]، 1994).
هوش سیال شامل تفکر انعطاف پذیر و توانایی حل مسائل جدید است. هوش متبلور بیانگر دانش تراکمی است. آزمونهایی که مخصوصاً برای ارزیابی هوش سیال و متبلور طراحی شده شامل آزمون هوش نوجوانان و بزرگسالان کوفمن[16] (1993) و آزمون های تجدید نظر شدة توانایی شناختی وودکاک ـ جانسون[17] (1989) هستند.(استرنبرگ، ترجمة : حجازی و عابدینی، 1385)
کتل با استفاده از تحلیل عامل و اجرای روش چرخش های متمایل به این نتیجه رسید که این دو عامل از هم متمایز اما وابسته به یکدیگرند. هر دو نوع هوش با «توانایی درک روابط» سروکار دارند، اما هوش سیال در مورد بسیاری از زمینه های متفاوت، کلیت دارد. کتل به این نتیجه رسید که هوش سیال فرد، موقعی که توسط تست های بری از فرهنگ اندازه گیری شود، در 14-15 سالگی به اوج خود می رسد. اما توانش متبلور نتیجة کاربرد هوش سیال در تجارب آموزشگاهی است و تا 25-30 سالگی تکامل می یابد.(هومن، 1380)
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 176 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 161 |
پیشگفتار:
اضطراب به منزلۀ فقدان آرامش، تردید، عدم اعتماد در تسلط بر موفقیتها است و به نظر محصول فرعی هرنوع تحریک کشانندهای شدید است که دربرابر آن پاسخهای مهار شده امکان پذیرنیست.
تصویر شخصیت مضطرب، سیمای فرد نگرانی را به دست میدهد که نسبت به تنیدگیها حساس است و در یک ناایمنی اجتماعی و جهانی زندگی میکند، همچنین فعالیتهای خود را از پیش با شکست مواجه میبیندو برای خود و نزدیکان خود نگران است.
از سوی دیگر شخصیت مفهومی بسیار پیچیده در روانشناسی است که آگاهی از آن شالوده اغلب روان درمانیها و نظریههای آسیب شناسی را تشکیل میدهد. شاید بدون اغراق بتوان گفت که بدون آگاهی از این مفهوم، نمیتوان روشهای روان درمانی و تعدادی از اختلالهای روانشناختی را به روشنی درک کرد.
ویژگیهای هر انسانی منحصر به فرد است، اما به نظر میرسد که میتوان آنها را طبقه بندی کرد به عبارت دیگر، میتوان در ویژگیهای انسانها تشابهاتی یافت. روانشناسان سعی کردهاند افراد را در طبقات مختلف جای دهند. طبقه بندی شناخته شدهای که کارل گوستاویونگ پیشنهاد کرده، طبقه بندی به صورت « درونگرایی- برون گرایی » است.
انسان دورنگرا فردی است که معمولاً د ر خود فرو میرود و در سازگاری با واقعیت دشواری دارد و از فعالیتهای عینی و ملموس گریزان است.
انسان برونگرا فردی است که دنیای بیرون برایش اهمیت دارد. او بدون دشواریی با اطرافیان سازگار میشود، و از کارهای عینی و ملموس خوشش میآید.
چکیده:
در این پژوهش رابطۀ بین اضطراب و تیپهای شخصیتی درون گرا و برون گرا مورد بررسی قرار گرفته است. به این منظور 50 نفر از بین دانشجویان دختر رشتۀ مشاوره و راهنمایی، ورودی 84 ، مقطع کارشناسی، دانشکدۀ روانشناسی و علوم اجتماعی، مجتمع ولیعصر، واحد تهران مرکز به عنوان گروه نمونه به روش تصادفی انتخاب گردید.
ابزار پژوهش در مورد اضطراب دانشجویان، پرسشنامۀ اضطراب کتل است و در مورد تیپهای شخصیتی دانشجویان، مقیاس درونگرایی- برونگرایی میشل گوکلن است.
فرضیۀ اصلی پژوهش این بود که بین اضطراب و تیپ درونگرا ، برونگرا و میانگرا رابطۀ معنی داری وجود دارد و با توجه به روش همبستگی پیرسون و آزمون توکی مشخص شد که بین اضطراب و ویژگی های شخصیتی ( درونگرا- برونگرا- میانگرا) رابطه معناداری وجود دارد.
اصطلاعات کلیدی: اضطراب، درونگرایی، برونگرایی
مقدمه
از دیدگاه یونگ ( 1913 ) پدیدههای درونگرایی[1] و برونگرایی[2] دو جنبۀ مهم از شخصیت انسان را تشکیل میدهند. هنگامی که توجه به اشیاء یا امور خارج چنان شدید باشد که افعال ارادی و اعمال آدمی نتیجۀ ارزیابی ذهنی نباشد، بلکه معمول مناسبات امور و عوامل خارجی باشد، برونگرایی خوانده میشود
( سیاسی، علی اکبر، 1371، ص 82 )
افراد درونگرا، از لحاظ روانی دارای سرعت فعالیت مغزی بالاتر ازحد طبیعی هستند و این امر سبب میشود که افراد درونگرا به قوای محرکه[3] کمتر از حد طبیعی نیاز پیدا نمایند. افراد درونگرا ، دارای دیدگاه درونی و ذهنی هستند و آمادگی بیشتری را برای خود داری و تسلط بر نفس خویش از خود نشان میدهند. این افراد اوقات خود را به مطالعه و بیشتر در تنهایی سپری نموده و کمتر مایل به معاشرت با دیگران هستند.
از سوی دیگر، افراد برونگرا دارای دیگاه عینی و خارجی هستند و سرعت فعالیت مغزی آنها پایینتر از حد طبیعی است، و میزان تسلط آنها بر نفس خود نسبت به افراد درونگرا کمتر است. شخصیتهای برونگرا خوش مشرب و اجتماعی هستند و فعالیتهای هیجان انگیز را دوست دارند.
شخصیتهای درونگرا، احساساتشان را بیان نمیکنند و دوستان زیادی ندارند و همچنین ساکت و متفکر هستند.
از سوی دیگر، اضطراب در سراسر طبقه بندی بیماریهای روانی به چشم میخورد. این اختلال بالاترین حد رنج روانی است و غالباً با ترس که دارای پارهای از خصیصههای روان شناختی و فیزیولوژیکی است متشبه میشود. اضطراب بدون آنکه به منزلۀ انگیزش باشد، در بیشتر موارد نیروی ایجاد اغتشاش و فروریختگی سازمان رفتارهاست. ( پروفسور ژ.کُراز، ترجمۀ دکتر منصور و دادستان، 1381، ص[4] 28 ) اضطراب یک ترس درونی شده است از اینکه مبادا تجارب درد آور تکرار شوند. از دیدگاه فروید، اضطراب هستۀ مرکزی روان نژندی و علامت اخطاری به خود است.
بیان مسئله :
بسیاری از افرادی که در معرض اضطرابهای مداوم قرار میگیرند ممکن است نسبت به زندگی دارای دیدگاه منفی شوند. ولی باید اعلام نمود که اضطراب در زندگی افراد به علت انتخابی است که آنها برای ادامۀ زندگی خویش انجام دادهاند و این انتخاب بنا به هر دلیلی ممکن است آنها را با مشکلات مواجه کرده باشد.
اما نکتۀ مهم این است که تمایل افراد به درونگرایی در زمان رویارویی با اضطرابهای ممتد این توانایی را به آنها میدهد که با تمرکز بیشتری به مشکل خود توجه نموده و نهایتاً در حل آن کوشش نموده و موفق شوند.
اضطراب زمانی مایۀ نگرانی بالینی میشود که به چنان سطح شدیدی رسیده باشد که توانایی عمل کردن در زندگی روزمره را مختل کند، به طوری که فرد دچار حالت ناسازگارانهای شده باشد که مشخصۀ آن واکنشهای جسمانی و روانی شدید است. این تجربیات شدید، غیر منطقی و توانکاه اساس اختلالهای اضطرابی[5] هستند که هر سال 19 درصد از آمریکاییها را مبتلا میسازد. ( هالجین و ویتبورن، ترجمۀ سید محمدی، 1385، ص 264 ) [6]
اگر درونگرایی و برونگرایی در حد کمال در افراد ظاهر شوند، دو شخصیت نا بهنجار را بوجود میآورند که اولی به صورت اختلال اسکیزوفرنی و دومی به صورت اختلال هیستری تظاهر خواهد نمود. تعداد این افراد البته بسیار کم است و اکثریت مردم میان این دو قطب نهایی جای دارند. عدهای نزدیکتر به قطب نهایی درونگرایی و گروهی نزدیکتر به قطب نهایی برونگرایی هستند، و عدۀ کثیری هم هر دو جنبۀ برونگرایی و درونگرایی را به صورت متعادل دارا میباشند یعنی به نوعی میانگرا هستند که اصلاح ambivert به آنها اطلاق میشود. ( سیاسی، علی اکبر به نقل از یونگ، 1913 )
ضرورت و اهمیت پژوهش:
زمانی که افراد به مدت نسبتاً طولانی در معرض اضطراب مزمن[7] قرار میگیرند، سیستمهای عصبی آنها به گونهای خود را تنظیم مینمایند که فرد به طور طبیعی در حالت بیداری، هوشیاری بیشتری را نسبت به وقایع اطراف خویش نشان میدهد. این امر سبب میشود که نیاز به محرک خارجی در آنها کمتر شده و تا زمانی که منبع اضطراب کشف و رفع نگردد به سوی درونگرایی متمایل میشوند. ( بنزیگر، 1999 ) بنابراین وجود اضطراب در افراد جامعه تأثیر بسزایی در میزان درونگرایی و برونگرایی آنها دارد. به گونهای که ممکن است یک فرد برونگرا در اثر شدت فشارهای وارده ناشی از اضطراب به تدریج به فردی درونگرا تبدیل شود و در صورتی که این فشار همچنان ادامه داشته باشد، ممکن است در افرادی که با مشاغل اجتماعی سروکار دارند و باید در تعامل دائم با جامعه باشند، سبب کاهش شدید کارآیی آنها شود.
براساس دیدگاه آیزنک[8] ، نظریۀ یونگ مبنی بر اینکه « درونگرایی به عنوان یک حالت روانشناختی طبیعی در شرایط خاص محیطی است » صحیح میباشد و این امر مبتنی بر خواص فیزیولوژیکی بدن است و به عنوان یک واکنش در برابر اضطراب تلقی میشود.
نظریۀ آیزنک اشاره به این دارد که بروز درونگرایی و برونگرایی در افراد همیشه حالت نسبی داشته و در ارتباط با وقایع خارجی زندگی آنها میباشد به صورتی که در شرایط مناسب افراد دارای یک حد تعادل در رفتارهای درونگرا یا برونگرا خویش بوده و بر اساس شرایط زندگی خویش ممکن است بیشتر به سوی درونگرایی و برونگرایی متمایل شوند.
به طور مثال فردی که در حالت عادی برونگرا است ممکن است پس از تماس طولانی مدت با اضطراب مزمن تبدیل به یک فرد برونگرا شود و پس از رفع اضطراب میتواند دوباره به شخصیت درونگرای خویش برگشت نماید ( آیزنک، 1981 )
از سوی دیگر افراد درونگرا در مواردی که جامعه شان افراد برونگرا مورد تقدیر و ستایش قرار می گیرند، دچار خجالت زدگی و احساس کم ارزشی می کنند( آردن، 1996) .
موضوع تحقیق :
بررسی رابطۀ بین اضطراب و تیپهای شخصیتی دانشجویان دختر
تعریف موضوع تحقیق :
این بررسی در ارتباط با دانشجویان دختر رشتۀ مشاوره و راهنمایی دانشگاه ولیعصر ( واحد تهران مرکز ) انجام شده است. این پژوهش، بررسی رابطه بین اضطراب این گروه دانشجویان و ویژگی های شخصیتی درونگرا و برونگرا و میانگرا است و اینکه آیا میزان اضطراب با تیپ شخصیتی درونگرا و برونگراو میانگرا دانشجویان رابطه دارد؟
هدف کلی :
شناسایی رابطۀ بین اضطراب و تیپهای شخصیتی درونگرا، برونگرای و میانگرا دانشجویان دختر
اهداف فرعی :
1-شناسایی رابطۀ بین اضطراب خفیف و متوسط، و شخصیتهای برونگرا و میانگرا
2-شناسایی رابطۀ بین اضطراب شدید و شخصیتهای درونگرا
فرضیۀ کلی :
بین اضطراب و تیپهای شخصیتی درونگرا و برونگرا دانشجویان دختر رابطه وجود دارد.
فرضیات فرعی :
1-شخصیتهای برونگرا و میانگرا معمولاً دارای اضطراب خفیف و متوسط هستند.
2-شخصیتهای درونگرا معمولاً دارای اضطراب شدید هستند.
متغیرهای تحقیق :
متغیر مستقل :تیپ ها یا ویژگی های شخصیتی درونگرا، برونگرا، میانگرا
متغیر وابسته : اضطراب
محدودیتهای تحقیق :
الف - محدودیتهایی که در اختیار پژوهشگر میباشد :
1- زمان اجرای تحقیق از محدودیتهایی است که در اختیار پژوهشگر است که زمان مناسب را انتخاب کند.
2- مکان که در این تحقیق دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکز مورد بررسی قرار گرفته است.
3- تعداد آزمودنیها که در این تحقیق 50 نفر از دانشجویان رشتۀ مشاوره و راهنمای مورد بررسی قرار گرفتهاند.
ب-محدودیتهایی که خارج از کنترل پژوهشگر میباشد :
1- طبقۀ اجتماعی و سطح فرهنگی آزمودنیها
2- میزان صداقت آزمودنیها
3- تفکر متفاوت آزمودنیها
محیط پژوهش :
مکان اجرای پژوهش دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکز، دانشکدۀ روانشناسی وعلوم اجتماعی می باشد، که با همکاری دانشجویان ، محیطی مناسب برای اجرای این پژوهش فراهم گردید.
تعریف اصطلاحات و واژهها :
آزمودنی ( subject )
افرادی هستند که ابزار اندازه گیری در مراحل پژوهش بواسطۀ آنان تکمیل گردیده است.
پرسشنامه ( Inventory )
پرسشنامه، وسیلهای کم حجم و بدون صرف وقت زیاد است که بیشتر در تحقیقات علوم رفتاری مورد استفاده قرار میگیرد. و شامل جملهها یا پرسشهای متعددی دربارۀ خصوصیات ، رفتارها، و نگرشها و ... به کار میرود.
فرضیه ( Hypothesis )
تحقیق به روش علمی حول محور یک مسئله یا مشکل صورت میگیرد. قدرت تصور و حدس ذهنی انسان به عنوان یک محقق به او امکان میدهد تا در مورد موضوعات مختلف بیاندیشید، حدس بزند، تصویر ذهنی ایجاد کند و راه حلهای مختلف پیشنهاد کند. یک محقق از همین روش برای طرح یک یا چند فرضیه برای نتیجه تحقیق استفاده میکند. بنابراین میتوان فرضیه تحقیق را یک حدس علمی یا پیش داوری دانست که بوسیلۀ جمع آوری حقایقی که منجربه تأ یید یا رد آن فرضیه شده، مورد آزمایش نیز قرار میگیرد.
به عبارت دیگر، فرضیه راه حل پیشنهادی محقق برای حل مسئله تحقیق یا نتیجۀ تحقیق است.
متغیر ( Variable )
مشخصه، یک عنصر، یک پدیده یا هر چیزی است که قابلیت تغییر داشته و میتواند مقادیر مختلفی را بپذیرد. به عبارت دیگر متغیر صفتی است قابل اندازه گیری که از شخصی به شخص دیگر قابل انتقال است.
نمره ( Score )
عددی که از یک تست بدست میآید و معرف تراز موقعیت است.
تعریف اصطلاحات تخصصی
اضطراب ( anxiety )
اضطراب یک ترس درونی شده است از اینکه مبادا تجارب درد آور گذشته تکرار شوند. از دیدگاه فروید، کششهای غریزی نامطلوب موجب اضطراب میشوند. اضطراب با احساس ترس مترادف است با این تفاوت که ترس منشاء خارجی دارد در حالی که اضطراب منشاء درونی دارد. ( شفیع آبادی، 1378، ص 52 )
درون گرایی ( introversion )
رفتاری است که با دیدگاه درونی- ذهنی همراه بوده و فرد درونگرا آمادگی بیشتری برای خود داری و تسلط بر نفس از خود نشان میدهد. این افراد کمتر تمایل به حضور در جمع دارند وبیشتر دقت خود را به مطالعه و فعالیتهای ذهنی انفرادی میگذارنند. ( آیزنک ، 1947 )
برونگرایی ( extraversion )
رفتاری است که با دیدگاه عینی و خارجی مشخص شده و با فعالیت عملی بالاتری همراه است. افراد برونگرا آمادگی کمتری برای تسلط خویش دارند. ( آیزنک ، 1947 )
تعریف عملیاتی
فرد مضطرب
فردی است که در گزینش آزمودنیها از طریق پرسشنامۀ اضطراب کتل، نمرۀ اصلی یا تراز شدهای بالاتر از 4 کسب نماید.
فرد درونگرا
فردی است که در گزینش آزمودنیها از طریق پرسشنامۀ مقیاس درونگرایی- برونگرایی میشل گوکلن در ستون I ( درونگرایی ) بیشتر از 25 پاسخ را مطابق کلید پاسخ دهد.
فرد برونگرا
فردی است که در گزینش آزمودنیها از طریق پرسشنامۀ مقیاس درونگرایی- برونگرایی میشل گوکلن در ستون II ( برونگرایی ) بیشتر از 25 پاسخ را مطابق کلید پاسخ دهد.
فرد میانگرا
فردی است که در گزینش آزمودنی ها از طریق پرسشنامۀ مقیاس درونگرایی – برونگرایی میشل گوکلن در ستون II و I بین 15 تا 35 پاسخ را مطابق کلید پاسخ دهد.
خلاصۀ سایر فصول
فصل دوم، شامل سابقه موضوع تحقیق است و اینکه چه نتایجی از تحقیقات و موضوعات مشابه بدست آمده است.
در فصل سوم، روش این تحقیق، آزمودنیها و چگونگی روش گزینش آنها، روش جمع آوری دادهها و روشهای آماری بیان میشود.
در فصل چهارم ، یافتههای تحقیق و تجزیه و تحلیل آنها خواهد آمد.
و در نهایت در فصل پنجم، خلاصۀ تحقیق ، تحلیل نتایج ، پیشنهادات و پیوستها خواد آمد.
مقدمه
اضطراب واکنشی است که فرد در مقابل یک موقعیت ضربه آمیز از خود نشان می دهد و در مهار کردن آن ناتوان است. در واقع اضطراب یک کشانندۀ ثانوی است که پاسخی اجتنابی را در بر می گیرد.
شخصیت مجموعه ای سازمان یافته از خصوصیات نسبتا پایدار و مداوم است که بر روی هم یک فرد را از سایر افراد متمایز می کند. شخصیت را براساس صفت بارز به شخصیت های درونگرا ، برونگرا و ... تقسیم کرده اند، که هرکدام از این شخصیت ها ویژگی های خاص خود را دارند.
اضطراب
اضطراب در سراسر طبقه بندی بیماریهای روانی به چشم میخورد. این اختلال بالاترین حد رنج روانی است. اضطراب غالباً با ترس که داری پارهای از خصیصههای روان شناختی و فیزیولوژیکی است مشتبه میشود و ترجمۀ دقیق کلمۀ ترس[9] که توسط فروید به کار رفته مسایلی را در زمینۀ فهم اصطلاحات مطرح میکند. باید گفت که با پیشرفت بررسیهای مرضی نه تنها در راه متمایز کردن اشکال اضطراب گام برداشته شده بلکه تفاوتهای روان شناختی و فیزیولوژیکی ( گل هورن[10] ) آن با ترس نشان داده شده و حتی در نمایاندن این تفاوت از راه تحلیل عوامل ( کتل[11] و بارتلت[12] 1971 ) توفیق حاصل شده است. اضطراب بدون آن که به منزلۀ انگیزش باشد در بیشتر موارد نیزوی نیروی ایجاد اغتشاش و فروریختگی سازمان رفتارهاست.
فروید ( در سال 1895 ) سازمان یافتگی اضطراب را زیر عنوان روان آزردگی اضطراب به صورت یک بیماری مستقل بنا کرد. این روان آزردگی دارای دو گروه از نشانههای مرضی است: گروه اول گروهی است که در آن اضطراب به شکل حاد به صورت یک تجربۀ روان تنی[13] نشان داده میشود و گروه دوم گروهی است که فرد تظاهرات گوناگون بدنی را به شکل نشانههای مرضی آزردگیهای جسمانی از خود بروز میدهد.
اضطراب به شکل یک بحران حاد، غالباً چندین دقیقه طول میکشد، و در موارد افراطی چندین ساعت ادامه دارد. فرد در خود احساس نامطبوعی از یک ترس نا معین « ترس بدون موضوع » وحشت زدگی، بلکه درماندگی و حتی مرگ دارد. در اکثریت عظیمی از موارد، به این حالات، تظاهرات دستگاه عصبی مستقل، مشابه آنچه در هیجانها وجود دارد، افزوده میشوند: از قبیل تپش قلب، مشکلات تنفسی همراه با احساس فشردگی قفسۀ صدری و خفگی، تعرق مفرط، لرزه، کم تنودی[14] و احساس سستی در پاها، در پارهای از موارد میل به ادرار کردن میتواند به این بحران پایان بخشد. این نوع اضطراب به حوادث خاصی وابسته نیست و به همین دلیل به اضطراب
« نوسانی » موسوم است. اما با این وجود ممکن است با پارهای از کیفیاتی که از طنین فردی غنی باشند در رابطه باشد.
به نظر میرسد که هر فرد از نظر دستگاه مستقل عصبی تظاهرات خاص خود را دارد، و این امر به سود نظریۀ لاسه[15] است، فیزیولوژیستی که برای وی هر فرد دارای یک پاسخ اختصاصی و خود خاسته در برابر تنیدگی[16] هاست.
اختلالات بدنی را که دارای طول مدت بیشتری هستند غالباً به اضطراب مزمن یا « معادلهای بحران اضطراب » ( فروید) تعبیر کردهاند. این اختلالات ممکن است با بحرانهای گاهگاهی همراه و یا از آنها مستقل باشند.
تعریف اضطراب ، جنبهها و جلوههای مختلف آن
اضطراب به منزلۀ بخشی از زندگی هر انسان، در همۀ افراد در حدّی اعتدال آمیز وجود دارد و در این حدّ، به عنوان پاسخی سازش یافته تلقی میشود به گونهای که میتوان گفت ، « اگر اضطراب نبود، همۀ ما پشت میزها یمان به خواب میرفتیم » ( استیفن[17] ، 1982؛ به نقل از کامر[18] ، 1995 ) . فقدان اضطراب ممکن است ما را با مشکلات و خطرات قابل ملاحظهای مواجه کند: اضطراب است که ما را وا میدارد تا برای معاینهای کلی به پزشک مراجعه کنیم؛ کتابهایی را که از کتابخانه به عاریت گرفتهایم بازگردانیم؛ در یک جادۀ لغزنده با احتیاط رانندگی کنیم ... و بدین ترتیب زندگی طولانیتر، سازندهتر و بارورتری داشته باشیم . بنابراین اضطراب به منزلۀ بخشی از زندگی هر انسان، یکی از مؤلفههای ساختار شخصیت وی را تشکیل میدهد و از این زاویه است که پارهای از اضطرابهای دوران کودکی و نوجوانی را میتوان بهنجار دانست و تأثیر مثبت آنها را بر فرایند تحول پذیرفت ؛ چرا که این فرصت را برای افراد فراهم میآورند تا مکانیزمهای سازشی خود را در جهت مواجهه با منابع تنیدگی زا[19] و اضطراب انگیز گسترش دهند.
به عبارت دیگر، میتوان گفت که اضطراب در پارهای از مواقع، سازندگی و خلاقیت را در فرد ایجاد میکند، امکان تجسم موقعیتها و سلطه بر آنها را فراهم میآورد و یا آنکه وی را برمیانگیزد تا به جدّی با مسئولیت مهمی مانند آماده شدن برای یک امتحان یا پذیرفتن یک وظیفۀ اجتماعی مواجه شود.
بالعکس، اضطراب مرضی نیز وجود دارد، چرا که اگر حدّی از اضطراب میتواند سازنده و مفید باشد و اگر اغلب مردم اضطراب را تجربه میکنند، امّا این حالت ممکن است جنبۀ مزمن و مداوم بیابد که در این صورت نه تنها نمیتوان پاسخ را سازش یافته تلقی کرد که فرد را از بخش عمدهای از امکاناتش محروم میکند،
فقط براساس راهبردهای محدود کنندۀ آزادی و انعطاف فردی کاهش مییابد و طیف گستردۀ اختلالهای اضطرابی را که از اختلالهای شناختی و بدنی تا ترسهای غیر موجه و وحشتزدگیها گستردهاند، به وجود میآورد.
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 106 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 109 |
مقدمه
بدون شک بعثت حضرت محمد(ص) به عنوان رسول خدا از میان قوم جاهل عرب آرمان بزرگ و برجسته ای در بر داشته است. و قرنهاست که این آرمان متعالی در سراسر جهان اسلام، متجلی گردیده است.
اسلام به معنای انقیاد، تسلیم شدن و گردن کجی است در برابر اوامر و نواهی خدا و دستورات رسول خدا (ص). دین اسلام، دین فطرت، پاکیزگی و اجتماع است، جامعه اسلامی را به نظافت و رعایت بهداشت و آداب اسلامی و عبادت تشویق و راهنمایی می کند. فرد مسلمان را موظف میکند وقتی خود را زیر سایه اسلام دید از خود اسلامی مجسم بسازد، خود را الگوی مجسمی از اسلام قرار دهد زیرا هیچ سخن، خطبه و موعظهای نمیتواند جانشین اسلام شود و اصل و پایه این تجسم نیز ایمان قلبی و عمل به اعمال اسلامی است. در حقیقت تنها دین اسلام است که شایسته پیروی بوده و ادامه مسیر آن آدمی را در این جهان فانی نیکبخت و او را با سعادت اخروی به جهان ابدی میسپارد.
یکی از اهداف این رسالت عظیم طهارت و پاکیزگی می باشد، چرا که در دین اسلام مکرراً در این باره سفارش شده است:
«اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوابینَ وَ یُحِبُّ المُتَطهِرینَ»[1]
همانا خداوند توبه کنندگان و تطهیرکنندگان را دوست دارد.
طهارت جسمی باعث آرامش روح و روان می گردد. و سلامتی که از نعمات والای خداوند است در سایه پاکیزگی و طاهر بودن بدست می آید. اسلام علاوه بر رعایت طهارت غذا، لباس، مکان، حیوانات و ...... بسیار تاکید نموده است. رعایت پاکی هر کدام به دیگری وابسته بوده و عدم طاهر بودن هر کدام، نجاست دیگری را سبب می شود. بنابراین از منظر دین اسلام زندگی و حیات یک فرد مسلمان بر پایه پاکی و طهارت می باشد. بر استناد آیات آمده در قرآن و حتی کافرین نیز نجس به شمار می آیند.
فقهای بزرگ دینی اعم از شیعه و سنی در باره اصول طهارت و علی الخصوص طهارتهای سه گانه( وضو، غسل و تیمم) نظریات مختلفی دارند. ولی آنچه که مسلم است اعتقاد راسخ همه آنان به پاکی و وجوب رعایت آنها برای زندگی است. و بطور یقین ایمان هر مسلمان با رعایت پاکی کامل میشود.
پیامبر (ص) فرموده است:
«النظافهُ مِنَ الایمان.
نظافت جزیی از ایمان است.
فرمانبرداری از قوانین والای دین اسلام بطور حتم انسان را به سوی تعالی و خوشبختی سوق می دهد و بر مسلمان آگاه و دانا واجب است علاوه بر رعایت قوانین الهی و دینی خویش به ترویج و تبلیغ آن نیز بپردازد به امید روزی که دنیا پر از عدل و داد گشته و با انقلاب حضرت مهدی(ع) سایه اسلام بر تمامی عالم هستی گسترده باشد.
شیوه پژوهش کتابخانه ای و میدانی می باشد و در آن از نظر فقها ی بزرگ اسلام اعم از شیعه و سنی استاده شده است.
فصل اول
کلیات
1-1- دردین اسلام دونظام وجود دارد:
نظام فقهی شیعه ونظام فقهی سنی. فقه شیعه دارای سه شعبه است:فقه شیعی امامی،فقه شیعه زیدی وفقه شیعه شیعه اسماعیلیه.فقه سنی دارای چهار شعبه مشهور است:فقه حنفی ،فقه شافعی،فقه مالکی وفقه حنبلی.چند دستگاه فقهی دیگر نیز درمیان اهل سنت پدید آمده است که پیروان زیادی را پیدا نکرده ورسمیت نیافته است،البته ظایریه نیز مشهورند.علم فقه دارای ابواب وفصول بسیار است..مجموعه ابواب فقه تحت چهار عنوان بیان گردیده است.عبارات،عقود،ایفاعات.احکام وسیاسات.درعلم فقه باب منظور کتاب است.به جای باب الصلاة گفته می شود:کتاب الصلاة مجموعه کتاب یا ابواب فقه 48کتاب (باب)است.درخلال این ابواب مسائل وتکالیف عبادی،معاملاتی ،حقوقی وجزایی مطرح است.با توجه به قوانین استنباط ومنابع اولیه فقه امری نیست که درفقه اسلامی برای آن حکمی تنوان یافت.به ویژه باامکان اجتهاد درمذهب شیعه معمول است در تاریخ فقه واجتهاد،مسائل فقهی فراوانی می توان یافت که علی رغم موضوع آن، حکم فقهی آن مسئله به طور یکسان استنباط نگردیده است.این اختلاف نظر میان دوفرقه امامیه اهل سنت نبوده، بلکه در میان فقیهان یک فرقه نیز مشاهده می شود. اختلاف نظر فقهی در میان مجتهدان و فقیهان از بدوشکل گیری این علم پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) وغیبت امام عصر امری بدیهی بوده و هیچ گاه درمیان فقیهان مرسوم نبوده است که نظر مخالف با رأی مشهور تحقیر گردید، بلکه فقه شیعه همواره بالندگی خود را مدیون تحقیق، تفحص، اجتهاد وانبساط می داند وتقلید را برای کسی که توانایی استنباط احکام فقهی را دارد،حرام می شمارد هرچند درتاریخ فقه شیعه کسانی بودند که درمسائل فقهی جرات وجسارت مخالفت با قول مشهور فقها را نداشتند. چنانچه حسن بن زیدالدین در کتاب اصول خود[2]، در بحث اجتماع وشهرت فتوائیه به این مسئله اشاره می فرماید:
همانا بیشتر فقهای بعد از شیخ طوسی، به دلیل شدت اعتقاد وحسن ظن به او در فتوا دادن از اوپیروی می کردند از این رو فقهای متاخر با احکام مشهوری مواجه شدند که شیخ و پیروانش به آن عمل کرده بودند.لذا گمان کردند که احکام بین علما مشهور است ودر نیافتند که منشا ومنبع این احکام مشهور شیخ طوسی می باشد و این شهرت دراثر پیروی از اوتحقق یافته است. موضوع این رساله،یک موضوع فقهی است. بنابراین با توجه به مبادی علم فقه باید به عنوان یک مسئله فقهی مورد بررسی وبحث قرار گیرد تا حکم فقهی وظیفه مکلف در این رابطه معین وآشکار گردد. مسئولیت این امر خطیر برعهده فقیهان ومتخصصان علم فقه استتاد حکم شرعی این مسئله را بیان فرمایند .لذا به بررسی نظر فقیهان درخصوص طهارت پرداخته وپیرامون تفسیر آیات قرآن وتطبیق آن با احکام بحث می شود.
قبل از ورود به بحث اصلی ،به طور مختصر پیرامون معنا ومفهوم نجاست وطهارت مسئله ای رابیان نموده و آنرا تحلیلی کوتاه می نمائیم.
1-2- بیان مسئله :
یکی از مسایل مهم نزد مسلمانان ،طهارت وپاکیزگی است.مسلمین طهارت را با ترتیب وقانون خاص رعایت می کنند، به اطفال خود می آموزند .اهل فقه و ایمان و یا محال فقهای دین برای معتبر بودن ودرستی طهارت، شروط وترتیب خاصی را بر طبق آیات قرآن کریم بیان نموده اند .به طوریکه گفته می شود، به درستی که از بین ادیان، دینی که به طهارت اهمیت بسیار می دهد، اسلام است و در معانی ذکرشد: طهارت ،رفع آلودگی از نجاست است و بهترین وسیله برای طاهر شدن ،آب پاک است[3].چنانچه که درقرآن آمده است:
«وینزلُ علیکُم مِن السماءماءًلِیطهرکُم بِه»[4]
«وانزلنا من السماءماءطهورا»[5]
طهارت بر دوقسم اند :
مائیه:که خود آن بر دوقسم است: وضو وغسل
ترابیه: که منظور تیمم است.
و این دوقسم طهارت درطول هم هستند.که هر کدام درجای خود حائز اهمیت است
1-3- مفهوم طهارت درلغت واصطلاح
طهر/طهارة:عبارت است ازپاک کردن ازنجاست وآلودگی خون حیض است.لذ ا«طهر» نقیض «حیض» می باشد. اگر گویند: «طهره المره وهی طاهر» حیض خون وی قطع گردید و پاک شد و هر گاه غسل نماید گوید: تطهرت واطهرت
تطهیر: پاک کردن از نجاست ،جنابت، آلایشهای روحی ،گناه وپلیدی[6] ...طهور:پاک کننده
الف:معنای ساختارهای مختلف «طهر»درقرآن به صورت فعل
1-پاک شدن ازخون حیض«فاعتزالوایناء فی المحیض ولاتقربو منحتی یطهرن[7]»
2-پاکی جستن، غسل کردن از جنابت و حیض«فاذا تطهرن فاتو من حیث امرکم الله[8]»
3-ادعای پاکی کردن ازپلیدی: پرهیز کردن از عمل زشت ومنافی عفت انهم اناش یتطهرون[9]
4-پاکی جستن از گناه، دور شدن از پلیدیهای ذهن «فیه رجال یحبون ان یتطروا[10]
5-درباب «تفعیل» به دو معنی: الف: پاک کردن از چرک، آلودگی ظاهری، گردوغبار و جنابت.و لکن یرید لیطهرکم ولیتم نعمته علیکم[11]
ب: پاک کردن از پلیدی .گناه وآلایشهای رفتاری. وانما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا
ج:برکنارداشتن ازکفر،گناه،دورنگه داشتن ازتهمت یهود[12]
اذ قالت الملائکه یامریم ان الله اصظفاک وطهرک
به صورت اسم:
1- طهور به دو معنی: الف) پاک کردن از نجاست وپاک کننده آن[13]
ب) غیر مسکر، پاک، حلال، وسقاهم ربهم شرابا طهورا[14]) ضد شراب دنیا که ناپاک ومست کنننده است.
-به صیغه اسم فاعل:
الف: «مطهر» دورکننده، برکنار دارنده[15]» انی متوفیک وراتبک الی ومطهروک من الذین کفروا»
ب: متطهر: ترک کننده گناه، پاکی جوینده از آلودگیها غسل کننده: «ان الله یحب التوابین ویحب المطهرین[16]»
-به صیغه اسم مفعول(مطهر-مطهرة)به معنای:
الف)پاک شده از آلودگیهای ظاهری(حیض،نفاس...) دارای عفت واخلاق نیکو.ولهم فیها ازواج مطهرةوهم فیها خالدون[17]»
ب) پاک شده به دور از باطل، شک و شبهه، مس والتانات شیطان: «فیصحیف مکرمة مرفوعة مطهره[18])
-به صیغه اسم تفضیل(اطهر) به دو معنی
الف: پاکیزه، پاک کنننده قلب از ریبه، دور کننده از گناه «ذلکم خیرلکم واطهره[19]»حلال، پاک از نظر کردار «قال یاهوم هولا بنای من اطهرلکم [20]»
طهارت از حدث یا پاکیزگی از آلودگیهای غیرظاهری .این طهارت در بیان فقها یا از حدث اکبر یعنی –جنابت-است ویا از حدث اصغر ،یعنی عوامل نقص کننده وضو-طهارت مورد نظردر این بخش به یکی از عوامل زیر حاصل میگردد:
الف-وضو: ب- غسل ج-تیمم
1-4- مفهوم نجاست درلغت واصطلاح
نجس ونجاست درمعنی لغوی عبارت است از مطلق پلیدی. در معنی اصطلاحی وشرعی عبارت است از: پلیدی خاص که برآن احکام معین مترتب می شود ومکلف موظف است طبق حکم اسلامی از چیز نجس دوری نماید و درصورت تماس با آن شرایط خاص طهارت اولی را بدست آورد . مثلا وقتی گفته می شود فکر نجاست، مسلم این است که منظور فکر پلیداست،فکر شیطانی است.[21]
ولی وقتی گفته می شود که شراب یا بول نجس است. این یک حکم شرعی است که مسلمانان مکلف باید از تماس با آن خودداری نماید. وچنانچه بدان آلوده گشت باید خود را طاهر نماید. دراین خصوص بحث ونزاعی نیست، بلکه بحث در این است که آیا اطلاق نجاست بدین معنی به عنوان حقیقت شرعیه ثابت است وهنگام استعمال در زبان شارع معنی اصطلاحی وشرعی بر اذهان تبادر مینمود یا چنین نبوده است، بلکه شارع مقدس معنی اصطلاحی وشرعی را با کمک قوانین تفهیم می فرمود و با عدم قرائن و ثبوت آن معنی اصطلاحی آن فهمیده نمی شود. مثلا در هنگام نزول آیه شریفه «انما المشرکون نجس[22]...» آیا شارع در تفهیم اینکه مشرکان نجس هستند وحکم شرعی نجاست بر آن حمل می شود نیازمند به قرائن بوده است یاخیر[23]؟ بسیاری از فقیهان[24] ادعا نمودند که استعمال نجاست درمعنی اصطلاح و شرعی از زمان –پیامبر به صورت حقایق شرعیه تحقق یافته است.چنانچه این عده معتقدند[25] که طهارت نیز از حقایق شرعیه است .زیرا وقتی حکمی درخصوص طهارت صادر می شود ،معنی طهارت شرعی ازآن فهمیده می شود. مثل، وضو-غسل- تیمم. یا حالت حاصل شده برای متطهر، پس از انجام یکی از اعمال سه گانه فوق. لذا مسلمانان هنگام شنیدن قول خداوند (وانزلنامن السماءمائ طهورا [26] باتوجه به حقیقت شرعیه بودن طهارت درآن زمان ،طهارت شرعیه از حدث وخبث را می فهمیدند[27]عده ای ازفقها معتقدند: به علت فقدان قرینه ای که دال برنجاست شرعیه است، نمی توان معنای نجس را که در آن زمان حقیقت شرعیه نبوده است، حمل بر مفهوم شرعی واصطلاحی نمود. لذا در حکم نجاست مشرکان نمی توان به این آیه شریفه استناد نمود. [28]عده ای ازفقها معتقدند: کلمه «نجس» مصدر است وحمل مصدر برذات درست نمی باشد، مگر با تقدیر گرفتن کلمه «ذو»بنابراین آیه بدین صورت میشود: «انما المشرکین ذو نجس...»همانا مشرکان دارای نجاست هستند. به عبارت دیگر مشرکان ذاتا نجس نیستند،بلکه نجاست امری است عرضی که دراثر عدم رعایت آن با ایشان مقارن است.[29]
1-4-1- معنای لغوی نجاست
نجاست به معنی«قذاره» (پلیدی،چرکینی) است و آن دو نوع است: [30]یکی آن که با حواس قابل درک است ودیگری با بصیرت.
خداوند مشرکان را با وجه دوم وصف کرده: «انما المشرکون نجس...»قذر: در لغت به معنای چرکین بودن وضد نظافت و نیز به معنی چرک آمده است. و قذر به فتح قاف وکسر ذال .به معنی چرکین وغیر نظیف می باشد. گفته می شود: «نجسه»یعنی اورا پلید کرد، آلوده نمود[31].
.از ریشه «تنجیس» یعنی زدودن و دور کردن، مانند (تعویذ) که برگردن کودکان می آویختند تا پلیدی از او دور شود.
ناجس-نجیس: بیماری که رو به بهبودی ندارد.[32]
نظر فرا این است که اعراب هنگامی که واژه نجس را به تنهایی استعمال نمایند. نون و جیم را مکسور می کنند. رِجس- نِجس. نَجس با سکون و حرکت برای تثنیه و جمع، مونث و مذکر به یک صورت آورده می شود. نجس در تمامی صور به معنی ضد طاهر است. نظر صاحب تاج العروس و زمخشری این است که استعمال نجس در آیه( انماالمشرکون......) به صورت مجاز بوده است.[33]
1-4-2- لفظ نجس ورجس در آیات قرآن کریم
ای کسانی که ایمان آورده اید ،محققاً بدانید که مشرکان نجس و پلیدند و بعد از این سال (که عهدشان به پایان می رسد ) نباید قدم به مسجد الحرام گذارند و اگر در اثر دور شدن نجاست و ثروت آنها از شما ، از فقر می ترسید (نترسید) که خدا شما را از فضل و رحمت خود از خلق و مشرکان بی نیاز خواهد کرد که او به حوائج شما داناست و در کمال عنایت وحکمت است.[34]
همانگونه که از معنی آیه بر می آید : مشرکان نجس قلمداد گردیده اند و خطاب خداوند در این آیه به مردم مؤمن است[35]
2- ای اهل ایمان شراب وقمار وبت پرستی و تیرهای گردنبندی (که درجاهلیت رسم بود) همه اینها پلید و از عمل شیطان است، البته از آن دوری کنید تا رستگار شوید.[36]در این آیه هم خطاب به مومنین دارد و اعمال زشت قمار و شراب را جزء نجاسات و پلیدی می داند. و واژه رجس مترادف نجس معنی شده است.[37]
1-3- استعمال طاهر وطهارت درآیات قرآن
ای اهل ایمان چون خواهید برای نماز برخیزید، بشویید صورت و دستانتان تا مرفق (آرنج) و مسح کنید سرو پاها را تا برآمدگی پا و اگر جنب هستید، پاکیزه شوید (غسل کنید) و اگر بیمار یا مسافر باشید و یا یکی از شما را قضا حاجتی دست داده و یا با زنان مباشرت کرده اید و آب نیابید (یا از استعمال آب ضرر می بینید) در این صورت به خاک پاک و پاکیزه تیمم کنید، با آن خاک صورت ودستها را مسح کنید. خدا در دین هیچ گونه سختی قرار نخواهد داد.از حرج ولیکن می خواهد که شما را پاکیزه گرداند ونعمت رابرای شما تمام کند. باشد که شکر او را به جای آورید[38]
از معنی آیه، به خوبی معلوم است که قرآن برطهارت چقدر تاکید نموده و اجرای هر سه مورد طهارت در آیه قرآن ذکر شده است.
«فیه رجال یحبون ان یتطهروا والله یحب المتطهرین»[39]
مردان پاکی که مشتاق تهذیب نفس خودند، درآینده خدا مردان پاک ومهذب را دوست می دارد.
1-4- تعاریف عملیاتی
وضو: این واژه برگرفته از«وضاة[40]» به معنی حٌسن، به هر شست و شو و دست کشیدن به بدن که با نیت قربت باشد، اطلاق می گردد.
در اصطلاح فقهی به مجموعه شستنها ودست کشیدن (مسحها)ی خاصی گفته می شود.
در فقه اسلامی عمل وضو از دو جهت انجام می گیرد، یکی به جهت عبادات خاصی همچو نماز و طواف که از ناحیه وجوب عقلی مقدمه واجب،وضو نیز واجب می گردد و دیگر آیه جهت انجام اعمال مستحب چون خواندن قرآن و یا حصول نفس طهارت که موجب تقرب به خداوند است
غسل: از « َغسَلَ» آمده است. شستن بدن از بالا تا پایین و ترتیب آن در احکام غسل. و انواع غسل جنابت، حیض، نفاس و میت می باشد. که در سه مورد اول شخص شست وشو دهنده فاعل و غاسل است و بدن خود را می شوید و در مورد چهارم شخص مفعول و مغسول است و دیگری[41] باید او را شست و شو دهد.
در غسل جنابت تفاوتی با سایر غسلها است که نیاز به گرفتن وضو ندارد.[42]
بوسیله غسل بدن از آلودگی پاک شده و طهارت حاصل می گردد.
تیمم: در لغت به معنای قصد است. و در اصطلاح به مجموعه اعمالی می گویند که مکلف در مواردی خاص به جای وضو یا غسل انجام دهد. تیمم در موارد خاص جایز است. [43]
1-5- هدف پژوهش
دین اسلام، دین پاکیزگی است که آن را به مراتب تاکید نموده است و طهارت و پاکیزگی لازمه تقرب و نزدیکی ایشان به خداوند است. بنابراین پژوهش حاضر قصد دارد تا با بررسی احکام فقهی و تطبیق آن با آیات قرآن درباره طهارتهای سه گانه (وضو- غسل- تیمم) کمال دین اسلام را از حیث پاکیزگی بشناساند.
1-6- سوال پژوهش
سوالی که در این بحث مطرح می گردد این است که آیا با توجه به آیات قرآن کافران و مشرکان که طهارت های لازمه را اجرا نمی کنند در شمار پاکان قرار می گیرند یا خیر؟
فصل دوم:
طهارت در آیات
2- طهارت در آیات
طهارت در لغت به معنای پاکیزگی است و از نظر شرع اسلام، عبارت از انجام اعمالی است که موجب اقامه نماز میشوند (از قبیل وضو، غسل، تیمم و ...)[44]
طهارت به معنای پاکیزگی است.[45] خداوند، در سوره آل عمران، آیه 42، خطاب به حضرت مریم فرموده است: ای مریم! خدا تو را برگزید و پاک ساخته است و بر تمام زنان جهان برتری داده است. «طَهِّرِکِ».
طهارت در اصطلاح شرع[46]، بنابر ثبوت حقیقت شرعیه بکار بردن طهور است، البته مشروط بر اینکه این استعمال همراه با نیت باشد، توضیح اینکه طهور جسمی است که خود طاهر و پاک بوده و نسبت به غیر نیز پاککننده است.
2-1- تفسیر آیات
1-1-2- آیه اول[47]: در این آیه شریفه چند مسئله باید بررسی شود.
مسئله اول: «یا ایها الذین امنوا» ای کسانیکه ایمان آوردهاید. به مؤمنین خطاب شده است. پس به نظر میرسد و لازم میآید که وجوب وضو و غسل و تیمم به مؤمنین اختصاص داشته باشد. سؤال میشود: از نظر شیعه وجوب وضو و غسل و تیمم، در نزد کافر نیز یک تکلیف است؟[48] و این گفته نه تنها نزد شیعه، بلکه اکثر شافعیان (ابو حامد الاسفرانی) و اکثر حنفیان[49]، با این گفته مخالف هستند و این مخالفت از نظر شیعه، درست نمیباشد. و انگیزه اینکه درآیه، مؤمنین ذکر شده است، به آن معنا نیست که طهارت سهگانه مختص به مؤمنین است، بلکه آنان بر این امر، آمادگی لازم دارند و بر کافرین هم واجب میباشد.
مسئله 2: خداوند در جایی که میفرماید: «اِذا قُمتُم» هنگامی که به پاخاستید، به پاخاستن برای نماز دو قسم است:
1. اینکه به پا میخیزد که به نماز مشغول شود.
2. اینکه به پا میخیزد که خود را آماده سازد تا نماز بخواند.
مقصود در آیه قسم دوم است. اگر قسم اول مقصود باشد، لازم میگردد که وضو بعد از نماز واقع شود (اگر مراد قسم اول باشد، معنای آیه این میشود: هنگامی که مشغول نماز شدید، وضو بگیرید.) بنابر قسم اول مقصود «اذا قُمتُم» «اذا اَرَدتُم القیام» میباشد. یعنی کلمه «اراده» در تقدیر است که معنای جمله این است: هنگامی که اراده کردید اشتغال به نماز را.
چناچه در آیه: فاِذا قَرأتَ القرآنُ فاستَعذ باللهِ»[50] هنگامی که قرآن میخوانی از شر شیطان به خدا پناه ببر». اراده در تقدیر است، یعنی (هنگامی که اراده کردهاید تلاوت قرآن را). اراده (فعل) سبب است و خود عمل و کار مسبب میباشد. در این آیه از اراده فعل به خود فعل، تعبیر آورده شده است. که از باب اطلاق مسبب و اراده سبب است و از تلاوت قرآن، اراده تلاوت منظور است و از قیام نماز، اراده قیام، مراد است و مانند گفته اهل لسان عرب «کما تدین تُدان» که مراد، اراده دین میباشد.[51]
«قِیام لِلصَّلوه» را به اینکه اراده در تقدیر است، نیاز به دلیل خاص دارد و در اینجا دلیل خاص موجود نمیباشد. کلمه (الی) در آیه (الی الصَّلوهِ) تا انتهای زمان را بیان مینماید. هنگامی که به پاخاستید، زمانی را که منتهی به نماز میشود و کلمه قیام (به پاخاستن) در معنای حقیقی خود و آنچه که باید در تقدیر گرفته شود، کلمه زمان است که هم کلمه «الی» و هم فعل و عمل اقتضای آن را دارند.[52] پس «یا ایها الذین امنوا» ای کسانیکه ایمان آوردهاید، هنگامی که برای نماز به پاخاستید، هم شامل کسی میشود که در حال به پاخاستن وضو دارد و هم شامل کسی است که وضو ندارد و محدث است و میخواهد وضو بگیرد، شامل این عام نمیشود.[53] چه آن کسی که وضو دارد،
میتواند با آن نمازهای متعددی بخواند و پیامبر اکرم(ص) در روز فتح مکه با یک وضو، پنج نماز را انجام داد. عمر اظهار داشت: کاری بیسابقه کردی، در جواب فرمودند: با تعمد این کار را کردم تا همه بدانند که با یک وضو میشود نمازهای چندی را بر پا داشت.[54]
2-3- آیه دوم
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید در حالی که مست هستید به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه میگویید و همچنین هنگامی که جنب هستید، مگر مسافر باشید تا غسل کنید و اگر بیمار یا مسافر و به اقتضای حاجت کردهاید و یا با زنان آمیزش جنسی داشتهاید و در این حال آب (برای وضو و غسل) نیابید، با خاک پاک تیمم کنید صورت و دستها را مسح کنید، خداوند بخشنده و آمرزنده است.»[55]
کلمه (واو) در جمله (وَ اَنتُم سکاری) واو حالیه است و بیانگر حالت فردی میباشد و همچنین علامت نصب (تنوین ً) در «وَ لاَ جُنُباً» بیانگر حالت میباشد. در آیه به طور صریح از نزدیک شدن به نماز نهی و منع شده است، نه از سکر و مستی.
از امام باقر(ع) روایت شده است: درحال مستی به مساجد که محل برگزاری نماز است، نزدیک نشوید)[56] شافعی میگوید: در حال جنب بودن به مسجد نزدیک نشوید مگر در صورتی که از مسجد فقط عبور کنید، یعنی در حالت جنابت، توقف در مساجد ممنوع است و عبور از آن منع ندارد.[57]
ابو حنفیه میگوید: حتی عبور از مسجد برای شخص درحال جنب نیز ممنوع است، مگر در صورت اضطرار که در داخل مسجد آب موجود باشد یا از داخل مسجد راه رفت و آمد بوده باشد.[58]
2-4- تفسیر آیه سوم
«وَ ما اُمِروا اِلا لِیَعبُدوُ الله مُخلِصینَ لَهُ الدِّین» در حالیکه به آنان دستوری وارد نشده بود جز اینکه خدا را پرستش کنند با کمال اخلاص و از شرک به توحید بازگردند.[59]
دسته بندی | علوم سیاسی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 1122 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 599 |
مقدمه :
با نگاهی دقیق به گسترة مدیریت با راحتی میتوان حضور مؤثر ارتباطات را در تمامی ابعاد آن مشاهده کرد و به جرأت میتوان گفت که مدیریت فن برقراری ارتباطات است. هر فعالیت و کارکرد مدیریتی مستلزم به کارگیری برخی از اشکال مستقیم یا غیرمستقیم ارتباطات می باشد . مدیران چه برنامهریزی و سازماندهی کنند یا هدایت و رهبری، خود را در ارتباط با دیگران خواهند یافت. تصمیمات مدیریتی و سیاستهای سازمانی به خودی خود مؤثر نخواهند بود مگر این که توسط اشخاصی که مسئول تصویب واجرای آنها هستند، درک شوند.
ارتباطات مناسب و مؤثر در تغییر سازمانی نقش دارد به علاوه ارتباطات عامل مهمی در انگیزش و رضایت شغلی کارکنان محسوب میشود.
ابعاد اصلی فرآیند ارتباطات :
ارتباطات را میتوان بدین صورت تعریف کرد: تبادل اطلاعات میان فرستنده و گیرنده و چگونگی درک مفهوم اطلاعات ارسال شده، بین افرادی که در این فرآیند دخیل هستند. تحلیل این تبادل نشان میدهد ارتباط یک فرآیند دو طرفه است که توالی عوامل مرتبط به هم در آن به وفور به چشم میخورد. مدیرانی که این فرآیند را میشناسند می توانند علاوه بر طراحی برنامههای ارتباطی که متناسب با نیازهای سازمانی است، به تحلیل الگوهای ارتباطی نیز بپردازند.
الگوی فرآیند ادراکی ارتباطات :
برقراری ارتباط کار ساده و پیش پاافتادهای نیست. در واقع، همواره باید به یاد داشته باشیم که فرآیند برقراری ارتباطات به نوعی با ارتباطات ناموفق عجین شده است. با آگاهی از این مسئله، محققان به بررسی ارتباطات در قالب نوعی از فرآیند اطلاعات اجتماعی پرداختهاند که. در آن گیرندگان از طریق اطلاعات پردازش شده به طور قابل درکی به تفسیر پیامها میپردازند. این دیدگاه منجر به گسترش الگوی ادراکی ارتباطات گردیده و ارتباط را همچون فرآیندی نشان میدهد که در آن گیرندگان، مفاهیم را در ذهنشان پردازش میکنند.
1ـ فرستنده : فرستنده میتواند یک فرد، گروه یا سازمان باشد که درصدد است تا با گیرنده خاصی ارتباط برقرار کند. گیرندگان ممکن است افراد، گروهها یا سازمانها باشند.
2 ـ رمزگذاری : فرآیند ارتباط، رسماً زمانی آغاز میشود که فرستنده عقیده یا تفکری را رمزگذاری میکند. رمزگذاری، تفکرات ذهنی را به شکل یا رمز یا زبانی که بتواند برای سایر افراد هم قابل فهم باشد در میآورد. مدیران اغلب از لغات، شمارهها، حرکات و اشارات ، علائم غیرکلامی نظیر تصاویر و عکسها برای رمزگذاری استفاده میکنند. علاوه براین می توان از روشهای مختلف رمزگذاری برای توصیف عقاید مشابه نیز استفاده کرد.
3 ـ پیام : ثمرة رمزگذاری، بوجود آمدن یک پیام است. دو نکته مهم در مورد پیام وجود دارد که باید همواره آن را بخاطر سپرد :
1 ـ پیامها اصولاً در برگیرنده چیزی بیش از آنچه که با چشم قابل رؤیت است میباشند، مثلاً پیامی حاوی یک دستور کاری است میتواند واکنشهای عاطفی یا احساسی را به دنبال داشته باشد.
2 ـ پیامها باید با کانال مورد استفاده جهت انتقال پیام هماهنگ باشند.
3 ـ انتخاب یک واسطه : مدیران میتوانند از رسانههای ارتباطی گوناگونی برای برقراری ارتباط استفاده کنند .رسانههای ارتباطی شامل مکالمات رو در رو، صحبتهای تلفنی، پست الکترونیکی، پست صوتی، کنفرانس ویدئویی، نامهها یا یادداشتهای کتبی، عکسها یا طرحها، جلسات، تابلوهای اعلانات، دادههای کامپیوتری، جداول یا شکلها میشوند .انتخاب رسانه ارتباطی مناسب به عوامل زیادی بستگی دارد از جمله: ماهیت و هدف از پیام، نوع مخاطبان، میزان نزدیکی به مخاطبان، محدودیتهای زمانی موجود جهت انتشار پیام، اولویتهای فردی، میزان پیچیدگی مشکل و شرایط موجود. تمامی رسانههای ارتباطی از مزایا و معایبی بیرخوردار هستند که باید متناسب با شرایط از آنها استفاده کرد.
4 ـ رمزگشایی : رمزگشایی به عبارتی ترجمه یا تفسیر، خاص دریافت کننده از پیام رمزگذاری شده است که شامل ترجمه لفظی، شفاهی و یا جنبههای بصری یک پیام میباشد.
گیرندهها بر پردازش اطلاعات اجتماعی تکیه میکنند تا بتوانند مفهوم یک پیام را در حین رمزگشایی نیز تعیین کنند. رمزگشایی یکی از علل عمدة سوء تعبیر در ارتباط میان فرهنگی و بین نژادی محسوب میشود زیرا رمزگشایی توسط گیرنده تابع ارزشهای اجتماعی و فرهنگی میباشد و ممکن است برای فرستنده این ارزشها قابل درک نباشند.
5 ـ ایجاد مفهوم : الگوی ادراکی ارتباط بر مبنای این عقیده قرارداد که گیرنده مفهوم پیام را در ذهن خود پردازش میکند. بنابراین، تعبیر گیرنده از پیام ممکن است با آنچه مدنظر فرستنده است، متفاوت باشد . بدین ترتیب دریافتکنندگان پیام، براساس تعبیرات شخصی خود عمل میکنند نه براساس تعبیرات و مقاصد فرستندگان پیام.
6 ـ بازخورد : پاسخی که گیرنده در قبال پیام ارائه میکند، معمای حلقه بازخورد است . در این مرحله از فرآیند ارتباطات، گیرنده تبدیل به فرستنده میشود، پیام را رمزگذاری کرده وسپس آن را برای فرستنده اصلی ارسال میدارد وی نیز این پیام را رمزگشایی و تفسیر میکند. همانگونه که در این بحث مشاهده میگردد، از بازخورد جهت بررسی نحوة ادراک دریافت کننده از پیام ارسال شده استفاده میگردد و به این ترتیب دریافت کننده چگونگی استنباط خود از پیام فرستنده را به وضوح بیان میدارد.
7 ـ اختلال : نشانگر هر آن چیزی است که در انتقال و درک پیام دخالت کرده و برتمام پیوندهای فرآیند ارتباطات اثر میگذارد. اختلال شامل عواملی از قبیل اختلال کلام، ارتباطات تلفنی ضعیف ، دست خط ناخوانا. آمارهای اشتباه موجود در یک یادداشت .یا گزارش، بینایی یا شنوایی ضعیف و فاصله فیزیکی موجود میان فرستنده و گیرنده میباشد. مدیران از طریق کاهش اختلالات به شیوههای گوناگون میتوانند باعث بهبود و ارتقای ارتباطات شوند.
در پژوهش حاضر نقش ارتباطات در فرآیند مدیریت، تغییر سازمانی، راهبری، مدیریت ، مدیریت استراتژیک و ماهیت سازمانهای یادگیرنده مورد مطالعه قرار گرفته است و در نهایت الگوهای یک سازمان فرهنگی در ابعاد ارتباطات سازمانی و رهبری استخراج شده است.
1-1) بیان مسئله
در پژوهش حاضر در صدد پاسخگویی به این سوال است که براساس قرائن موجود تجربی و علمی الگوی ارتباطات سازمانی و سبک ارتباط رهبر ـ پیرو در سازمان عقیدتی سیاسی چگونه میباشد.
ارتباطات سازمانی به طور وسیع به عنوان پردازش، تعبیر، تفسیر پیامها، اطلاعات، معانی و فعالیتهای نمادین در درون و در بین سازمانها تعریف میشود.
نظریه پردازان کلاسیک سازمان ارتباطات را اسناد مکتوب و اختیار صدور فرمان (وبر 1947)، جریان رو به بالای پیامها و ترغیب کارکنان (تیلور 1947)، جریان افقی اطلاعات (فایول 1949)، گوش دادن و ارتباطات غیررسمی (روتیلزبرگر 1941)، بازخور و رفتار دایرهای (فالت 1941) و تعهدات ناشی از تصمیم (بارنارد ـ 1968) تعریف نمودهاند.
اما نظریهپردازان معاصر سازمان به ارتباطات به عنوان بر ساختههایی همچون پردازش اطلاعات (گالبرایت 1973)، شبکههای اجتماعی (کید ـ 1981) ، هماهنگی (هچ 2004) و مشارکت (لیکرت 1967) مینگرند. (فرهنگی ـ 1383 ـ 24)
با توجه به ارزیابی های مکرر دفتر فرماندهی کل قوا از نحوهی عملکرد نیروهای مسلح و احراز رتبهی اول توسط سازمان عقیدتی سیاسی در عرصههای متفاوت فرهنگی در سالهای پیاپی و با توجه به ناشناخته بودن الگوی ارتباطات سازمانی و سبک ارتباط رهبر ـ پیرو در این سازمان پس از تغییر رئیس این سازمان در سال 79 نتایج این تحقیق میتواند بعد جدیدی از نقش مؤثر ارتباطات را در سازمانهای فرهنگی بگشاید. اهمیت و ویژگی مهم دیگر این تحقیق مطالعهی رهبری از دیدگاه ارتباط می باشد و اینکه ارتباطات و نقش مهم آن آنگونه که باید و شاید در مصوبهی وزیران (برنامهی تحول اداری) و حتی جدول تعیین وضعیت موجود و ترسیم وضعیت مطلوب سازمان مورد توجه قرار نگرفته است.
2-1) اهمیت تحقیق :
با عنایت به ابلاغ برنامههای تحول اداری توسط هیأت محترم وزیران به کلیهی وزارتخانهها و سازمانهای دولتی و رویکرد اصلی جشنواره شهید رجایی به برنامههای تحول اداری هنگام ارزیابی وزارتخانهها و سازمانهای دولتی و سرمایهگذاری میلیاردها ریال در اجرای این برنامه، هرگونه بیتوجهی و یا حتی کمتوجهی به الگوی ارتباطات سازمانی و سبکهای ارتباط رهبر ـ پیرو منجر به شکست و یا کاهش ضریب موفقیت این برنامه خواهد شد. چرا که یکی از موانع اصلی اجرای برنامههای تحول «مقاومت در برابر تغییر» میباشد که با استفاده از الگوی مناسب ارتباطات سازمانی و سبک ارتباط رهبر ـ پیرو میتوان مقاومتهایی از این دست را کاهش داد و از سوی دیگر با جلب مشارکت فعال کارکنان در فرآیند تصمیمسازی، تصمیمگیری و اجرای برنامههای تحول و در نتیجه سرعت بخشیدن به فرآیند تغییر، مقادیر قابل توجهی در منابع صرفهجویی نمود. بدیهی است که در این فرآیند ارتباطات بین اعضاء سازمان با یک دیگر و افراد با سازمان نقش مؤثری در پیشبرد اهداف تحول سازمانی خواهد داشت.
1-3) سؤالات تحقیق :
1 ـ سبک ارتباط رهبر ـ پیرو در سازمان عقیدتی سیاسی چیست؟
2 ـ سبک ارتباطات سازمانی در سازمان عقیدتی سیاسی چیست؟
3 ـ آیا سبک ارتباط رهبر ـ پیرو با الگوی ارتباطات سازمانی در سازمان موصوف متناسب است؟
اهداف تحقیق :
هدف کلی این تحقیق بررسی الگوی ارتباطات سازمانی و سبک ارتباط رهبر ـ پیرو می باشد .
اهداف فرعی:
1 ـ شناخت و تعریف سبک ارتباط رهبر ـ پیرو با رویکرد ارتباطی
2 ـ طراحی و تبیین الگوی سنجش نظام ارتباطات سازمانی در سازمانهای غیرانتفاعی (فرهنگی)
3 ـ شناخت و تعریف مقاومت در برابر تغییر با رویکرد ارتباطات سازمانی
4 ـ شناسایی ساز و کار نقش ارتباطات سازمانی درکاهش مقاومت در برابر تغییر
5 ـ شناسایی ساز و کار ونقش سبک ارتباط رهبر ـ پیرو در کاهش مقاومت و حتی جلب مشارکت کارکنان.
1-4) فرضیههای پژوهش :
1 ـ تعیین سبک ارتباط رهبر ـ پیرو در سازمان عقیدتی سیاسی
2 ـ تعیین الگوی ارتباطات سازمانی در سازمان عقیدتی سیاسی .
1-5) تعریف واژگان
1-1-5) ارتباطات :
ارتباطات بهگونهای وسیع و گسترده (( تسهیم تجارب )) ( Sharing of experiences ) نیز تعریف شده است. ( فرهنگی-1382-6 )
نویسندگان دیگری ، ارتباطات را (( فراگرد تفهیم و تفاهم و تسهیم معنی )) درنظر گرفتهاند. در این تعریف ارتباطات بهعنوان فراگرد بکارگرفته شده است زیرا آن را فعالیتی که با کنش ( Action ) ، دگرگونی ( Change ) ، مبادله ( Exchange ) و حرکت ( Movement ) سروکار دارد میدانند.
ارتباطات با تفهیم ( Understanding ) سروکار دارد. ارتباط شکل نمیگیرد مگر آنکه عمل تفهیم انجام گرفته باشد.
تسهیم با دیگران آن چیزی است که امروز در میان اکثر علمای علوم اجتماعی بهنام (( ارتباط با دیگران )) ( Interpersonal communication ) شناخته شده است. ( همان- 8 )
هر ارتباطی که پای انسان در آن کشیده شده است ، از چشماندازی ( Perspective ) که انسان از خود دارد شروع میشود. (( دینبارنلوند )) ، یکی از محققان بهنام ارتباطات در سالهای اخیر ، این مفهوم را در نگرشی که فرد از (( شش شخص )) دارد بیان می کند ، درواقع او ارتباط میان دو انسان را به شش شخص تعمیم می دهد و آن را به اشکال مختلف بهگونهای که ذیلاً خواهد آمد درنظر میگیرد. این شش شخص از خویشتن آغاز میشود و آن این است که شما در مورد خود چه نظری دارید. این بدان معنی است که شما در مورد خود چه میاندیشید و در خود چه تواناییهایی سراغ دارید ؟ دوم ، بهگونهای که شما به دیگری نظر دارید. یعنی شما در مورد شخص مقابل خود که احتمالاً دریافتکننده پیام از شما خواهد بود چگونه میاندیشید ؟ آیا او را منطقی یا غیرمنطقی درنظر میگیرید ؟ آیا معتقد هستید او حرف شما را میفهمد یا خیر ؟ بنابراین شما بهعنوان فرستنده پیام همواره بهاین میاندیشید که آن کس که در مقابل شماست کیست؟ سوم ، نظرتان درباره اینکه شخص دیگر به شما چگونه می نگرد. در ارتباط متقابل با دیگری ، همواره به این میاندیشیم که طرف مقابل ما چه دید و نظری در مورد ما دارد ؟ آیا او ما را انسانی منطقی میداند یا اینکه بر این باور است که ما بهگونهای منطقی فکر نمیکنیم ؟ شکلگیری هر یک از موارد فوق ، نوع رابطه و برخورد را با یکدیگر متفاوت میسازد. چهارم ، چگونه شخص مقابل به خود مینگرد ؟ در فراگرد ارتباطی نگرش فرد مقابل یا دریافتکننده پیام ، نسبت به خود نیز بسیار مهم است. اگر او در مورد خود بر این باور است که عملی را نمیتواند انجام دهد هرچند شما از قدرت نفوذ کلام بالایی برخوردار باشید و بخواهید او را وادار به انجام آن عمل کنید. تقریباً در بیشتر مواقع محال خواهد بود ، پنجم ، چگونه شخص دیگر یا شخص مقابل به شما می نگرد ؟ اگر او بر این اعتقاد باشد که شما انسانی خیرخواه و توانا و با حسن نیت هستید ، نحوه ارتباط او با شما متفاوت خواهد بود تا اینکه در موردتان چنین فکر کند که شما مردی خشن ، بیتوجه و نسبت به او با پیشداوری منفی میباشید. ششم ، شخص دیگر یا شخص مقابل شما میاندیشد که شما چگونه به او می اندیشید. بدین معنی که او تصوری را از شما دارد ، که شما در مورد او چه تصوّری دارید و بر این اساس ممکن است بخواهد تصور شما را تقویت کند و یا اینکه برعکس آن را تضعیف و یا دگرگون کند. (( بارنلوند )) بر این اعتقاد است که ، همانگونه که ما خود را میسازیم ( Construct ) دیگران را نیز از طریق ارتباط با خود ، میسازیم. اگر انسان خود ، آدمی کژاندیش و ناپایدار باشد لامحاله با هرکس که در ارتباط باشد، او را به آنگونه که خود می اندیشد ، در ذهن متصور میسازد.( همان-9 و10 )
کل ادراک ( Perception ) ما ، از یک فراگرد ارتباطی ، به خود ما بستگی دارد. ( همان-10 )
ارتباط با دیگران در بیشتر موارد در شرایط رسمی برگزار میشود و شامل((ارتباط چهرهبهچهره)) ( Face – to – face communication ) بوده که خود از طریق((کلامی ))
( verbal ) و (( غیرکلامی )) ( Nonverbal communication ) انجامشدنی است. در این ارتباط نقش فرستنده و گیرنده پیام ، آنطور که بعداً خواهد آمد ، جابهجا میشود. هرگز یکنفر بهعنوان فرستنده علیالدوام و نفر دیگر بهعنوان شنونده و یا دریافتکنند پیام باقی نمیماند. بلکه بهگونهای مداوم جای آندو با یکدیگر عوض میشود. فرستنده پیام میشود گیرنده و گیرنده پیام در جای خود ، به فرستنده پیام تبدیل میشود. در برخی موارد در این نوع ارتباط برنامهریزی از پیشانجامگرفتهای وجود ندارد و بر اساس شرایط حاکم بر فراگرد ارتباطی ، ارتباط شکل میگیرد. ( همان- 14 )
نظریه بسیار جدید و معاصر با ما ، ارتباطات را بهگونه تعاملی یا میانکنشی ( Transaction ) درنظر میگیرد که همزمان و ارتجالاً عمل (( رمزگذاری )) و (( رمزخوانی )) انجام میگیرد.
عواملی که مشکلاتی در جهت فرستادن و دریافتکردن درست پیام بین (( رمزگذار ))و (( رمزخوان )) بهوجود میآورند اختلالات ( Nioses ) نامیده میشوند. این اختلالات به دو دسته ، (( اختلالات درونی )) ( Internal noises ) و (( اختلالات برونی )) ( External noises ) تقسیم میشوند. دسته اول بیشتر به اضطرابات ، نگرانیها و عوامل درونی هر یک از دو طرف ارتباط مربوط میشود و دسته دوم به عوامل بیرونی مثل سروصدا و نور و غیره بستگی دارد. ( همان- 18 )
مفهوم فراگردیبودن ارتباطات خود مبیّن این نکته است که ارتباطات پدیدهای پویا ( Dynamic ) و مبتنی بر تغییرات یا دگرگونیها ( Changes ) است. ( همان- 19 )
برخی از صاحبنظران ارتباطات ، ارتباطات را پدیدهای تکاملی ( Evolutionare ) میدانند که بهگونه فراگردی ( Process ) از افراد و نظام اجتماعی ( Social System ) که در آن زیست میکنند ، نشأت گرفته و خود به نوبه خود بر آنها تأثیر میگذارد.
مفهوم نظامگرایانه ارتباطات دربرگیرنده پیوستگی و تعامل میان اجزاء و عناصر ارتباطی با یکدیگر است. ( همان- 20 )
هنگامی که میگوییم فراگرد ارتباطی مبتنی بر میانکنش است ، ما خودبهخود بر این باور گرایش خواهیم داشت که ، این فراگرد بر پویایی رابطه میان انسانها استوار است. ( همان- 23 و 22 )
میانکنش ، زمانی رخ می دهد که یک جریان و رابطه داد و ستدی در بین اجزاء آن فراگرد بهوجود آید. میانکنش در ارتباطات عموماً به تبادل پیامها اطلاق می شود که میان دونفر در جریان است که این ، خود ممکن است منتج به تغییر در پیامها شود. ( همان-23 )
فراگرد ارتباطی در محیط شکل میگیرد و انجام میپذیرد. محیط نهتنها به فراگرد ارتباطی و نوع آن تأثیر میگذارد ، بلکه به ادراکات ( Perceptions ) ، آنچه بین خود رد و بدل میکنیم ، و حتی در سطحی که ارتباط میگیریم نیز تأثیر میگذارد. ( همان- 27 )
محیط فیزیکی و شرایط اجتماعی که در آن قرار میگیریم ، نگرش و رفتار ما را همانگونه که دیدیم تغییر میدهد و درنتیجه ما با دیگران همواره بهگونهای متفاوت ارتباط برقرار میکنیم. به عبارت دیگر ارتباط ما با دیگران موکول به وضعیت و شرایط حاکم بر ماست.
آنگونه که دانشمندان رفتارگرا معتقدند ، انسان بیجهت خود را آزاد تصور میکند ، در حالیکه آزادی برای او معنایی ندارد. او تابعی از محیط جغرافیایی ، فرهنگی و اجتماعی خویش است و بیآنها ، هستی و رفتار او مبهم و بیمعنی است. به گفته (( جیمزمککراسکی )) ( James McCroskey ) ؛ (( رفتار ارتباطی ما تغییرپذیر است و ما در مورد یک واقعیت ( Reality ) بهگونههای متفاوت عمل میکنیم. )) بر این اساس ، واقعیت در نظر ما با توجه به فراگرد ارتباطی ما با دیگران شکل میگیرد. واقعیت آنچیزی است که از طریق ارتباط با دیگران برای ما پدید آمده است.( همان-29 )
ارتباط مؤثر ، مبتنی بر پیشبینی درست از وجوه اشتراک نهفته در دل یک فرهنگ است و نیز مبتنی بر قدرت سازگاری آن با ادراکهای مشترک و نگرشهای یکسان در فراگرد رمزگذاری ( Encoding ) و رمزخوانی ( Decoding ) پیامها میباشد. ( همان- 31 )
ارتباطات مراودهای است چراکه ، ادراک مبتنی بر واقعیت ما را شکل میدهد ، و آن را با ادراک دیگران میآمیزد. ارتباطات وسیلهای است که توسط آن به فراسوی خویشتن خویش میرویم و به قلمرو دیگران گام میگذاریم و دنیایی را که آنان در آن زیست میکنند درمییابیم. در کلامی کوتاه ، ارتباطات مراودهای است ، چراکه فراگردی است که بهوسیله آن میتوان واقعیت حاکم بر خود را با دیگران درمیان نهاد و واقعیت حاکم بر آنان را دریافت. واقعیت حاکم بر ما تنها واقعیت موجود در جهان نیست ، بلکه پارهای از واقعیت موجود است که از ادراک ما سرچشمه گرفته است. ( همان- 32 )
وظیفه اساسی ارتباطات انسانی ، دگرگونی و سازش با دگرگونی است. اما سئوال عمده این است که ما از ارتباطات چهنوع دگرگونی را توقع داریم و چگونه ؟ و ارتباطات ، خود چه وظیفهای دارد ؟
1- وظیفه پیوستگی ( Affinity function ) : یکی از وظایف ارتباطات استقرار ، ابقاء و دگرگونی روابط اجتماعی است. ( همان- 33 )
ارتباطات موجب ایجاد یا افزایش و یا برعکس موجب ازبینرفتن و یا کاهش پیوستگی میان طرفین ارتباط یا اشخاص میشود.
2- وظیفه اطلاعاتی و استدراکی ( Information and understanding function ) : اکثر دانشمندان ارتباطات بر این باورند که یکی از مهمترین وظایف ارتباطات ، وظیفه اطلاعاتی و استدراکی است که موجب افزایش استدراک از طرف مقابل فراگرد ارتباطات یا افزایش اطلاعات میشود. ( همان- 34 )
3- وظیفه تأثیرگذاری ( Influence function ) : یکی از وظایف مهم ارتباطات تأثیرگذاری بر دیگران یا نفوذ در آنهاست. ارتباطات همواره از سوی فرستنده پیام در پی مقصود و منظوری برقرار میشود. یکی از رایجترین و شایعترین منظورها برای انجام تغییر نگرشها ( Attitudes ) ، باورها ( Beliefs ) ، ارزشها ( Values ) و یا رفتار ( Behavior ) اشخاص دیگر است. پس ، ما میکوشیم که از طریق ارتباطات بر دیگران اثر بگذاریم و با تأثیری که آنها بر ما میگذارند خود را سازش دهیم. ( همان- 35 )
4- وظیفه تصمیمگیری ( Decision function ) : ارتباطات علاوه بر وظایف فوق ، وظیفه تصمیمگیری نیز دارد. یکی از عمدهترین پیآمدهای فراگرد ارتباطی ، رسیدن به یک تصمیم ویژه است. اغلب ، ما از آنرو با دیگران ارتباط برقرار میکنیم تا به ما کمک کنند که بتوانیم به تصمیم درستتر و بهتری در مورد خاصی دسترسی پیدا کنیم و یا بتوانیم رفتار خود را هماهنگ با آن موضوع خاص کرده به تنظیم آن مبادرت ورزیم. در بقیه موارد ، ارتباطات به ما کمک میکند که تصمیماتی را که بر ما اثر دارند درک کرده و خود را با آنها سازش دهیم. ( همان- 36 و 35 )
5- وظیفه تصدیق ( Confirmation function ) : وظیفه نهایی ارتباطات دربرگیرنده پذیرش مداوم یا غیرمداوم یک تفکر ، باور ، رفتار ، محصول ، تصمیم و غیره است. از طریق ارتباطات ، سعی در منطقیکردن تداوم یا توجیه در گسستگی برخی از دگرگونیها که قبلاً مورد پذیرش ما قرار گرفتهاند میکنیم. از اینرو ، یکی از پیآمدهای اساسی فراگرد ارتباطی تصدیق و یا عدم تصدیق تغییرات گذشته است. این وظیفه شاید یکی از راههای مهم پیوستگی به پذیرش دگرگونیها باشد. ( همان- 36 )
ارتباطات مؤثر آن است که فرستنده بتواند منظور خود را به گیرنده پیام برساند. اما ، این فقط یکی از معیارهای مؤثربودن است. عموماً ارتباطات زمانی مؤثر است که محرکی را بهعنوان آغازگر و موردنظر فرستنده با محرک مشهود گیرنده که از خود بروز میدهد ، در یک راستا قرار دهد و آندو را به گونهای نزدیکبههم ، مورد توجه قرار دهد. ( همان- 37 )
پیشتر اشاره کردیم که عامل اولیه شکست یک فراگرد ارتباطی ، عدم درک صحیح از محتوای پیام است و زمانی دشواری در این فراگرد پدیدار میشود که شخص گیرنده پیام بهدرستی محتوای موردنظر فرستنده پیام را دریافت نکند. در مقابل ، عامل دیگری که به شکست فراگرد ارتباطی میانجامد دشواریهایی است که ، در روابط انسانها پدید میآیند و خود نتیجه سوء تفاهمهایی هستند که گاه پیش میآیند. این دشواریها ریشه در عوامل گوناگون از جمله ؛ خستگی مفرط ، عصبانیت یا سرآسیمگی و اغتشاش روانی انسانها دارند. ( همان- 44 )
برخی بر این باورند و باب مباحثه را گشودهاند که ، تمام ارتباطات و فراگرد حاکم بر آن بیمصرف خواهد بود ، مگر آنکه به عمل یا کنش مطلوب بیانجامد.
انجام عمل ، از طرف شخص مقابل ، شاید یکی از دشوارترین وظایف ارتباطات باشد. اگر به فراگردهای ارتباطی خود با دیگران کمی دقّت کنیم ، بهراحتی درمییابیم که کاری نسبتاً ساده است که مفهوم و معنی ذهنی ما توسط دیگری فهمیده و درک شود تا اینکه ، موافقت او را نسبت به آن مسأله جلب کنیم. در مرحله دوّم درمییابیم ، جلب موافقت او بهمراتب آسانتر از آن است که او را وادار به اجرا و عمل آن مفهوم کنیم. ( همان- 45 )
اگر هرآینه قصد دارید که حرکت یا رفتار خاصی را در دریافتکننده پیام خود برانگیزید ، و آن رفتار همان باشد که دقیقاً موردنظر شماست ، سعی کنید (1) تسهیلاتی را ، در درک پیام خود توسط دریافتکننده پیام ایجاد کنید ، (2) مطمئن شوید که با دریافت موافقت او ، پیام شما رواست و به او بهدرستی رسیده است ، و (3) با دریافتکننده پیام ، رابطه آسانی برقرار کنید. عمل موردنظر ، خودبهخود پدیدار نمیشود ، مگر آنکه این سه هدف واسط ، اوّل جامه عمل پوشیده باشند. ( همان- 46 و 45 )
بیشک یکی از اهداف ارتباطات جمعی ، برانگیختن مخاطبان به عمل است. ( همان- 46 )
علاوه بر عملکرد وظیفهای ، بازخور منبع مهمی از اطلاعات در مورد (( خود )) ( Self ) است. (( مفهوم از خود )) ( Self - Concept ) ، تقریباً برداشت ثابتی است که هر یک از ما از خویشتن دارد و بخشی از آن در شکلگیری به بازخوری که از دیگران دریافت میداریم بستگی دارد ، دیگرانی که بهنحوی در پیرامون ماهستند و با ما زندگی میکنند و با ما ارتباط دارند.(همان-89 )
میتوان گفت بازخور اثر مستقیمی به سطح (( عزت نفس )) یا (( حرمت به خود )) ( Self - esteem ) دارد. این (( عزت نفس )) یا (( حرمت به خود )) عنصر اساسی شکلدهی (( مفهوم از خود )) است. ( همان- 90 )
بازخور منفی زمانی میتواند بهگونهای اثربخش به اصلاح ارتباطات و روابط بین اشخاص بینجامد که گیرنده پیام احساس ایمنی کرده و بر این باور باشد که طرف مقابل از اظهار صفات نامطلوب او قصد توهین یا صدمهزدن به او را ندارد و قصد اصلی او از اظهار آن ، اصلاح و خیرخواهی است. با اندک نگرانی و احساس ناامنی یا تصور توهین در مقابل بازخور منفی ، شدت عمل نشان داده میشود و خطر گسستگی فراگرد ارتباطی وجود دارد. ( همان- 91 )
یکی از بهترین و مطمئنترین راههای وصول به کارآیی بیشتر در میان کارکنان ، دادن بازخور بهموقع و درست از عملکرد آنان است. بهعلت بازخورهای مکرر و بهموقع و درعینحال درستی که کارکنان از سرپرستان و مدیران خود دریافت میکردند اصلاحات لازم را در نحوه کار و روشهای تولید خود انجام دادند که به افزایش تولید و کاهش ضایعات منتج شد. ( همان- 92 )
با برقراری ارتباط ، طرفین بهگونهای مداوم و مستمر به ارزیابی نظرات ، اشخاص ، مناصب و مراجع اقتدار میپردازند. بر اساس مطالعه دقیق و سنگین (( روکیچ )) ( Rokeach ) در مورد (( گشودگی فکری )) ( Open - mindedness ) و (( تحجر فکری )) ( Closed - mindedness ) به این نتیجه میرسد و آن را اعلام میدارد که بهطریقی که فردی نظری ، شخصی و یا مرجعی را میپذیرد و یا رد میکند همه یکسان است و بههم میرسند. بر اساس این نظر ، هر انسانی دارای یک نظام (( باور- ناباوری )) ( Belief – disbelief system ) میباشد که حاصلجمع یا محصول باورها و ناباوریهای او نسبت به دنیای مادی و اجتماعی خویش است. شخص کاملاً (( جزمگرا )) یا (( متعصب )) ( Dogmatic ) دارای مجموعهای از باورها و ناباورهای کاملاً شکلگرفته و بسته است ، او به هیچوجه آنها را تغییر نمیدهد و دگرگونی آنها را بسیار ناگوار میداند. این مجموعه مرکزی از باورهاست که چارچوب رفتاری او را شکل می دهد و نه بردباری او را در مقابل باورها و نظرات دیگر پدید میآورد. میتوان گفت (( جزمگرایی )) ( Dogmatic ) (( معیاری است از چگونگی باور ما نه آنچه ما باور داریم. )) محتوای هر باور تفاوتی نمی کند. بستگی بیش از اندازه و عدم پذیرش هرگونه دگرگونی در آن (( جزمگرایی )) است. ( همان- 99 و 100 )
اشخاص با درجه جزمگرایی بالا نهتنها دشواری چشمگیری در ارزیابی باورها و نگرشهای مخالف خود را دارند ، بلکه دشواری تحمل و شکیبایی شنیدن یا اندیشیدن به آنها برای آنان کاملاً مطرح است. باورها و نگرشهای مخالف با نظام باور - ناباوری آنها برایشان تهدیدآمیز بوده و آنان را وادار به عکسالعملهای شدید و گاه غیرمنطقی میکند.
مقاومت در مقابل تغییر ، که از ویژگیهای بارز افراد (( جزمگرا )) ست شدیداً تحت تأثیر عقاید و افکار مخالف فرد جزمگرا قرار میگیرد. هراندازه جزمگرایی از درجه بالایی برخوردار باشد مقاومت او در مقابل عقاید مخالف شدیدتر خواهد بود. در اینحالت ، دشواری عمدهای در جهت برقراری ارتباط با شخص (( جزمگرا )) پدید میآید. اصولاً ارتباط با افراد (( جزمگرا )) از سختی بالایی برخوردار است. هراندازه پیام و پیامفرست با نگرشها و باورهای گیرنده پیام در تعارض باشد مقاومت او بیشتر شده ، فراگرد ارتباطی با او از مسیر متعارف خارج و با دشواریهای متعددی روبهرو میشود. این دشواری نهتنها در سطح فردی بروز میکند بلکه در سطوح گروهی و حتی جمعی نیز کاملاً مطرح است. ( همان- 101 )
در این قسمت به ویژگیهای اثربخشی ارتباطات میانفردی با توجه به هدفهای عملگرایانه و خشنودی از کنش ارتباطی میپردازیم. این ویژگیها به پنج ویژگی عمده قابل تفکیکاند. باید توجه داشته باشیم هرچند این پنج ویژگی در وهله اول کیفی بهنظر میرسند امّا باید گفت علاوه بر این ویژگیهای کیفی که باعث افزایش اثربخشی ارتباطات میشوند ، میباید میزان کمّیت آنها نیز ملحوظنظر باشند. همواره وجود این پنج ویژگی ممکن است به اثربخشی کنش ارتباطی نیانجامد و نبود آنها ممکن است به غیراثربخشبودن کنش ارتباطی ختم نشود ، امّا شکی در آن نیست که بهطور معنیداری بر اثربخشی تأثیر دارند. این پنج ویژگی عبارتند از : گشودگی (Openness ) ، همدلی ( Empathy ) ، حمایتگری( Suppirtiveness ) ، مثبتگرایی ( Positiveness ) ، و تساوی ( Equality ). ( همان- 113 و 112 )
گشودگی ( Openness )
گشودگی به این معنی نیست که هر انسان ، طرف ارتباطی ، میباید در اولین برخورد و در اولین نشست تمام زوایای ناگشوده و نامفهوم زندگی خود را برای دیگری یا دیگران بگشاید و یا به عبارت دیگر تمام نکات ریز و درشت را در مورد تاریخ زندگی خود به دیگران القا کند. مقصود از گشودگی به سادگی عبارت است از همان اشتیاق به از (( خودگشودگی )) ( Self – disclosure ) که دربرگیرنده اطلاعاتی درمورد خود است که بهصورت طبیعی هرکس می تواند آن را در بخش پنهان ( Hidden ) پنجره (( جوهری )) ( Joharre window ) خود نگهدارد. ( همان- 114 )
هر انسانی این را حق طبیعی خود می داند که بداند و بفهمد دیگری در مقابل کارها و گفتههای او چه عکسالعملی از خود نشان می دهد. هیچچیز بدتر و دردآورتر از بیتفاوتی (Indifference ) نیست. حتی عدم تفاهم و عدم توافق در بسیاری از موارد از بیتفاوتی پذیرفتنیتر است.
اکثر افراد از رفتار خنثی و قیافه بیتفاوت سرپرست خود شدیداً دلگیرند. ( همان- 115 )
همدلی ( Empathy )
همدلی بهمعنی (( با دیگری حس کردن )) است. همدلی کردن با کسی یعنی احساس او را درک کردن. آنگونه که (( بکرچ )) ( Backrach ) به همدلی پرداخته است شاید بهتر بتوان به معنی آن پی برد. او چنین گفته است : (( همدلی توانایی یک فرد است که بهگونهای تجربی دریابد که فرد دیگر چه تجربهای در یک لحظه موعود و در یک چارچوب مشخص و با توجه به نظر خویشتن دارد. )) (( شافر )) ( Schafer ) بر این باور است که ، (( همدلی تجربه درونی قابل درک و درمیاننهادنی با دیگری برای مقطعی از وضعیت روانی او میباشد. )) در نقطه مقابل همدردی کردن ( Sympathy ) عبارت است از احساس کردن برای فرد دیگر. یا به عبارت دیگر نسبت به دیگری حسی در درون خود پدید آوردن. مثلاً برای کسی متأسف شدن به علت مشکلی که برای او پدید آمده است. همدلی کردن یعنی احساسی را داشتن که دیگری نیز بدان احساس دست یافته است. همدلی یعنی ایجاد احساس مشترک با یکدیگر. یعنی فرستنده پیام و گیرنده پیام هر دو به یک احساس یگانه دست یافتهاند.
اگر ما توانایی همدلی با دیگران را بیابیم بیشک در وضعیتی خواهیم بود که آنان را درک کنیم و دریابیم که از کجا آمدهاند و اینک در کجا هستند و به کجا خواهند رفت یا می خواهند بروند. به گفته (( گرینسون )) ( Greenson ) کسی نمی تواند به احساس ظریف و پیچیده دیگری دسترسی پیدا کند مگر آنکه احساس او را دریابد و آن را تجربه کند که این خود همدلی نامیده میشود. این خود نوع ویژهای از ادراک است که کسی را قادر میسازد که بتواند طرف مقابل خود را از نظر عاطفی و ذهنی کاملاً دریابد و آنچه تجربه کرده است او نیز بدون تجربه احساس کند. درک توأم با همدلی انسان را قادر میکند که خود را با شرایط ارتباطی کاملاً وفق دهد و بداند که چه باید بگوید ، چگونه باید بگوید و چه زمانی باید بگوید. چه زمانی باید ساکت باشد و کی به خودگشودگی دست زند. درواقع (( تراکس )) ( Truax ) مهارت ارتباطی هرکس را به تعریف او از همدلی مرتبط می کند. (( تراکس )) میگوید : (( همدلی صحیح هم حساسیت نسب به احساسات موجود و هم تسهیلات لازم کلامی برای ارتباط با دیگری را دربر میگیرد که موجب درک و تفاهم بیشتر و نیز استفاده صحیح از زبان برای القای مفاهیم میشوند.))
دشوارتر از تعریف و تشریح همدلی بهکارگیری آن در زندگی روزمره و بالابردن مهارتهای مربوط به آن است. شاید نخستین گام ، پرهیز از ارزیابی و قضاوت رفتار طرف مقابل باشد. اگر ما رفتار فرد مقابل خود را بر اساس صحیح و غلط ، زشت و زیبا ، خوب و بد ارزیابی کنیم ، پس ما رفتار او را در چارچوب این برچسبها میبینیم نه آنطور که هست و ممکن است رفتار واقعی او با این برچسبها سازگار و یا ناسازگار باشد. در آنصورت ما اولین گام را در جهت تخریب پلهای ارتباطی خود با او برداشتهایم. دومین گام درک احساسات و عواطف طرف مقابل است. هرچه بیشتر او را بشناسیم بهتر می توانیم با او همدلی کنیم. درک خواستهها و نیازها ، آرزوها ، آمال ، تواناییها ، تجارب ، بیمها و هراسهای طرف مقابل همه و همه و بسیاری که گفته نشد ما را بر آن می دارد که او را بهتر بشناسیم و پی به احساسات و عواطف او ببریم و بتوانیم با او بهتر همدلی کنیم. گام سوم ، باید بکوشیم آنچه دیگری بر اساس نگرش و توانایی خود تجربه کرده است ما نیز تجربه کنیم. مهم است که بدانیم این تجربه میباید بر اساس نگرش و احساسات او باشد نه آنچه خود میاندیشیم. خود را کاملاً در جای او و به جای او قرار دادن و نقش او را ایفا کردن ما را بر آن میدارد که او را بهتر درک کنیم.( همان- 118 و 117 )
حمایتگری ( Suppirtiveness )
یک رابطه میانفردی مؤثر و قابل اتکاء رابطهای است که در یک فضای حمایتگرانه شکل گرفته باشد. ارتباطات میانفردی باز و همدلانه نمی تواند در یک فضای توأم با هراس و تهدید دوام یابد و دیر یا زود به دشواری کشیده شده منجر به گسستگی رابطه میشود. اگر شرکتکنندگان در یک فراگرد ارتباطی احساس کنند که از سخنان و کردار آنان انتقاد بهعمل میآید و مورد تهاجم و ضربوشتم قرار میگیرند ، بلافاصله در لاک دفاعی فرو رفته ، سعی در عدم گشودگی خویش میکنند و از هر اقدامی که به نشاندادن خواستهها و نیازها و یا مکنونات درونی آنها بیانجامد ، پرهز میکنند. با تمثیلی ساده میتوان گفت ارتباط روان و همدل همچون حلزونی باهوش است که لاک خود را بر پشت نهاده و آرامآرام حرکت میکند. هر زمان و هرجا احساس خطر کرد به درون لاک یا پوسته دفاعی خود فرو میرود و تا خطر مرتفع نشود ، سر از آن بدر نمیآورد.( همان-118 و 119)
در یک فضای حمایتگر ارتباطی ، سکوت را ارزشی منفی نیست. بلکه ، در مقابل ، سکوت بستری مناسب برای ایجاد فضای مناسب و حمایتگر ارتباطی است. از این سکوت میتوان بهعنوان بهترین محمل برای القای مفاهیم و پیامهای غیرکلامی استفاده کرد. علاوه بر سکوت ، ارایه حالات توأم با همدلی ، نه توأم با بیتفاوتی به فضای مناسب برای ارتباطات حمایتگرانه کمک می کند. از دیگر عوامل مؤثر بر فضای مناسب حمایتگرانه جهت ارتباطات میتوان از تساوی با دیگران یا مخاطبان یاد کرد. هراندازه خود را از نظر رفتاری و پایگاه اجتماعی در تراز مخاطبان خود قرار داده و از نشاندادن برتریهای خود به آنان پرهیز کنیم ، در ایجاد فضای مناسب ارتباطات حمایتگرانه موفقتر خواهیم بود. از عوامل دیگر مؤثر بر فضای حمایتگرانه برای ارتباطات میانفردی ، میتوان تردید و یا عدم جزمیّت ( Provisionalism ) در برابر (( یقین و اطمینان )) ( Certainnty ) را نام برد. هراندازه ما در گفتار و نظرات خود جزمیتر بوده و با اطمینانی غیرقابل تردید با مخاطب خود برخورد کنیم ، فضا را برای ارتباطات حمایتگرانه نامناسبتر میکنیم. برعکس همواره میزانی از تردید و عدم یقین زمینه را برای ارتباطات حمایتگر مساعدتر میکند و به طرف مقابل این فرصت را می دهد که خود را نشان دهد و ارزیابی کند.
مثبتگرایی ( Positiveness )
یک ارتباط میانفردی مؤثر ، زمانی رخ میدهد که علاوه بر موارد یادشده در فوق از مثبتگرایی نسبی بهرهمند باشد. مثبتگرایی در یک ارتباط میانفردی حداقل به سه جنبه یا عوامل مختلف تکیه دارد. اول ، ارتباط میانفردی زمانی بهدرستی شکل میگیرد و پرورش پیدا میکند که احترام مثبت و معینی برای خویشتن درنظر داشته باشیم. فردی که احساس ناخوشایندی نسبت به خود دارد بیتردید این احساس ناخوشایند را بهنحوی به دیگران منتقل میکند و در آنان نیز این احساس ناخوشایند و منفی را شکل می دهد. در مقابل ، کسانی که در مورد خود مثبت میاندیشند این احساس مثبت را به دیگران منتقل و آنان را وادار به مثبتپنداری میکنند. ( همان- 119 )
دوم ، ارتباطات میانفردی زمانی بهدرستی شکل میگیرد و به بالندگی خود نزدیک میشود ، که احساس خوشایند خود را نسبت به طرف مقابل به او منتقل کنیم. به عبارت دیگر فقط کافی نیست که ما نسبت به کسی احساس خوشایندی داشته باشیم ، بلکه باید این احساس خوشایند را به دیگران انتقال دهیم و به آنان بفهمانیم که احساس ما در مورد آنها چگونه است. روشن است که این در وجود شخص مقابل ، اثر مثبت گذارده او را بر آن می دارد و تشویق میکند که در ارتباط موردنظر فعالتر برخورد کرده و سطح ارتباطی خود را به تراز بالاتری بکشاند. بهعنوان مثال مثبتاندیشی و انتقال آن ، مخاطب ما را بر آن میدارد که با خودگشودگی بیشتر برخورد کرده و حتی به گشودگی منطقه کور پنجره (( جوهری )) ما نیز کمک شایانتوجهی کند.
سوم ، یک احساس مثبت و خوشایند در مورد وضعیت عمومی حاکم بر ارتباطات ، برای تعامل یا میانکنش اثربخش بین دو یا چند نفر بسیار حیاتی و مهم میباشد. چیزی ناخوشایندتر از رابطه یا ارتباطی با کس یا کسانی نیست که از آن رابطه یا مبادله لذتی نبرند و یا اینکه پاسخ خوشایندی به عمل ارتباطی واقعشده ندهند. یک پاسخ یا واکنش منفی به شرایط ارتباطی ، تقریباً بیشتر افراد را بر آن میدارد که بهمحض مشاهده آن ، هرچند در ابتدای فراگرد ارتباطی ، آن را جمعوجور کرده و خود را از آن بهنحوی خارج سازند. به عبارت دیگر عدم مشاهده تمایل و اشتیاق از سوی مخاطب یا مخاطبان ، فرستنده پیام را به سوی انصراف از ارتباط و گسستگی ارتباطی ( Communication break down ) میکشاند.
تساوی ( Equality )
تساوی خاصیتی ویژه است. در هر وضعیتی احتمالاً یک عدم تساوی خواهد بود. یک فرد ممکن است باهوشتر ، قویتر ، ثروتمندتر ، زیباتر و حتی سالمتر باشد. هرگز دو نفر از تمام جنبهها با یکدیگر مساوی نخواهند بود.حتی افراد توأمان یا دوقلوهای بسیار شبیه به یکدیگر از جمیع جهات با هم مساوی نیستند و بهطریقی از یکدیگر متمایزاند. با وجود این عدم تساوی ، ارتباطات میانفردی عموماً زمانی مؤثرتر خواهد بود که فضای حاکم ، فضایی مبتنی بر تساوی باشد. این بدانمعنی نیست که افراد غیرمساوی نمی توانند ارتباط برقرار کنند. بدون شک آنها می توانند با یکدیگر ارتباطی داشته باشند. در حالیکه اگر بخواهد ارتباط آنان با یکدیگر ارتباطی موثر باشد ، میباید تساوی در شخصیت آنها مورد توجه باشد و یا اینکه به نقاط مشترک که نوعی تساوی است تأکید بیشتری شود. این بدان معنی است که میباید در ارتباطات میانفردی سیاست یا خطمشی خاصی وجود داشته باشد که از طریق آن به شناسایی ویژگیهای فردیِ طرفین ِ ارتباط ، دست یافت. نکتهای که حایز اهمیت است این است که طرفین ارتباط درنظر داشته باشند که هر دو انسان هستند و موجوداتی گرانبها و هر یک دارای خصیصهای هستند که بهنوبه خود می تواند برای دیگران بسیار ارزشمند باشد.
تساوی میباید ارتباطات میانفردی را ازنظر گفتاری در مقابل شنیداری نیز مشخص و ممیز کند و تعادلی میان آندو پدید آورد. اگر یکی از طرفین فراگرد ارتباطی در تمام مدت ارتباط سخن بگوید و دیگری ناچار به شنیدن در تمام مدت باشد ، اثربخشی ارتباطات میانفردی در این وضعیت اگر غیرممکن نباشد دشوار خواهد بود. میباید تلاشی دوجانبه در فرستادن و دریافت پیام وجود داشته باشد. زمانی فرستنده پیام ، پیام خود را ارسال و زمانی دیگر با دریافت پیام متقابل یا بازخور در نقش گیرنده پیام ظاهر میشود. با توجه به وضعیت حاکم بر فراگرد ارتباطی ، ممکن است یکی از طرفینِ ارتباط ، بهگونهای طبیعی بهمراتب بیش از طرف مقابل خویش سخن بگوید. امّا باید این به اقتضای وضعیت و شرایط حاکم باشد نه بر اساس این نکته که یک نفر باید (( سخنگو )) و دیگری فقط (( شنونده )) باشد.( همان- 121 و 120 )
افراد در حرفههای مختلف اغلب ازنظر ارتباطی بهنوعی خودفریبی و تظاهر کشیده میشوند ، مثلاً یک مدیر عالیرتبه یا پزشک عالیقدر ممکن است گفتگو با یک فروشنده ساده را ارزشمند تلقی نکرده و فضای تساوی مناسب را برای او ایجاد نکند. یک متخصص برجسته کامپیوتر ممکن است گفتگو با یک مستخدم جزء را بهصورت مساوی در سازمان مورد نظر خود بیارزش تلقی کند. یک راننده کامیون ممکن است ارتباط مساوی با یک دانشمند را غیرممکن بداند. هر یک از افراد در موارد فوق ازنظر ارتباطی ممکن است دچار نوعی خودفریبی و یا تظاهر شده باشند. همه آنها ممکن است در آن وضعیت این تصور را داشته باشند که از آن ارتباط چیزی بهدست نمیآورند و برای اینکه چیزی بهدست آورند باید با همترازان خود ارتباط داشته باشند. این نگرش بسیار زیانبار و خارج از معیارهای صحیح ارتباطی است. زیرا این نگرش موجب آن میشود که افراد نتوانند به یکدیگر نزدیک شده و از یکدیگر نکات فراوانی را فراگیرند. اکثر کسانی که ازنظر ارتباطی از مهارتهای بالایی برخوردارند درست برعکس این نگرش رفتار می کنند. آنان اغلب از اطلاعات فراوانی بهرهمند میشوند. ( همان- 122 و 121 )
اولین قدم در شکلدهی و شکلگیری مهارتهای ارتباطی ما آگاهی از خویش و وقوف به تواناییهای خویشتن است. ( همان- 130 )
(( مفهوم از خود )) عبارت است از آگاهی و شعور یک فرد از بودن اساسی و کلیت و ویژگی خود. در (( مفهوم از خود )) تمامی ادراکات جسمانی ، اجتماعی و روانی فرد در مورد خودش دخیلاند. این ادراکات خود نتیجه ، گذشته ، حال و تجارب پیشبینیشده آینده و ارتباط با محیط پیرامونی اوست و خود شامل انسانهایی است که در زندگی او وارد میشوند. ( همان-137 )
(( مفهوم از خود )) از دو بخش عمده شکل گرفته است. یکی از (( تصویر به خود )) ( Self - image ) که عبارت است از تصویری که فرد از خود دارد. یا به عبارت دیگر اینکه فرد ، چه فکری در مورد خود میکند ، چگونه آدمی است. دیگری (( حرمت به خود )) ( Self - esteem ) یا احساسی که ما در مورد خویشتن داریم و اینکه چهمیزان خود را و وضعیت خود را میپسندیم.
(( تصویر به خود )) نشانگر آن است که فرد از وضع خود راضی است یا ناراضی. (( تصویر به خود )) جایگاهی را که فرد خود را در آن قرار میدهد نیز دربرمیگیرد و در بین طبقات مختلف آن طبقه را که در آن قرار گرفته است مشخص میکند و نقشی را که بهعهده دارد. (همان- 138)
(( حرمت به خود )) چگونگی احساس ما ، در مورد خودمان است. ( همان-139 )
(( حرمت به خود )) ما بستگی به تام و تمام به موفقیتها و شکستهای ما دارند. اگر شما نگرش مثبت و دوستداشتنیای در مورد خود داشته باشید ، میگویند شما دارای (( حرمت به خود )) بالایی هستید و به شما (( حرمت به خود بالا )) ( High self - esteem ) اطلاق میکنند. اگر برعکس شما دارای نگرش منفی و ناخوشایندی نسبت به خود باشید به شما (( حرمت به خود پایین )) ( Low self - esteem ) میگویند. ( همان- 139 و 140 )
(( مفهوم از خود )) توسط رفتار دیگران نسبت به ما و رابطهای که با ما دارند شکل میگیرد.
(( تصور از خود )) ما ، بهگونهای که شرح داده شد ، نتیجه طبقهای میباشد که ما را در آن قرار دادهاند.(( منزلت خود )) ما بستگی به آن دارد که آیا مورد تأیید و تشویق قرار میگیریم و یا آنکه برعکس مورد تنبیه و پرهیز واقع میشویم ، و برای چه . ( همان- 141 )
اگر بخواهیم (( مفهوم از خود )) خود را دگرگون کنیم ، میباید بر این باور باشیم که هم خود ما واجد ارزش بوده و دوستداشتنی و پذیرفتنی هستیم و هم طرف مقابل ما از ارزش والایی برخوردار است و پذیرفتنی و دوستداشتنی میباشد. ( همان- 151 )
هر رفتاری که منتج به ارزشمندی بیشتر فرد از خود شود در فراگرد اجتماعی موجب رضایت خاطر بیشتر فرد از آن میشود. تأیید برای هر فرد در زیست اجتماعی از ارزش بالایی برخوردار است. بهگونهای که (( مارتینبوبر )) نوشته است : (( در تمام سطوح جامعه انسانی ، انسانها یکدیگر را به روشهای اجرایی و کموبیش با توجه به تواناییها و ظرفیتهای شخصی خود ، مورد تأیید قرار میدهند و ممکن است یک جامعه با کلمه انسان اینگونه برخورد کرده و آن را در اندازهای که افراد جامعه یکدیگر را تأیید میکنند ، اطلاق کند.)) ( همان- 171 )
اشخاصی که بهگونهای مداوم از سوی دیگران مورد عدم تأیید واقع میشوند ممکن است حتی هویت خود را مورد سئوال قرار دهند و در وجود خویش شک کنند. ( همان- 172 )
ارتباطات انسانی صحیح میان انسانها بهدرستی انجام نمیپذیرد مگر آنکه آنان با نوعی تفهیم و تفاهم و عرضه و درک یکدیگر این مهم را مورد توجه قرار دهند. برای فهم بیشتر فرد یا افراد مقابل خویش بهعنوان مخاطب چنین بهنظر میرسد که دو مهارت عمده میباید در انسان شکل گرفته و آنها را در فراگرد ارتباطی بهکار گرفت. این دو مهارت یکی گوشدادن ( Listening ) و دیگری همدلی ( Empathy ) است. ( همان- 207 )
همدلی توانایی ویژهای است که از طریق آن میتوان به نگرشِ فردِ مقابلِ خویش یا به عبارت دیگر مخاطب خویش پی برد و دنیا را از دریچه چشم او نگریست.
(( بوچنر )) ( Bochner ) و (( کلی )) ( Kelley ) در یکی از نوشتههای خود درمورد (( همدلی )) نوشتهاند ، که عبارت است از (( جوهر اصلی تمامی فراگرد ارتباطات )).
همدلی کاملاً از خنثیبودن ( Neutrality ) و (( همدردی )) ( Symphaty ) متمایز است. وقتی که ما درمقابل رفتارها و پدیدههای وارد بر شخصی با بیتفاوتی برخورد میکنیم خنثیبودن ما در برابر او کاملاً مشهود است.
(( همدردی )) موقعی به منصه ظهور میرسد که ما در احساسات ، با کسی شریک شده و احساسی را که او در مورد پدیدهای بهدست آورده است ما نیز بهدست آوریم. یعنی مشارکت در غمها و شادیهای طرف مقابل. ( همان- 211 و 210 )
(( خنثیبودن )) یا بیتفاوتبودن در شکلگیری روابط بین افراد بسیار زیانرساننده است و دشواریهایی را از این جهت پدید میآورد. علت عمده این امر آن است که فرد مقابل احساس میکند که ما برای او ارزش و اهمیتی قایل نبوده و به سرنوشت او اساساً علاقهای نداریم. این خود یکی از عمدهترین عوامل جدایی و گاه در برابر یکدیگر ایستادن افراد است.
باید درنظر داشت فرهنگهای مختلف درمورد (( خنثیبودن )) و (( همدردی )) با یکدیگر تفاوتهای بارزی دارند. برخی از فرهنگها بیشتر به طرف (( همدلی )) و (( همدردی )) گرایش داشته و با هر نوع از تظاهرات (( خنثیبودن )) بهشدت مواجه میشوند و برخی از فرهنگها در بیشتر موارد (( خنثیبودن )) را آسانتر پذیرا بوده و از (( همدردی )) بهشدت گریزان میباشند. فرهنگهای غربی بهمعنی وسیع کلمه بر اساس فلسفه حاکم (( فردگرایی )) ( Individualism ) بیشتر گرایش به نوع دوم داشته با (( خنثیبودن )) کموبیش راحتتر برخورد می کند. برعکس فرهنگهای عاطفی شرقی که فرد در جمع هضم شده و در بیشتر موارد ماهیت خود را از دست داده یا آن را کمرنگ حس میکند ، بیتفاوتی و (( خنثیبودن )) کاملاً نامطلوب بوده و نمیتواند بهعنوان رفتاری پسندیده مطرح شود. ( همان- 212 )
انسانها بهصورت غریزی بیشتر گرایش به (( همدلی )) و گاه (( همدردی )) دارند. از اینرو ، فرهنگهایی که این امر را تسهیل میکنند قویمتر و قدیمتر بوده ، کمتر در معرض فراز و نشیبها میباشند. برعکس اگر بیشتر به (( خنثیبودن )) گرایش داشته باشند ، تزلزل در آنها بیشتر مشاهده میشود.
(( همدردی )) نیز در برخی موارد ، با توجه به معیارهای فرهنگی حاکم ، ممکن است مخرب بوده و به ناپایداری رابطه بیانجامد. این پیشتر در مواردی مشاهده میشود که (( همدردی )) بر نوعی خود برتربینی ( Superiority ) و افضلبودن دلالت کند. مثلاً در نشاندادن (( همدردی )) خود با دیگری اینگونه مفهوم القا شود که اگر ما برای او غصه میخوریم و بهخاطر شکست او غمگین میباشیم بیشتر به آن علت است که او توان ما را ندارد و نمیتواند دشواری خود را حل کند و امثال این. یا اینکه ما بهگونهای به حمایت او برخاستهایم و میخواهیم او را که از ما بسیار ناتوانتر است حمایت کنیم. ( همان- 213 )
بههنگام (( همدلی )) نیازی به عرضه و ارایه احساس یگانه نیست. مثلاً لزومی ندارد که شادمانی فرد مقابل را عیناً از خود بروز دهیم و یا غم او را آنگونه که هست از خویشتن نشان دهیم. آنچه باید به فرد مقابل انتقال دهیم و در فراگرد ارتباطی ما تأثیر فراوان دارد ، این است که به او بفهمانیم احساس او را درک میکنیم و برای آن ارزش و احترام قایلایم.
(( همدلی )) محتاج حساسیت ( Sensitivity ) نسبت به دیگران و توانایی ارایه این حساسیت و نشاندادن آن به دیگران است. با دقت در جمله فوق به دو نکته مهم دسترسی مییابیم ، اول حساسیت نسبت به دیگران و آن اینکه دیگران برای ما دارای ارزش و اهمیت هستند و ما از آنها بهراحتی نمیگذریم. یکی از مخربترین عوامل در رابطه بین اشخاص بیتفاوتی آنها نسبت به یکدیگر است. آن زمان که حس میکنید برای دیگری ارزش قایل نیستید و بودونبود او در زندگی شما تأثیری ندارد ، شما دچار بیتفاوتی یا (( خنثیبودن )) نسبت به او شدهاید و این بهطور قطع به رابطه انسانی و درنهایت به ارتباط شما با یکدیگر لطمه وارد میکند. (همان- 14 )
این کافی نیست که ما فقط نسبت به دیگران حساس باشیم ، بلکه باید حساسیت خود را ابراز داریم و به آنان بفهمانیم که آنها برای ما اهمیت دارند و جایی در زندگی ما برای خود گشودهاند.
اگر ما در (( همدلی )) با دیگران دچار شکست شویم ، بیشک در درک و تفاهم با آنها نیز با شکست مواجه خواهیم شد. به عبارت بهتر این وضع در بیشتر موارد به ناکامی ما منجر شده و به ما لطمه زیادی وارد میشود. ناتوانی در ایجاد شرایط مناسب برای (( همدلی )) به بیخبرماندن از احساسات خود و دیگران است. ( همان- 215 )
هدف اساسی از درک و تفاهم مبتنی بر همدلی پذیرش نگرش خویش و پذیرش نگرش دیگران است. هرکس میباید سعی کند که با حفظ نظر خود نظر دیگران را نیز درک کرده و بتواند بهدرستی بفهمد که آنها چگونهاند و به چه میاندیشند. آنزمان میتوان به همدلی دست یافت که صمیمانه بر این باور باشیم که اگر ما بهدرستی میاندیشیم دیگری نیز اندیشه درستی دارد هرچند که اندیشه او در خلاف جهت اندیشه ما باشد. ( همان- 216 )
درک و تفاهم با دیگران از طریق (( گوشدادن )) و (( همدلی )) مستلزم شنیدن پیام آنها ، هم بهصورت کلامی و هم بهگونه غیرکلامی است. ( همان- 219 )
دسته بندی | علوم اجتماعی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 1112 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 130 |
فهرست مطالب
عنوان صفحه
بخش اول :
1-1 پیش گفتار .............................. 2
1-2 مقدمه .................................. 3
1-3 بیان مسئله ............................. 4
1-4 اهمیت و ضرورت تحقیق .................... 6
1-5 هدف ها ی پژوهش ......................... 7
1-6 سوالات پژوهش ............................ 8
1-7 پیشینه تحقیق ........................... 9
1-8 جامعه مورد بررسی ....................... 12
1-9 روش تحقیق .............................. 13
1-10 کلید واژگان ........................... 14
بخش دوم :
2-1 فرهنگ .................................. 16
2-2 فرهنگ از منظر صاحبنظران علوم اجتماعی ... 18
2-3 خصوصیات فرهنگ .......................... 21
2-4 فرهنگ به واقعیت معنا می بخشد .......... 23
2-5 فرهنگ پدیده ای فراگیر است .............. 23
2-6 فرهنگ امری مشترک است ................... 23
2-7 فرهنگ یاد گرفتنی است ................... 23
2-8 فرهنگ به عنوان یک رفتار اکتسابی ........ 24
2-9 سطح های فرهنگ .......................... 25
2-10 طبقه بندی فرهنگها ..................... 25
2-11 ابداع فرهنگ پذیری ..................... 26
2-12 فرهنگ پذیری ........................... 27
2-13 نوسازی مفهوم فرهنگ .................... 28
2-14 عناصرمهم در فرهنگ پذیری ............... 29
2-15 روند ها و متغیرهای فرهنگ پذیری ........ 30
2-16 انواع فرهنگ پذیری ..................... 30
2-17 انواع فرهنگ پذیری از منظری دیگر ...... 32
2-18 آژانس های فرهنگ پذیری ................. 32
2-19 ماهیت رسانه ........................... 36
2-20 رسانه و فرهنگ پذیری ................... 36
2-21 کارکردهای رسانه ها .................... 37
2-22 رسانه ها و تغییر ارزشهای سنتی و شکاف نسلی 38
2-23 طبقه بندی نیاز های مرتبط با رسانه ..... 45
2-24 تلویزیون .............................. 45
2-25 ویژگی های تلویزیون .................... 36
2-26 تلویزیون به عنوان ابزاری فرهنگی ....... 46
2-27 تلویزیون از دید نظریه پردازان ......... 46
2-28 قدرت تلویزیون ......................... 48
2-29 کارکردهای مثبت تلویزیون ............... 49
2-30 جنبه ها ی اجتماعی شدن کودکان .......... 50
2-31 کارکردهای منفی تلویزیون ............... 51
2-32 نقش ها و وظایف وسایل ارتباطی .......... 53
2-33 کودک کیست ............................. 54
2-34 ویژگی های کودک در دوره ابتدایی ........ 54
2-35 قابلیت های کودک نسبت به تلویزیون ...... 56
2-36 ارتباط کودک و تلویزیون ................ 57
2-37 کودکان قربانیان تلویزیون .............. 58
2-38 چهارچوب نظری .......................... 59
....... نظریه فرهنگ و شخصیت ................ 59
....... نظریه کنش متقابل نمادین ............ 60
...... نظریه کارکردگرایی ................... 61
بخش سوم :
3-1 مقدمه .................................. 63
3-2 تلویزیون و تغییر در الگوهای گذران اوقات فراغت کودکان 70
3-3 تلویزیون و تغییر در عادات و سلایق کودکان 73
3-4 تلویزیون و تغییر در باورها نگرشها و ارزشهای کودکان 75
3-5 تلویزیون و تغییر در فرهنگ تغذیه ........ 79
3-6 تلویزویون و تغییر در ادبیات کودکان ..... 80
3-7 سوالات پرسیده شده از والدین ............. 81
3-8 مصاحبه با والدین ....................... 81
3-9 مصاحبه با مربیان ....................... 86
3-10 نتیجه گیری ............................ 87
فهرست منابع ................................ 91
چکیده انگلیسی
فهرست نمودارها
نمودار عنوان
نمودار شماره 1: نمودار سطح تحصیلات والدین ... 66
نمودار شماره 2: حدود ساعات تماشای تلویزیون . 67
نمودار شماره 3: اولیت تماشای برنامه های تلویزیون 68
نمودار شماره 4: علت تماشای تلویزون ......... 69
چکیده :
رسانه ها به عنوان یکی از نهادهای اجتماعی، کارکرد انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی و ارزش های جوامع را بر عهده دارند، در عصر کنونی با توجه به نقش بارز آن ها در جامعه و اطلاع رسانی پیرامون موضوعات اجتماعی، فرهنگی ، سیاسی، سعی میکنند الگوهای نوینی را به جوامع وارد کنند، که جایگزین فرهنگ ها و ارزش ها و الگوهای سنتی میشوند و در این رهگذر رسانه ها، به عنوان عاملان تغییر و تحول در ارزش ها و هنجارها مطرح هستند و به طوری که سنت ها را به مبارزه می طلبند و به صورت یک عامل مؤثردر دگرگونی نگرش ها و رفتارهای نسل جدید عمل می کنند و همین امر میتواند منجر به شکاف نسلی و عدم انتقال تجربیات نسل گذشته به نسل فعلی شود. در دوران کنونی نقش نهادهای اجتماعی همانند خانواده ، مدرسه و همسالان در اجتماعی کردن و فرهنگ پذیری کودکان ضعیف است و در مقابل ، روز به روز بر اهمیت و نقش رسانه ها افزوده می شود تا جایی که برخی از نظریه پردازان ارتباطی بر این باورند که رسانه ها الویت ذهنی و حتی رفتاری ما را تعیین میکنند و اگر چگونه فکر کردن را به ما یاد ندهند، اینکه به چه چیزی فکر کنیم را به ما می آموزند . بر همین اساس با توجه به نقش تأثیر گذار رسانه، بالاخص تلویزیون، بر تمامی اعضای جامعه، مخصوصاً کودکان که فرآیند فرهنگ پذیری در آن ها یک سویه انجام می گیرد و در مقابل این وسیله تأثیر پذیر ، هدف اصلی این پژوهش بررسی و تحلیل مردم شناختی تلویزیون به عنوان یکی از رسانه های فراگیر و گسترده و در دسترس همگان بر فرهنگ پذیری کودکان در خانواده است که برای رسیدن به این منظور علاوه بر پژوهش اسنادی و کتا بخانه ای از 50 دانش آموز دختر اول و دوم ابتدایی مدرسه مهدا واقع در خیابان دیباجی جنوبی در منطقه 3 تهران مصاحبه به عمل آمد ومحقق به مشاهده مشارکت آمیز در جامعه آماری پرداخت وطی پژوهش این مسئله بدست آمد که تلویزیون باعث تغییراتی در باورها و ارزش ها ،عادات و علایق ،الگوهای فراغت ،ادبیات و فرهنگ تغذیه دانش آموزان مورد بررسی شده که میزان این تغییرات در دانش آموزانی که بیشتر تمایل به تماشای برنامه های تلویزیون داشتند و والدینی که توجه و نظارت کمتری نسبت به نوع برنامه ها و تعداد ساعات تماشای کودکان خود داشتند بیشتر و قابل لمس تر بود.
بخش اول :کلیات وروش ها
1-1پیش گفتار :
تلویزیون در دنیای امروز، گسترده ترین رسانه است به گونه ای که حتی کامپیوتر و شبکه جهانی اینترنت هم نتوانسته رقیب قدرتمندی برای آن باشد، امروزه این رسانه تا دور افتاده ترین روستاها راه افتاده و آنتن های آن را میتوان بر فراز آپارتمان های مرتفع تهران تا طیف خانه های پست و کوتاه روستاها مشاهده کرد، از این روست که می توان تلویزیون را یک دانشگاه وسیع با مخاطبانی در طیف های مختلف در نظر آورد که البته ، کودکان به عنوان جدی ترین و بیشترین مخاطبان برنامه های تلویزیونی مطرح می باشند و تأثیر پذیری آنان بیش از دیگرگروههای سنی است. کودکان ارزش ها و باورها و مفاهیم فرهنگی و روش های زندگی و واکنش به تحریکات محیطی و غیره را از تلویزیون می آموزند و امروزه نقش رسانه ها در فرهنگ پذیری اولیه کودکان و فرهنگ پذیری دراز مدت بزرگسالان به طور گسترده مورد قبول قرار گرفته است و به عنوان عاملی مهم در فرآیند اجتماعی کردن و انتقال مفاهیم فرهنگی ایفای نقش می کند و رسانه ها برای ایجاد فرهنگ پذیری دو گونه از الگوهای رفتاری را به مخاطب ارائه می دهند: الگوهای رفتاری فردی و الگوهای رفتاری اجتماعی که منجر به جامعه پذیری می شود.
1-2 مقدمه:
شتاب فرایند پیشرفت های فن آوری در دنیای معاصر و تحول سریع درامر ارتباطات ،مرکز ثقل تحولات اجتماعی بوده و در دهه های اخیر شاهد تحولات سریع و گسترده ای در تمامی ابعاد زندگی اجتماعی و فرهنگی و از جمله خانواده بوده ایم. نهاد خانواده تحت تأثیر عوامل متعدد درونی و بیرونی، این تغییرات را تجربه کرده و شکی نیست که رسانه گسترده ای همچون تلویزیون، در فرهنگ سازی اعضای خانواده، بالاخص کودکان ، جایگاه بسیار برجسته ای دارد و تلویزیون در کنار پدر و مادر وفرزند، فرد چهارم خانواده است و از نظر آگاهی رسانی و راهنمایی چند جانبه ، مهم ترین و نزدیک ترین و سریع ترین ابزار درک اطلاعات به شمار می رود.
بنابراین جایگاهی که تلویزیون ،در انتقال ارزش ها و پیام ها و تثبیت یا تغییر و تزلزل فرهنگ ها و ارزش پیدا کرده است، بسیار حساس و خطیر است و گستردگی استفاده از این ابزار و داشتن مقبولیت گسترده نزد عموم مردم بر اهمیت موضوع می افزاید.
گذشته از تأثیر گذاری عمومی و اجتماعی تلویزیون، کودکان، از اثر پذیری بیشتری نسبت به این رسانه برخوردارند و اثر گذاری آن تا آنجا است که متخصصین آن رااز ارکان مهم تربیتی میشمارند.
1-3بیان مسئله :
وسایل ارتباط جمعی ،مهم ترین شاخصه جامعه مدرن به شمار می آیند و این وسایل میتوانند القا کننده هنجارهای فرهنگی باشند (که البته این هنجارها بسته به نوع برنامه های رادیو و تلویزیون و مجلات و روزنامه ها متفاوت است) که دراین میان نقش رسانه های تصویری، بالاخص تلویزیون، نسبت به سایر رسانه ها برجسته تر و درمقایسه با سایر رسانه ها از مطلوبیت بیشتری برخوردار است واین امر به خصوص آنجا تحقق می یابد که کودکان به عنوان متقاضیان جدی برنامه های تلویزیونی مطرح هستند.
از آنجا که هر عنصر جدید و مجموعه های نو در فرهنگ ظاهر شود، محتوا وساخت آن را تغییر می دهد و تکنولوژی به هر جا پا میگذارد، دانش ها و مهارت های ویژه خود را به آن سو روانه می کند وارزش هایی می آفریند که اغلب در تقابل با ارزش ها و آداب و رسوم و شیوه های زندگی است و یکی از نهادهایی که رسانه، بالاخص تلویزیون، تأثیر بسزایی درآن داشته، خانواده است تا جایی که به عنوان عضواصلی خانواده پذیرفته شده و اگر در گذشته فقط خانواده وجود داشت، امروزه خانواده است به اضافه تلویزیون .از آنجا که هر وسیله کارکردی دارد، رسانه ها ازجمله تلویزیون نیز کارکردهائی دارند که یکی از مهم ترین کارکردهای تلویزیون کمک به روند فرهنگ پذیری است و فرهنگ پذیری جریان انتقال اندیشه ها و باورها ، هنجارها و معیارها و نمونه های رفتاری موجود در فرهنگ جامعه به افراد آن است و پژوهش ها حاکی از آن است که رسانه در کنار عواملی مانندخانواده و دوستان می تواند نقش مهمی در فرآیند فرهنگ پذیری کودک داشته باشد وامروزه با ظهور وسایل ارتباط جمعی ، فرآیند آموزش از اعضای خانواده و مدرسه وآموزشگاه ها خارج شده وجهان پهناور به عرصة آموزش تبدیل شده است، البته آنچه باید به آن توجه داشت این است که جریان فرهنگ پذیری در کودکان یک سویه است. چرا که کودک در مقابل پذیرا شدن ارزش های جدید منفعل، یعنی آن که جریان تأثیر ارزش ها یک طرفه و تنها از جانب جامعه به سوی او است و کودک مقاومتی از خود در برابر اتفاقات رسانه ای بروز نمی دهد و نمی تواند تأثیر برجامعه داشته باشد.بنابراین سؤال اساسی در این تحقیق آن است که« رابطه بین تلویزیون و فرهنگ پذیری کودکان 7 و8 ساله چگونه است؟» برای نیل به هدف فوق سعی شده است تا فرآیند کارکردهای تلویزیون در چگونگی فرهنگ پذیری کودکان اول و دوم ابتدائی مدارس دخترانه منطقه 3 تهران مورد بررسی قرارگیرد که به طور اتفاقی مدرسه دخترانه مهدا واقع در خیابان دیباجی جنوبی انتخاب شد و 50 دانش آموز اول و دوم ابتدایی به طور نمونه انتخاب شد که انتخاب نمونه کاملا موردی بود و برای رسیدن به این مهم از دانش آموزان مصاحبه باز به عمل امد و محقق در میدان تحقیق به مشاهده مشارکت آمیز دست زد.
1-4 اهمیت وضرورت تحقیق :
امروزه رسانه های گروهی ،در قالب های متنوعی چون رادیو و تلویزیون و نشریات و ... سیطره فراگیری بر زندگی انسان دارند وباعث شده اند که چهره زندگی انسان را دگرگون سازند و از آنجا که تلویزیون به عنوان یک رسانه و تکنولوژی دارای فرهنگ خاصی است وابزاری است که بر جریان انتقال فرهنگ وارزش های جامعه نقش بسزایی دارد واز قوی ترین وسایلی است که می تواند انسان امروز آن را به عنوان تغییر شکل دادن نه تنها جامعه بلکه در ذرات و جوهر خود به کار بندد، باورود به خانواده، به عنوان یک نهاد کوچک اما تعیین کننده در ساخت فرهنگ، جائی که بزرگترین تأثیر در پی ریزی فرهنگ وآداب و رسوم، واعتقادات وارزش ها ،هنجارها وناهنجاری های بعدی فرد را بایستی درآنجا جستجو کرد، باعث تغییراتی در نظام باورها وارزشها و اعضای خانواده ، بالاخص کودکان که توانایی درست تشخیص دادن خوب و بد و مرز بین واقعیت و تخیل و هماهنگی خود را با فرهنگ القا شده توسط تلویزیون ندارند، می شود. بنابراین با اهمیت یافتن رسانه های گروهی در زندگی روزمره کودکان که به عنوان مخاطبان جدی و پر و پا قرص تلویزیون هستند و هدف آن ها کسب آگاهی و اطلاعات از برنامه های تلویزیون است، بر اهمیت وضرورت شناخت کارکرد های تلویزیون بر فرهنگ پذیری کودکان می افزاید.
1-5 هدف های پژوهش :
هدف کلی : تحلیل مردم شناختی تلویزیون و فرهنگ پذیری در خانواده(مطالعه موردی محله خیابان دولت ،دانش آموزان اول و دوم ابتدایی دختر)
هدف های جزئی :
1-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر درفرهنگ تغذیه در کودکان شود؟
2-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر در ادبیات کودکان شود؟
3-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر سلیقه و عادت در کودکان شود؟
4-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر درباورهای کودکان شود؟
5-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر درالگوهای فراغت کودکان شود؟
6-آیا تلویزیون توانسته باعث تغییر در الگوهای زندگی شود؟
1-6 سؤالات پژوهش
1- آیا تلویزیون توانسته باعث فرهنگ پذیری در کودکان شود؟
2-آیا فرآیند فرهنگ پذیری که از طریق تلویزیون به کودکان صورت می گیرد با الگوهای فرهنگی ما تطابق دارد؟
3-آیا تلویزیون به عنوان یک پدیدة فرهنگی در قسمت هایی از فرهنگ بیشتر تغییر می تواند ایجاد کند؟
4- آیا برنامه هائی هستند که از طریق آن فرهنگ پذیری کودکان سریع تر صورت میگیرد ؟
1-7 پیشینه تحقیق :
با ظهور هر رسانه، دغدغه آثار آن نیز بروز می کند و به دنبال آن ، دانشمندان علوم ارتباطات و اجتماعی دست به تحقیقات مختلفی در مورد اثر آن رسانه بر مخاطبانش و متغیرهایی که بر فرآیند استفاده از رسانه تأثیر گذار است می زنند. محققان این رشته به گروههای مختلف جامعه با ویژگی های متفاوت پرداخته اند، اما شاید بتوان به جرأت ادعا کرد که بزرگ ترین سهم،نصیب کودکان و نوجوانان شده است و توجه به اثر رسانه بر کوکان و نوجوانان به گذشته های بسیار دور برمی گردد، چنان که افلاطون در کتاب جمهوری، به داستان سرایان عصر خود در مورد این مسئله که کودکان قادر نیستند بین آنچه صرفا حکایت است و آنچه واقعیت دارد تمایز قائل شوند، هشدار می دهد. بنابراین باید اولین داستان هایی که کودک می شنود، اثر اخلاقی صحیح مورد نظر را بر او بگذارد. (نیکو، مینو و دیگران . 1381 ص112)
نکته شایان ذکر آنکه همواره تحقیقات در مورد کودکان و رسانه ها،از دغدغه های عامه مردم در بدو ورود رسانه ریشه داشته است. در تحقیق جامع پاین(Pine) (1933) گروهی از برجسته ترین روان شناسان، جامعه شناسان و دست اندرکاران تعلیم و تربیت آن زمان مشارکت داشتند و گزارش آنان در مورد اثر فیلم بر متغیر های مختلف رفتاری و شخصیتی کودکان، چون الگوی خوابیدن، دانش کودکان در مورد دیگر فرهنگ ها، نگرش آنان در خصوص پرخاشگری و رفتار بزهکارانه ، در 12 جلد منتشر شد. و نتیجه گیری اصلی این تحقیق مبنی براین بود که اثریک فیلم بر کودکان به متغیر هایی چون سن، جنس و موقعیت قبلی، ادراک، محیط اجتماعی، تجارب قبلی و والدین بستگی دارد.
آنچه در نتیجه گیری های محققان مختلف دست اندرکارامور کودک و تلویزیون مشاهده
می شود، جنبه مشروط بودن اثرتلویزیون است و زمینه های بررسی با توجه به زمینه های مورد توجه محقق تعیین می شود. به عنوان مثال بلامر(Blomer) به زمینه های جامعه شناختی و آثار متغیرهایی چون نگرش و علایق می پردازد. زمینه های غالب در بررسی های انجام شده در زمینه کودکان و تلویزیون، پرخاشگری، عادات زندگی و خیال پردازی بوده است.
گزارش تحقیقی یونسکو(Unesco) (1964) یکی از برجسته ترین آثار آن زمان در ارتباط با رفتارکودکان درقبال تلویزیون بود که به سوال هایی چون: کودکان چه قدرصرف تماشای تلویزیون می کنند؟ - چرا کودکان تلویزیون تماشا می کنند؟ - چه برنامه هایی تماشا می کنند؟ - پاسخ داده است . از بین محققانی که در آن دوران به بررسی رابطه کودک و تلویزیون پرداختند، می توان از ، ویس(1958)(Vice) و جان (John)نام برد ودر تحقیقات این افراد به نیازها ونحوه استفاده از رسانه نیز پرداخته شده بود .از مهم ترین آثار در زمینه اثر تلویزیون بر کودکان کتاب شرام و لایل و پارکر(Sheram&Lyle&Parker) باعنوان - تلویزیون در زندگی کودکان ما است – که در دهه 1961 منتشرشد، آنها که عواملی چون لذت طلبی ، کسب اطلاع و استفاده اجتماعی را به عنوان دلایل تماشای تلویزیون توسط کودکان ذکرکرده اند و به گفته آنان ، دلایل دیگرهمچون سرگرمی و فرورفتن در جهان تخیل و رویا ، هم ذات پنداری با افراد جالب و جذاب ، فراموش کردن مشکلات زندگی واقعی ، فرار از کسالت کارهای یکنواخت و روزمره و دلایل مشابه ، از دیگر عللی است که به انگیزه لذت طلبی مربوط می شود. (شرام و همکاران، 1377ص92-91) و بعد از آن تحقیقات بسیاری در زمینه اثرتلویزیون بر دانش و نگرش و رفتارکودکان انجام شد.
نگین حسینی در کتاب جنگ تلویزیونی برای کودکان به شروع و استفاده کودک از تلویزیون و درک کودکان سنین مختلف از تلویزیون و اثرات آن بر روی کودکان اشاراتی داشته است و از جمله اثرات مهم آن را تأثیر شگرف تلویزیون بر باورهای کودکان می داند. در کتاب شناخت مخاطب تلویزیون اثرمینو نیکو و دیگران بر عواملی که بر نحوه استفاده از رسانه تأثیرگذار است. اشاره شد که دربین مجموع عوامل ، اثرسن بر نحوه استفاده از رسانه تاکید زیادتری شده است. در این کتاب با توجه به نظریات دانشمندانی چون پارکر و شرام و برادلی گرین دلایل کودکان و نوجوانان را برای تماشای تلویزیون به عواملی چون گذران اوقات فراغت ، فراموش کردن مشکلات و کسب اطلاع و استفاده اجتماعی و لذت طلبی و برانگیختگی ، آرامش و یافتن مونس و تماشای عادتی مربوط دانسته اند و در این اثرویژگی هایی چون شناخت ناقص از جهان که موجب می شود کودک از فهم محتوای رسانه عاجزبماند یا مطالب غیرواقعی را واقعی پندارد و یا آنکه از هدف و انگیزه تولید کننده محتوای آن رسانه آگاهی نداشته باشد، اشتیاق برای فراگیری و یا به عبارتی ، آمادگی برای فراگیری و کنجکاوی از جمله دلایلی دانسته که کودک را مخاطب خاص رسانه می سازد.
و کتاب های بسیار دیگر که هر کدام از جنبه های مختلف ، مسئله رابطه تلویزیون و کودک توجه نشان داده و مسئله را مورد بررسی قرار داده اند که البته غیر از کتاب ها، مقالات و پایان نامه های بی شماری در این زمینه نوشته شده . از جمله تاثیر تبلیغات بر کودکان و تاثیر برنامه های کودک تلویزیون بر کودک ،که نگارنده سعی کرده تا حد ممکن از این کتاب ها و مقالات بهره کافی و لازم را ببرد.
1-8 جامعه مورد بررسی:
یکی از مهمترین کارهائی که محقق باید در روش تحقیق انجام دهد مشخص کردن مکان تحقیق است و مکان تحقیق باید درفضای جغرافیائی واجتماعی و در زمان تعیین شود.نخستین شرط کاردر مطالعات مردم شناسی رفتن به محل اقامت است بدین ترتیب ارتباط بین محقق و جامعه مورد بررسی برقرار می گردد و همه زمینه های ذهنی که می تواند محقق را واداربه پیش داوری نماید، از بین می برد (فربد،محمد صادق،13ص63)،میدان تحقیق که تحقیق در آن انجام شد، دبستان دخترانه مهدا واقع در منطقه 3 تهران، خیابان دیباجی جنوبی است که از 50 دانش آموز اول ودوم ابتدایی این مدرسه جهت پژوهش استفاده شد.
لازم به ذکر است، به علت محدودیت های جنسیتی مرتبط با سیستم آموزش و پرورش به ناچار فقط مدرسه دخترانه مورد بررسی قرار گرفت.
1-9 روش تحقیق:
مطالعه بر روی موضوع مورد نظر مربوط به زمان حال می باشد،از اواخر سال1387 به جمع آوری اطلاعات و مطالب پرداخته شد که بتدریج نگارش پایان نامه آغاز شد که با تصحیح و راهنمایی های استاد راهنما تحقیقات میدانی ادامه یافت که تا نیمه اول (6ماه اول ) 1388به طول انجامید، در این مطالعه از روش های معمول در تحقیقات مردم شناسی استفاده گردیده و معمولا در بررسی و مطالعات مردم شناسی به خصوص درروش ژرفانگر، مطالعات عمیق و دقیق صورت می گیرد.
فنونی که در نگارش این پایان نامه محقق از آن استفاده کرد روش کتابخانه ای و میدانی و مشاهده مشارکت آمیز بود که در کارمیدانی ،مصاحبه عمیق بر روی50 دانش آموز اول و دوم ابتدایی دخترانجام شد و همچنین در مشاهده مشارکت آمیز محقق وسواس زیادی به خرج داد چراکه فن مصاحبه با مشاهده اطمینان بخش تر و علمی تر است .
1-10 کلید واژگان:
1- تلویزیون : لغت ترکیبی است که از زبان های لاتین و یونانی گرفته شده است. لغت Tele در زبان یونان به معنی «دور» و کلمه "Vision" در لاتین به معنای «دید» است و این لغت اغلب به طور مختصر به شکل "TV" نوشته می شود.
2- فرهنگ: به تعبیر مردم شناسان، میراث اجتماعی یا میراث فرهنگی یا فرهنگ عبارت است از مجموعة پیچیده ای شامل دانش ها ، مهارت ها ، آگاهی ها، باورها و هنرها ، اخلاق و قوانین ، آداب و رسوم و تمامی گرایش ها ، قابلیت ها و عادت هایی که آدمی در حالت عضویت در یک جامعه نصیبش می شود. (ترابی، علی اکبر، 1381، ص 16)
3- فرهنگ پذیری :مجموعه پدیده هایی است که از تماس مستقیم ودائم میان گروههایی از افراد با فرهنگ هایی متفاوت نتیجه می شودوتغییراتی را در الگوهای فرهنگی یک یا دو گروه موجب می گردد(دنی کوش 1381ص 91)
4- خانواده: گروهی از افراد که با پیوندهای خونی، ازدواج یا فرزند خواندگی با یکدیگر مربوط بوده و یک واحد اقتصادی را تشکیل میدهند (گیدنز، آنتونی، 1382، ص786)
5- کودک : از نظر پیمان نامه حقوق کودک، کودک کسی است که سن او کمتر از 18 سال باشد مگر اینکه بر اساس قانون ملی قابل اعمال ، سن قانونی کمتر تعیین شده باشد (نوبان و صدری، 1380، تبریز)
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 98 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 96 |
فصل اول
مقدمه
هرکسی شخصیتی دارد و شخصیت شما به تعیین محدودیت های موفقیت ، خوشی و خرسندی در زندگی شما کمک می کند . ما درباره شخصیت صحبت می کنیم و اگر بگوییم که شخصیت شما یکی از مهمترین موهبت های شماست گزافه گویی نکرده ایم . شخصیت شما تا حالا هم به شکل گیری بسیاری از جنبه های زندگی شما کمک کرده است و در آینده نیز به همین کار ادامه می دهد .
همه چیز هایی را که تا کنون به دست آورده اید ، تمام چیز هایی را که انتظار دارید در شغل خود به دست آورید ، خواه همسر یا والد خوبی باشید و حتی حالت سلامت عمومی شما می تواند تحت تاثیر شخصیت شما و شخصیت های افرادی که با آنها تعامل دارید قرار گیرد .
چند بار فردی را به عنوان کسی که شخصیتی فوق العاده دارد توصیف کرده اید ؟ منظور شما از این توصیف معمولا این است که وی خوش بر خورد و دلپذیر است و به راحتی می توان با او کنار آمد ، فردی ممکن است او را به عنوان دوست ، هم اتاقی یا همکار انتخاب کنید . اگر شما برای سپردن یک تعهد برای رابطه ای شخصی خود را آماده کرده باشید ، ممکن است بخواهید یا با او ازدواج کنید که در این صورت تصمیم خود را طبق بر داشتی که از شخصیت او داشته اید قرار می دهید .
شما همچنین افرادی را می شناسید که به نظرتان شخصیت وحشتناکی دارند . امکان دارد این گونه اشخاص گوشه گیر ، متخاصم ، پر خاشگر ، سرد ، نا خوشایند باشند و کنار آمدن با آنها دشوار باشد . شما آنها را استخدام نخواهید کرد یا به همکاری با آنها علاقه نخواهید داشت و احتمالا دیگران نیز از آنها دوری می کنند آن ها را منزوی می سازند .
شخصیت شما می تواند انتخابهای شما را محدود کند یا آنها را گسترش دهد و مانع از سهیم شدن شما در تجربه های خاص با دیگران شود یا شما را قادر سازد تا اکثر این تجربه ها را داشته باشید شخصیت می تواند برخی از افراد را ملزم و محدود کند و دیگران را در معرض تجربیات جدید قرار دهد .
در حالی که شما درباره شخصیت دیگران داوری می کنید ، آنها نیز داوری های مشابهی درباره شما می کنند . این قضاوتهای دو جانبه که هم در زندگی فرد داوری شده و هم داور را شکل می دهد ، هر بار که با یک موقعیت اجتماعی رو به رو می شویم که ما را ملزم به تعامل با دیگران می کند ، بارها تکرار می شوند . البته ، تعداد و تنوع موقعیت اجتماعی که مشتاقانه در آن شرکت می کنید نیز توسط شخصیت شما تعیین می شود ، مثل مردم آمیزی یا کمرویی نسبی شما . درست همانگونه که بدون تردید شما تصویر روشنی از شخصیت کلی خود دارید . می دانید که آن عامل را در کجا ارزیابی کنید . اما بسیار ساده لوحانه و بی معنی خواهد بود اگر بکوشیم کل ویژگی های شخصیت یک فرد را با به کار گیری اصطلاحات مبهمی مثل فوق العاده و وحشتناک ، جمع بندی کنیم . موضوع شخصیت به قدری پیچیده است که نمی توان با چنین توصیف ساده ای آن را بیان کرد ، زیرا انسانها در شرایط گوناگون و در برابر افراد مختلف ، بسیار پیچیده و تغییر پذیر هستند . ما باید در تعریف و توصیف شخصیت به اندازه کافی دقت بیشتری داشته باشیم . به همین دلیل ، روان شناسان تلاش قابل ملاحظه ای را صرف ساختن آزمونهایی برای ارزیابی یا سنجش شخصیت کرده اند .
امکان دارد معتقد باشید که به هیچ آزمون روان شناختی که به شما بگوید شخصیت شما چگونه است ، نیازی ندارید و در مجموع ممکن است حق با شما باشد . بالاخره ، شما احتمالا بهتر از هر فرد دیگری خودتان را می شناسید . اگر از شما بخواهند که واژه هایی را بنویسید که به بهترین وجه شخصیت شما را توصیف می کنند ، بی تردید می توانید بدون اینکه زیاد فکر کنید این کار را انجام دهید .
بیان مسئله
آیا بین سلامت روانی افراد درونگرا با سلامت روانی افراد برونگرا تفاوت وجود دارد ؟
اهمیت و ضرورت پژوهش
هر قدر بشر به طرف تکامل پیش می رود و سطح اطلاعات مردم وسیعتر می شود انسان به شناسایی روحیات حقیقی اشخاص احتیاج بیشتری پیدا می کند در زمانی که مرد روح های پاک و بی الایش و افکار ساده تری داشتند برای شناختن غرایز و احساسات یکدیگر در جستجوی وسایل مختلفی بودند که از همه آنها رایج تر ، قیافه شناسی و دقت روی اعمال و گفتار اشخاص بوده شاید در آن زمان ها این وسایل برای شناختن روحیات اشخاص کافی بوده ولی امروزه وسایل فوق ارزش خود را از دست داده اند . حالا دیگر مردم می توانند خود را زیبا و مهربان نشان دهند و حتی با جراحی پلاستیک قیافه ای برای خود درست کنند که ابدا تناسبی با اخلاق و روحیات آنها ندارد حالا دیگر شیادان و ریا کاری و دروغگویان به قدری ماهر شده اند و اطلاعات روانشناسی و عملی آنها به قدری زیاد شده است که به هیچ وجه نمی توان از روی قیافه و اعمال و گفتار آنها منظور تمایلات نا مشروعشان را درک کرد پس بررسی و شناسایی شخصیتی افراد و دانسته های روانشناسی می تواند در شناخت نسبی افراد به ما کمک کند و مسئله دیگر بدون شک سلامت افراد جامعه است که از اهمیت بسزایی بر خوردار است زیرا جوامع انسانی بدون حفظ سلامت و رعایت بهداشت نمی توانند بقا و استمرار خود را حفظ کنند . بیماری و نا توانی روابط انسانی را مختل و در نتیجه احساس امنیت و همبستگی را از انسان سلب می کند . همانگونه که بهداشت بعنوان وظیفه علم طب و در حیطه علوم پزشکی از اهمیت شایانی بر خوردار است و حفظ سلامتی جسمانی افراد بدان وابسته است ، بهداشت و سلامت روانی فرد فرد جامعه نیز مورد توجه خاص متخصصین و دست اندر کاران قرار گرفته است .
اهداف پژوهش
هدف از پژوهش حاضر : بررسی رابطه سلامت روانی افراد درونگرا با سلامت روانی افراد برونگرا می باشد .
تعریف مفاهیم
تیپ شخصیتی ، تعریف عملی: نمره ای است که آزمودنی در آزمون درونگرایی و برونگرایی آیزینگ بدست می آورد
تیپ شخصیتی ، تعریف نظری : تیپ شخصیتی شالوده کل رفتار را تشکیل داده و شرح می دهند که چگونه ما خود را به دنیای واقعی مربوط ساخته یا با آن تطبیق می دهیم . بیشتر شخصیتها ترکیبی از چند تیپ هستند ، ولی معمولا یک تیپ غالب است (شاملو ، 1360).
سلامت روانی ، تعریف نظری : علم و هنر نگهداری و به حداکثر رساندن سلامت روانی و پیشگیری از بیماریهای روانی . ( شاملو ، 1360 )
سلامت روانی ، تعریف عملی : نمره ای است که آزمودنی در آزمون SCL-90 بدست می آورد .
فصل دوم
تاریخچه سلامت روانی
با توجه به بیماریها ی روانی از زمانی که بشر وجود داشته و مخصوصا زندگی اجتماعی را شروع کرده همواره بوده است در حقیقت روان پزشکی را می توان قدیمی ترین حرفه و تازه ترین علم به شمار آورده قدیمی ترین ،چون بیماران روانی را مانند بیماران جسمی باید درمان کرد علل سر شتی و فرضیه مزاجها از همان بقراط و جالینوس وجود داشته و اهمیت تاریخی دارد . تازه ترین علم ، برای آنکه تقریبا از سال 1930 بعد از تشکیل اولین کنگره بین المللی ( CONGRESS INTERNATIONAL ) بهداشت روانی کار خود را شروع کرده از اسناد و مدارک موجود چنین استنباط می شود که تا اواخر قرن 18 و هم زمان با انقلاب کبیر فرانسه از تاریخچه سلامت روانی اطلاعات کافی در دست نیست اما در اوایل قرن 13 و اوایل رنسانس ارتباط جسم و روان و یکپارچگی واکنش آنها مورد بحث قرار گرفت و بعلاوه فرضیه ابوعلی سینا مسئله این ارتباط را به اسپانیا و کشور های دیگر کشاند و این زمینه جدید برای بیماریهای روان تنی شد .
اولین روانپزشک به نام جان[1] ویر که در سال 1515 در دهکده ای که در مرز آلمان و هلند به دنیا آمده بود پس از اتمام دوران رشد در سال 1563 کتابی در سوئیس نوشت که امروزه اهمیت زیادی درباره تاریخچه روانپزشکی دارد و نهضت روانکاری که توسط فروید به اوج قدرت رسید از اوائل قرن 20 از ابتدا توسط ژوزف[2] بروئر اتریشی که علائم هیستریک ، یک زن جوان را معالجه کرد شروع شده در قرن بیستم تئوری های مختلف روانکاری روانپزشکی – دینامیک – ژنتیک – بیولوژی- ارتباط جسم و روان – تئوریهای سرشتی – معالجه درباره اثرات الکترو شوک و عمل جراحی مغز در بعضی از بیماریهای روانی ، گشایش مراکز اورژانس روانپزشکی بعلت بروز جنگ جهانی دوم و مطالعات اپیدولوژیک کودکان که از خانواده هایشان جدا و به سایر کشورها مخصوصا سوئیس پناه آورده شده بودند شد .
در سال 1930 اولین کنگره بین المللی سلامت روانی با شرکت نمایندگان پنجاه کشور در واشنگتن تشکیل شده و مسائل روشن کشورها از قبیل : تأسیس بیمارستانها ، مراکز کودکان عقب مانده ذهنی و نظایر آن مورد مطالعه قرار گرفت .
در سال 1984 فدراسیون جهانی سلامت روانی بنیان گذار شد و در همان سال این فدراسیون به عضویت رسمی سازمان یونسکو [3] سازمان سلامت [4] روانی در آمد و سازمان جهانی بهداشت در ژنو نقش رهبری رسمی فدراسیون جهانی بهداشت را بر عهده گرفت .
از آن تاریخ به بعد هر سال یک جلسه بین المللی و هر چهار سال یکبار کنگره جهانی تشکیل شده و می شود و در نتیجه تلاش و کوششهای پیگیر روز 18 فروردین مطابق با هفتم آوریل روز جهانی بهداشت اعلام شد و در سراسر جهان مسائل بهداشتی کشور ها مورد بررسی قرار گرفت و از مسئو لین بهداشتی کشور های مختلف خواسته شده تا برنامه های سلامت روانی را جزء بر نامه های عمومی قرار دهند . ( میلانی فر ، 1374 )
تعریف سلامت روانی
برای سلامت روانی تعاریف زیادی از سوی متخصصین مربوطه ارائه شده است با توجه به پیچیدگی های روان انسان و دشواری شناخت انسان به طور کلی ، هر یک از تعاریف به جنبه هایی از روان انسان توجه کرده و بنابراین نمیتوان تعریف جامع و مانعی برای سلامت روانی عرضه کرده اما به برخی از آنها اشاره می کنیم .
1 - علم و هنر نگهداری و به حداکثر رساندن سلامت روانی و پیشگیری از بیماری های روانی . (شاملو،1360)
2-فراهم آوردن اوضاع و احوال محیطی ، نظرات هیجانی و عادتهای تفکر که از نا سازگاری شخصی جلوگیری می کنند .
3- مطالعه اصول .و روشهای گسترش سلامت عقلی و جبران نا بسامانی های روانی . ( شعاری نژاد ، 1362)
4- سلامت روانی عبارت است از اینکه رفتار ها و عادات و طرز تلقی ها و افکار و ارزشهای فرد را به گونه ای سازمان دهیم که منجر به رشد همه جنبه های ضروری و سعادت اجتماعی بشود . ( لطف آبادی ، 1366)
سلامت روانی علمی است در خدمت بهزیستی و رفاه اجتماعی که هدف آن شناسایی علل و عوامل موثر در ایجاد بیماریهای روانی ، سعی در پیشگیری آنها و شناخت عواملی است که منجر به یک زندگی شاد ، سالم و بهنجار می شود .
واژه بهداشت از دو کلمه « به » به معنی نیکو و پسندیده و « داشت » به معنی نگاه داشتن و حفظ کردن تشکیل شده است که معنی ساده آن حفظ و نگهداری چیزی به نحو نیکو و مطلوب است پس بهداشت در واقع یک فرآیند است که از طریق آن و با استفاده از راهکار های مناسب به حفظ و نگهداری آنچه با ارزش است می پردازیم .
اهداف سلامت روانی
در اکثر کتب درسی اهداف و مقاصد سلامت روانی همان اهداف و مقاصدی است که بهداشت عمومی سعی در عمل کردن به آنها دارد ، با این تفاوت که سلامت روانی با حفظ سلامت روان و بهبود وضع روانی سرو کار دارد در حالی که محور اصلی بهداشت عمومی سلامت جسمی افراد جامعه است . ما اهداف سلامت روانی را در اینجا ذکر می کنیم . و اکثر متخصصین درباره اهداف با هم توافق دارند . که این اهداف عبارتند از :
1- ایجاد سلامت به وسیله پیشگیری از بروز بیماریهای روانی .
2- کنترل عوامل موثر در بروز بیماری روانی و تشخیص زود رس بیماری های روانی .
3- پیشگیری از عوامل ناشی از بازگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی .
4- درمان به موقع بیماری روانی .
5- ایجاد سیستم های حمایتی اجتماعی و روانی
6- شناخت علل و نحوه شیوع بیماریهای روانی[5] .
سازمان بهداشت جهانی این اهداف را در سه بخش کلی یعنی پیشگیری ، درمان و باز توانی یا توانبخشی تقسیم کرده و بنا به توصیه این سازمان سلامت روانی باید از طریق چهار کانال اصلی عملی گردد .
1- ارائه خدمات بهداشتی برای پیشگیری از ابتلا به بیماری روانی ، بیماریابی و درمان سریع بیماران .
2- آموزش متخصصین مثل : روانپزشکان ، روانشناسان ، دانشجویان ، پرستاران و کسانی که با سلامت روانی سرو کار دارند .
3- با انجام پژوهش درباره علل و نحوه به وجود آوردن بیماری روشی و چگونگی درمان و پیشگیری .
4- طرح و بر نامه ریزی بهداشتی و گسترش مراکز روانپزشکی و درمانی، ایجاد هماهنگی بین بر نامه های خدماتی آموزشی و پژوهشی ( سازمان جهانی بهداشت ، 1966 ) .
برخی از متخصصین مسأله بالا بردن سطح بهداشت و سلامتی را مطرح کرده اند ( سازمان جهانی بهداشت ، 1991 ) و هدف کلی سلامت روانی را چنین مطرح کرده اند « افزایش مثبت جوانب مختلف سلامت جسمانی ، روانی و اجتماعی همراه با پیشگیری از نا بهنجاری های جسمانی ، روانی و اجتماعی طبق این تعریف ارتقاء سطح سلامتی از سه راه قابل اجرا است .
1- آموزش
2- پیشگیری
3- حمایت یا محافظت
در مورد آموزش ، اسمیت ،([6]1979) چنین نظر می دهد : « آموزش در بهداشت یعنی ایجاد ارتباط با افراد و گرو ه های جامعه با هدف پیشبرد مثبت سلامتی و از میان بردن بیماری از طریق تحت تاثیر قرار دادن طرز فکر و اعتقادات و رفتار مسئو لین و عموم مردم . هدف اصلی آموزش ارائه مشکلات و اطلاعات لازم و کمک به مردم برای کسب مهارتهای اجتماعی است ، به طوری که افراد جامعه احساس کنند که کنترل شخصی و قدرت تصمیم گیری دارند .
پس محور اصلی آموزش تاکید بر روشهای بهتر زیستن و سالم زیستن است و به جای جلوگیری از بیماری به پیشبرد سلامتی و بهزیستی تا کید می شود . هدف اصلی پیشگیری کاهش خطر بروز بیماری و مشکلات و اختلالات است .
روانشناس انگلیسی روبرت داونی [7] و همکارانش (1990 ) اهداف پیشگیری را به صورت زیر طبقه بندی کرده اند .
1- پیشگیری از علائم اولیه فرآیند بیماری از راه کاهش دادن خطر بروز بیماری . برای مثال : الف ) تزریق واکسن سرخجه برای کاهش خطر نا هنجاری های جنسی ب) اضافه کردن کلروفلوراید به آب آشامیدنی
2- پیشگیری از پیشرفت بیماری از راه شناخت زود رس علائم بیماری در صورتی که این شناخت باعث درمان موفقیت آمیز شود برای مثال الف ) شناخت زود رس نا هنجاریهای جنینی با استفاده از روشهای متداول در علم طب مثل جنین شناسی ب) شناخت زود رس غده های سرطانی و معاینه مداوم افراد برای جلوگیری از سرطان سینه و رحم .
3-پیشگیری از اختلالات اجتناب پذیر در بیماریهای صعب العلاج یا لا علاج . برای مثال : پیشگیری از عفونت مجرای ادرار در افراد مبتلا به بیماری سفتی و تحلیل عضلات
4- پیشگیری از وقوع دوباره بیماری برای مثال : الف ) تلاش برای پیشگیری از دومین سکته قلبی ، ب) تلاش برای پیشگیری از اقدام به خود کشی مجدد در مورد کسانی که یکبار اقدام به خود کشی کرده اند .
در مورد حمایت و محافظت در بهداشت متخصصین اعتقاد دارند که این بعد شامل کنترلهای قانونی و قضایی یعنی ، مقررات و خط مشیها و سیاستهایی است که برای تامین سلامتی و جلو گیری از بیماریها و آسیبهای گوناگون در جامعه موجود و به مرحله اجرا در می آیند. برای مثال ، می توان از قوانین موجود درباره بستن کمر بند ایمنی هنگام رانندگی ، کنترل بیماریهای مسری ، کنترل و جلو گیری از خرید و فروش مواد مخدر نام برد .
پس در واقع اهداف اساسی سلامت روانی به دو بخش عمده یعنی پیشگیری از بیماریهای روانی و ارتقا سطح سلامتی روانی تقسیم می شوند . سلامت روانی در عملی کردن این اهداف با مشکلات زیادی روبروست از جمله می توان از مشکلات در تعریف بیماری و سلامت روانی تشخیص بیماری شناخت علل و نحوه شیوع بیماری روانی و عدم امکانات برای برنامه ریزی پژوهشهای بهداشتی نام برد .
دید گاهها و نظریه ها در سلامت روانی
از نظر تاریخی کلیه دید گاه ها و نظریه های ارائه شده در مورد سلامت روانی را می توان در سه گروه کلی جای داد . نخست دید گاههایی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر مدل پزشکی قرار داشته و دارند . این دسته از نظریات را می توان تحت عنوان کلی « دید گاه گروهی » مطرح کرد . دوم ، نظریاتی که تحت تاثیر رویکرد انسان گرایی مطرحح شده اند و اصولا بر فردیت انسان تاکید می ورزند .
این دسته از نظریه هایی که کلا جامعه و معضلات اجتماعی را مورد بررسی قرار داده اند و تحت عنوان کلی « دیدگاه اجتماعی » قابل تجزیه و تحلیل هستند .
دیدگاه گروهی شامل هسته اصلی نظریات مطرح در روانشناسی و روانپزشکی سنتی می شود .
نظریه پرداز های سنتی درباره شخصیت ، روان تحلیل گیری و روشهای سنجش ، در این گروه قرار می گیرند . برخی از پیش فرضهای عمده دید گاه گروهی را می توان در چند مورد خلاصه کرد .
1- اینکه فرد بیمار ناتوان است و درمان بدون مداخله مستقیم وی امکانپذیر است .
2- اینکه بیمار های روانی و به طور کلی اکثر خصوصیات رفتاری و روانشناختی انسان مشخصاً قابل طبقه بندی است و در نتیجه بیماریها و افراد مبتلا به بیماری را می توان در گروههای مشخصی قرار داده
3- چون که افراد را می توان در طبقات و دسته های مشترکی قرار داد پس روشهایی که برای درمان یک بیماری خاص کاربرد دارد ، برای افراد مبتلا به آن بیماری نیز مشترک است .
4- هر چند ابعاد وجودی انسان به چند بعد جسمانی و روانی و اجتماعی تقسیم می شود ولی تاکید انسانی بر بعد جسمانی است .
دیدگاه فردی در اصل به مخالفت دیدگاه گروهی بر خاسته است دانشمندانی چون مازلو و راجرز در پنجاه سال گذشته بر فردیت انسان و نقشی که خصوصیات منحصر به فرد انسان در شکل گیری معنای بیماری روانی ایفا می کند تاکید ورزیده اند این محققین اصرار دارند که اولاً : انسان موجود ناتوانی نیست و قدرت تصمیم گیری و حق انتخاب در وی وجود دارد و اختلالات روانی به دلیل وجود ناتوانی یا ضعف در فرد نیست ، بلکه به دلیل نیاز های ارضا نشده به وجود می آیند .
ثانیا : پیروان دیدگاه فردی انسان را موجودی پویا و زندگی را هدفمند می بینند و اعتقاد دارند بیماری روانی واکنش فرد در مقابل باز داشته شدن از روند طبیعی رشد روانی و معنوی است این در حالی است که تجربیات هر انسانی منحصر به فرد است و طبقه بندی افراد بر حسب نوع بیماری ساده انگاری و نا دیده گرفتن پیچیدگی ماهیت بشر محسوب می شود . در نتیجه باید تاکید بر تجربیات منحصر به فرد انسان باشد و با توجه به نیاز های فردی بر نامه ریزی شود .
دیدگاه گروهی درباره تشخیص و درمان بیماری نمونه ای از فلسفه تاثیر بیولوژیک است . فلسفه ای که کاهش گرایی و در نتیجه مدل پزشکی از مشخصات و ویژگی های آن هستند . معتقدین این دید گاه عوامل فیزیکی و بیولوژیکی را پایه هستی بشر می دانند و معتقدند که کلیه حالات ذهنی و فکری بشر زیر بنای ملکولی و سلولی دارد . پیروان دیدگاه اجتماعی مانند لینگ [8] تحت تاثیر نهضتهای ضد روانپزشکی [9] با دیدگاه گروهی چنان شدید به مخالفت بر خاسته اند که اصلا بیماری روانی را یک نا بهنجاری قلمداد نمی کنند و جامعه را بیمار و نابهنجاری می بینند . این محققین بیشتر طرفدار فلسفه تاثیر فرهنگی هستند . فلسفه ای علمی یا سیاسی که تفکر تاثیرات فیزیکی در بیماری روانی را رد می کند و بیماری را تنها بعنوان یک بر چسب اجتماعی قبول دارد . فوکالت برای مثال ، اسکیزو فرنی را یک بیماری با ماهیت مستقل در فرد نمی انگارد بلکه آن را یک تعریف اجتماعی فرهنگی یا حتی سیاسی قلمداد می کند . لینگ روانپزشک اسکاتلندی در کتاب خویشتن از هم گسیخته نیز اسکیزوفرنی را مجموعه ای از واکنشهای طبیعی انسان نسبت به جامعه ای متعارض و بیمار می پندارد .
شاخصهای سلامت روانی
شاخصهای سلامت روانی ، سلامت روان قدرت ، آرام زیستن با خود و دیگران است . آگاهی از درون و احساسات خویش ، قدرت تصمیم گیری در بهرانها و مقابله با رفتارهای روانی ، شخص سالم از کار و زندگی احساس رضایت می کند و از دقت خود استفاده مفید می کند ، با دیگران تفاهم دارد و برای احساسات و عواطف مردم اهمیت قائل است آنها را محترم می شمارد ، چنین فردی می تواند دوست بدارد و محبت بپذیرد .
ویژگی افراد سالم از لحاظ روانی
1-کار آمدی در ادرا ک
2- خود شناسی
3- توانایی در کنترل اختیار رفتار
4- عزت نفس و پذیرش
5- توانایی در بر قراری روابط محبت آمیز
6- باروری
سلامت روان از دیدگاه آدلر
اکثر روانشناسان معتقدند که آدلر اولین روانکاوی است که بر ماهیت اجتماعی انسان تاکید نموده است و رفتار را تا حدودی زائیده نگرشها و تفکراتش می داند و به اصالت وجود خود معتقد است و نسبت به انسان دید گاهی کل نگر دارد ، به طوری که مزلو تحت تاثیر او قرار گرفته است ، به اعتقاد آدلر اصول زندگی روانی ، غیر قابل تغییر و در سراسر زندگی ثابت و بدون خدشه است . از دید گاه آدلر فرد دارای سلامت روان ، دارای توان و شهامت یا جراحت عمل کردن و رسیدن به هدفهایش است و همچنین روابط خانوادگی صمیمی ، پایدار و مطلوب دارد . ( شریفی ، 1381 )
سلامت روان از دید گاه اریکسون [10]
به عقیده اریکسون ، سلامت روان هر فرد ، به همان اندازه ایست که توانسته توانایی مناسب با هر کدام از مراحل زندگی را کسب کرده باشد و در نهایت ، در مورد فر آیند زندگی اش نظریه معنوی روشن و قابل درکی داشته باشد .
سلامت روان از دیدگاه اریک[11] فروم
به اعتقاد فروم ، شخص سالم از نظر روانی کسی است که بهره و ربوده و از خود بیگانه نباشد پیوندش با جهان از راه عشق باشد . دارای هویت مشخص ، فردی مستقل و منحصر به فرد باشد .
نگاهی به مفهوم شخصیت
شخصیت یکی از طریق به تصویر کشیدن پیچیدگی انسان است شخصیت معمولا به تعدادی ویژگی و یا ممیز های نسبتا ثابت رفتاری اطلاق می شود ، یعنی ما افراد را بر اساس نوع رفتارشان طبقه بندی می کنیم ، این امر ، ما را به توصیف افراد بعنوان دلپذیر یا کریح ، برون گرا یا درون گرا سخت یا معتدل ، فعال یا منفعل و غیره هدایت می کند ( کیولی لرد ، 1991 )
در تعریف دیگر چنین آمده است : مجموعه ای سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیات نسبتا ثابت و مداوم که بر روی هم یک فرد را از فرد دیگر متمایز می نماید ( شاملو ، 1368 )
در کتاب بلوغ شخصیت 1994 آلپورت[12] روان شناس معاصر شخصیت را سازمانی با تحرک روان و تن آدمی که موجب ساز گاری با محیط اوست می داند .
از نظر میلی [13]شخصیت را مجموعه فعالیتهای روانی متشکل از وحدت و هویت می داند . ( پروا ، 1370 )
سالوا تورآماری[14] اظهار می دارد که : شخصیت فرد ، مجموعه ای نسبتا پایدار از مشخصات ، تمایلات و خلق و خوی که بطور قابل توجهی بوسیله وراثت و عوامل محیطی و فر هنگی و اجتماعی تشکل می یابد ، این مجموعه عوامل تعیین کننده تشابهات و تفاوت های رفتاری است .
در روان شناسی از اصطلاح شخصیت کل وجود (چه بدنی ، چه روانی ) آدمی مراد می شود .
تعریف شلدون[15] روان شناس آمریکایی ، که تعریف کلی و جامع و مانع به نظر می رسد این است : شخصیت سازمان پویا ( زنده ) جنبه های ادراکی و افعال ارادی و بدنی ( شکل و بدن و اعمال حیات بدن ) فرد آدمی است . ( سیاسی ، 1354 ) .
لغت شخصیت که در زبان لاتین و زبان انگلو ساکسون خوانده می شود ، ریشه در کلمه لاتین « پرسونا[16]» دارد این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته می شود که بازیگران تئاتر در یونان قدیم به صورت خود می زدند . می بینیم که مفهوم اصلی و اولیه شخصیت تصویری صوری و اجتماعی است که بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی می کند ترسیم می گردد یعنی در واقع شخصیت اجتماعی را فرد به جامعه خود ارائه می دهد و یا جامعه بر اساس آن او را ارزیابی می کند . ( شاملو ، 1363(.
پروین 1989 معتقد است که شخصیت ، مجموعه کامل احساس فردی از خود است .
شخصیت عبارت است از نیروی سازمان داده شده ای که برای بیان الگوی مشخصات و رفتارهای فردی و بنابراین شخصیت ، تحت تاثیر مجموعه ای از تجارب و عوامل ژنتیکی قرار دادی و بدین دلیل شخصیت برساخته ای پویاست که تحت تأثیر عوامل زندگی قرار میگیرد . ( لارنس ، 1994 )
در حال حاضر شخصیت ، نظریه های مختلف ، وجود تشابه دیگری نیز دارند که عبارتند از :
1- شخصیت نوعی پدیده ای انتزاعی است که آن را بر اساس تفسیر رفتار بیرونی فرد می توان شناخت .
2- بیشتر تعاریف اعتقاد دارند که شخصیت را باید از دید گاه تاریخچه تکامل فردی ارزیابی نموده شخصیت در واقع پدیده ای متکامل و تدریجی است که تحت تاثیر بسیاری از عوامل درونی و بیرونی، منجمله وراثت، خصوصیات جسمانی و شرایط اجتماعی قرار میگیرد و تکامل می یابد . ( شاملو ، 1374)
به طور کلی فرضیه های اساسی درباره شخصیت در قلمرو علم شامل کرانه های مشروحه زیر جای میگیرد .
1- آزادی جبر
2- منطقی بودن ، غیر منطقی بودن
3- کل گرای ، جزیی گرایی
4- ساخت گرای ، محیط گرای
5- تغییر پذیری ، ثبات یا تغییر ناپذیری
6-ذهنیت - عینیت
7- تعادل – تکامل و رشد و خود شکوفایی
8- درون کنشی – برون کنشی
9- شناخت پذیری در برابر شناخت نا پذیری است .
بنابراین از مجموعه تعاریف ( در مورد شخصیت ) می توان نتیجه گرفت که اصول اساسی زیر در تعیین شخصیت میان روانشناسان مورد قبول است
1- شخصیت یک کل سازمان داده شده و فرد هیچ معنی خاصی ندارد .
2- شخصیت به صورت الگوی قابل مشاهده و اندازه گیری سازمان داده شده است .
3- شخصیت دارای جنبه روبنا و سطحی مانند طرز نگرش و جنبه های زیر بنایی و عمیق مانند، ارزشهاست .
4- شخصیت مجموعه ای از مشخصات مشترک و همچنین منحصر به فرد است هر فردی در بعضی از مشخصات با دیگران مشترک و در جنبه های دیگر متفاوت است .
پس می توان نتیجه گرفت که : اولا شخصیت بر اساس گذشته و حال فرد شکل می یابد چرا که شخصیت از طریق فرآیند ادراک و یاد گیری تحت تاثیر قرار میگیرد .
ثانیا شخصیت رشد و توسعه می یابد و دگرگون می شود .
ثالثا هر کدام از افراد بشری بر اساس تواناییها یشان هدف گذاری می کنند
رابعا شخصیت یک فرآیند پویا است که بوسیله تعا دل رفتاری عوامل درونی مشخص میگردد .
نظریه های شخصیت
1- نظریه فروید: زیگموندفروید ( 1856-1939) موسس مکتب روان کاوی است . فروید شخصیت یا روان انسان را به مثابه یک تکه یخی قطبی بسیار بزرگ می دانست که فقط قسمت کوچکی از آن آشکار است . این قسمت سطح آگاهی ما را تشکیل می دهد .
بخش عمده دیگر آن نیز آب است که نا خودآگاه است . در حقیقت تعیین کننده اصل رفتارهای بشری همین عوامل نا خود آگاه است که از 3 قسمت عمده تشکیل می شود .
نهاد[17] : که می توان آن را منبع تمام نیروهای روانی دانست این منبع برای بکار انداختن 2 قسمت دیگر دستگاه روانی مورد استفاده قرار می گیرد که از اصل لذت تبعیت می کند .
خود[18] : به انسان کمک می کند تا از تنش درونی بکاهد و نیاز را بر اساس واقعیت و در ارتباط با آن و با استفاده از امکانات واقعی بر آورده سازند.
فراخود[19]: نقطه مقابل نهاد است . فراخود نماینده ارزشهای فرهنگی ، اجتماعی ، اخلاقی است که توسط خانواده به کودک داده می شود . و جایگزین و پایداری آن از طریق پاداش و تنبیه انجام می شود . فراخود بخش اخلاقی شخصیت انسان است و نقش باز دارنده دارد
فروید اضطراب را زیر بنای تمام نا بهنجاری های روانی می دانست به نظر او هر گاه خطری ارگانیسم را تهدید کند ، خود با ایجاد احساس نگرانی ، شخصی را آگاه می کند . با این تعریف اضطراب در اصل انسان را برای مقابله با خطر تجهیز می کند . به نظر فروید هر فرد برای دفاع از خود در مقابل بروز تمایلات نهاد و فشار های فرا خود دست به بعضی اعمال نا خود آگاه می زند که به آن مکانیسم دفاعی می گوییم .
نظریه کارن هورنای : وی در نظریه خود انگیزه اصلی رفتار انسان را احساس امنیت می داند .
اگر فرد در رابطه با اجتماع و بخصوص کودک در رابطه با خانواده احساس امنیت خود را از دست بدهد دچار اضطراب اساسی می شود. اضطراب اساسی عبارت است از منزوی شدن، بیچارگی و بی پناهی در دنیایی که بالقوه خطرناک و ترسناک است . به نظر وی نیاز های روانی افراد را می توان به سه دسته تقسیم کرد .
الف : نیاز رفتن به سوی مردم
ب) نیاز به دور شدن مردم
ج: نیاز علیه بر مردم
هر کدام از این الگوها جهت بینش و عمل فرد نسبت به خود و دیگران را تعیین می کند عدم تعادل و اختلال روانی در این سه نوع نیاز ، نا بهنجاریها را به وجود می آورد . ( سالواتور ، 1989).
الف : نیاز رفتن به سوی مردم ( شخصیت مطیع )
شخصیت مطیع ، نگرشها و رفتار هایی را نشان می دهد که بیانگر تمایل حرکت و رفتن به سوی مردم است :
نیاز شدید و مداوم به محبت و تایید ، میل به اینکه دوستشان بدارند آنها را بخواهند و از آن ها حفاظت کنند و شخص های مطیع این نیازها را نسبت به همه نشان نی دهند اگر چه آن ها معولا به یک شخص سلطه گر ، نظیر یک دوست یا همسر نیاز دارند که زندگی آنها را سر پرستی نموده و آنها را محافظت و راهنمایی کند .
شخصیت های مطیع برای رسیدن به هدفهایشان ، دیگران، مخصوصا والدین را دستکاری می کنند . آنها اغلب به گونه ای رفتار می کنند که دیگران آن را جالب یا دلنشین می یابند . برای مثال ، آنها ممکن است به طور غیر عادی با ملاحظه ، سپاسگزار ، پذیرا ، همدرد و حساس نسبت به نیاز های دیگران به نظر برسند . افراد مطیع ، دوست دارند طبق آرمانها و انتظارهای دیگران رفتار کنند و آنها به صورتی عمل می کنند که دیگران آن را فداکار و سخاوتمندانه می دانند .
شخصیت های مطیع ، آشتی جو هستند و امیال شخصی خود را تابع دیگران می کنند . آنها مایل به پذیرفتن تقصیر و تسلیم شدن به دیگران هستند ، هرگز جسور ، انتقادی ، یا پر توقع نیستند . آنها هر کاری را که موقعیت بطلبد ، به صورتی که آن را تعبیر می کنند ، برای بدست آوردن محبت تایید و عشق انجام می دهند . نگرش آنها نسبت به خودشان همواره نگرش درماندگی و ضعف است . هورنای اظهار داشت که افراد مطیع می گویند : به من نگاه کن . چنان ضعیف و در مانده ام که باید از من دفاع کنی و مرا دوست بداری .
در نتیجه آنها دیگران را برتر می دانند ، و حتی در وقعیتهایی که به ویژه با کفایت هستند ، خود را حقیر می شمارند . از آنجایی که امنیت شخصیت های مطیع به نگرشها و رفتار دیگران نسبت به آنها بستگی دارد ، بیش از اندازه وابسته می شوند و به تایید و اطمینان آفرینی دائمی نیاز دارند . هر نوع نشانه طرد ، چه واقعی باشد چه خیالی ، برای آنها وحشتناک است و به افزایش تلاش برای بدست آوردن مجدد محبت از شخصی که معتقدند آنها را طرد کرده است منجر می شود .
ب) نیاز به دور شدن از مردم ( شخصیت جدا )
افرادی که به عنوان شخصیت های جدا توصیف شده اند ، برای حرکت به دوری کردن از مردم و حفظ فاصله عاطفی بر انگیخته می شوند . آنها نباید دوست بدارند ، یا با دیگران همکاری کنند یا به هر شکل درگیر شوند . آنها برای به دست آوردن این جدایی عمل کنند ، پس باید به امکانات خودشان متکی باشند که در این صورت باید کاملا رشد یافته باشد .
دسته بندی | مدیریت |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 162 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 131 |
چکیده
اصل بازرسی و نظارت به عنوانی یکی از وظایف حساس و اصلی در هر سازمان است که به وسیله آن می توان بر ساختار عملکرد و برنامه های یک مجموعه نظارت کرد و نقاط ضعف، قوت و اعتدال یا انحراف را فهمید. نظارت و ارزیابی عملکرد از واحدهای آموزشی ، از طریق فرمهای تنظیم یافته طبق سیستم متمرکز وزارت آموزش و پرورش به استانها ابلاغ می گردد. استانهای کشور نیز با توجه به امکانات، شرایط و ویژگیها این فرمها را با انجام تعدیل های لازم به نواحی و مناطق مختلف خود ابلاغ می کند. در حال حاضر فرم مدونی که با اصول علمی مدیریت آموزشی هماهنگی داشته باشد وجود ندارد. تحقیق حاضر در نظر داشته است شاخصهای ارزیابی عملکرد مدیران مدارس ابتدایی را بررسی و جهت تبیین یک نظام هماهنگ، اعتبار بخشی نماید. برای این منظور سوالهای ویژه زیر مد نظر قرار گرفت:
1- چه شاخص هایی برای ارزیابی عملکرد مدیران مدارس ابتدایی منطقه 7 شهر تهران وجود دارد؟
2- درجه اعتبار هر یک از شاخص های ارزیابی عملکرد مدیران مدارس ابتدایی منطقه 7 شهر تهران به چه میزان می باشد؟
3- آیا شاخص های ارزیابی عملکرد مدیران ابتدایی منطقه 7 بین مدارس دخترانه و پسرانه تفاوت معنی داری وجود دارد؟
جامعه آماری این تحقیق عبارت بود از کلیه مدیران مدارس ابتدایی دخترانه و پسرانه منطقه 7 شهر تهران که تعداد آنها با توجه به تعداد مدارس موجود 51 نفر میباشد. آز آنجا که تعداد جامعه محدود بود، در این تحقیق نمونه گیری انجام نشد و از سرشماری کامل استفاده گردید. بنابراین تعداد نمونه با تعداد جامعه برابر میباشد.
بر مبنای مدل نظری اصول مدیریتی فایول که وظایف مدیران را در چهار حیطه برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری و نظارت خلاصه می کند و همچنین نظریه کاتز و دیگران که معتقد است مدیران موفق باید دارای شایستگی های داشته باشند تحت عنوان شایستگی های ادراکی، انسانی، فنی ، همچنین نتایج تحقیقات هما غفوریان (1381) و سعید خواجه (1380) که شاخص های عملکرد و مهارتهای مدیران مدارس را بررسی کرده بودند، چارچوب نظری تحقیق حاضر بر مبنای شش شاخص عمده برای ارزیابی عملکرد مدیران مدارس ابتدایی منطقه 7شهر تهران بنا نهاده شد. این شش شاخص عملکردی عبارت بودند از برنامه ریزی، سازماندهی، تجهیزات، رهبری آموزشی، فوق برنامه، و نظارت.
به جهت اعتباریابی این شاخص ها ابتدا مصاحبه با مدیران مدارس ابتدایی همگن در منطقه 8 و متخصصان ذیربط بعمل آمد و سپس پرسشنامه ای محقق ساخته ای تنظیم گردید. این پرسشنامه حاوی مقیاس پنج درجه ای لیکرت از خیلی مخالف تا خیلی موافق بود. اعتبار شاخص ها و ملاک ها از نظر مدیران جامعه نمونه همگن مورد ارزیابی قرار گرفت. آزمون آلفای کرونباخ به منظور درجه پایایی انجام شد. نتایج آزمون برای هریک از شاخص ها به ترتیب برنامه ریزی 84% ، سازماندهی 89%، تجهیزات 81% ، رهبری آموزشی 86% ، فوق برنامه 86%، نظارت 86% نشان داد.
پس از سنجش روایی و پایایی پرسشنامه مذکور از آن برای اعتباریابی واقعی شاخص ها در میان مدیران مدارس منطقه 7 یعنی جامعه اصلی مورد مطالعه استفاده گردید.نتایج تحقیق حاضر نشان داد که از نقطه نظر مدیران مدارس ابتدایی جامعه مورد مطالعه شاخص های عملکردی شش گانه به شرح بیان شده میتوانند شاخص های مناسب و معتبر برای ارزیابی عملکرد آنان باشد. هر چند که برخی از ملاکها با میانگین پایین ارزیابی شده اند و این نشانه ای از ضرورت بررسی مجدد و انتخاب ملاک های قویتر و شفاف تری برای ارزیابی عملکرد مدیران می باشد ، لکن در مجموع این شاخص ها و ملاک ها موید شاخص های مورد نظر در تحقیقات قبلی می باشد.
برای پاسخ به سوال سوم تحقیق یعنی یافتن تفاوت معنی داری اعتبار شاخص ها بین مدیران مدارس پسرانه و دخترانه آزمون یومن ویتنی اجرا شد. نتایج آزمون نشان داد که که شاخص های ارزیابی عملکرد مدیران ابتدایی منطقه 7 بین مدارس ابتدایی دخترانه و پسرانه هیچ تفاوت معناداری در جامعه مورد مطالعه و جود ندارد.
مقدمه
اصل بازرسی و نظارت به عنوانی یکی از وظایف حساس و اصلی در هر سازمان است که به وسیله آن می توان بر ساختار عملکرد و برنامه های یک مجموعه نظارت کرد و نقاط ضعف، قوت و اعتدال یا انحراف را فهمید.
در سایه نظارت است که میزان موفقیت سازمانها ارزیابی و با برنامه ها تطبیق داده می شود. امروز در هر دستگاهی نظارت به منزله چشم آن دستگاه و مدیریت مربوط است و بازرسی لازمه نظارت است (کامرانی، 1380 ص2) البته مدیران و سرپرستان و سایر کارکنان بر این باورند که آنچه را خود ارزشیابی می کنند یا دیگران درباره آن قضاوت می کنند تا زمانی که بر اساس معیارهای غیرعلمی و ذهنی انجام گیرد نه تنها هدفهای مورد نظر را برآورده نمی کند بلکه عده ای در اجرای آن از خود مقاومت نشان خواهند داد. اما ارزشیابی ابزاری است که سازمانها و کارکنان و مدیریتها را در رسیدن به اهداف سازمان کمک می کند و اگر این ابزار به خوبی طراحی و اجرا گردد می تواند وسیله مناسبی برای تشویق آموزش و بهسازی عملکرد کارکنان باشد (یوسفی،سال سوم، ص82) .
در ارزشیابی عملکرد فرض براین است که بر اساس بازخوردی که فرد از نتایج ارزشیابی عملکرد خود می گیرد از نقاط قوت و ضعف عملکرد و رفتار خود مطلع می شود و به بهبود رفتار عملکردهایش می پردازد.
میزان عملکرد سازمان تابعی از توانایی اعمال نظارت سرپرستان مجرب و علاقه مند به کار است. لذا چنانچه رهبری پویا و اثربخش را مشخصه اصلی سازمانهای موفق درنظر بگیریم باید بهره گیری شایسته از رهبری کارآمد را نیز مستلزم نظارت موثر بدانیم. بدین سبب می توان ادعا کرد که نظارت لازمه ثبات، دوام و بقای هر سازمان است(مالک، 1384).
نیاز مدیر به ارزشیابی از خود هم جنبه شخصی دارد و هم جنبه شغلی . مدیران برای حفظ ارتباط و تشخص خود می کوشند تا ضعف رفتار خود را از بین برده و قدرت عمل خود را تقویت کنند. برای رشد و پرورش شغلی و برای اطمینان از اینکه آن رشد و پرورش در ایفای وظایف مدیران به نحو مطلوب تاثیر دارد، مدیران هدف ها و ضوابطی برای کار خود تهیه کرده و آنها را معیار سنجش رفتار و اعمال خود قرار می دهند. حداقل دو جنبه از کار مدیر باید مورد بررسی و سنجش باشد :
اولین اینکه چگونه کار خویش را هدایت و اداره می کند؟ و دومین اینکه چه نتایجی را تامین می کند؟ (وایلز، ترجمه طوسی ، 1384 ، ص 312).
نظارت و ارزیابی عملکرد از واحدهای آموزشی ، از طریق فرمهای تنظیم یافته طبق سیستم متمرکز وزارت آموزش و پرورش به استانها ابلاغ می گردد. استانهای کشور نیز با توجه به امکانات، شرایط و ویژگیها این فرمها را با انجام تعدیل های لازم به نواحی و مناطق مختلف خود ابلاغ می کند. طی بررسی بر روی فرم های ارزیابی عملکرد در طی پنج سال اخیر مشاهده شد که فرمها تغییر کرده و با توجه به مجموعه مصوبات آموزش و پرورش و آیین نامه های اجرایی، مالی و آیین نامه امتحانات و اساس نامه های موجود در وزارت آموزش و پرورش فرم مدونی که با اصول علمی مدیریت آموزشی هماهنگی داشته باشد وجود ندارد.
بهبود کیفیت آموزشی هدف متعالی هر نظام آموزشی است و تمامی تلاشها و چالشهای مدرسه و کلاس باید "به یادگیری معنا دار" در فراگیران بیانجامد و گرنه تمامی کوشش ها و جوشش های فرایند تدریس (یاددهی و یادگیری) کاری بیهوده و بی فایده است
در نگاه جدید به آموزش و منابع انسانی که به آن به عنوان سرمایه گذاری و سرمایه نگریسته می شود تلاش بر این است که میزان توفیق نیل به اهداف با ابزاری سنجیده شود تا بتوان درباره آن به قضاوت و مقایسه پرداخت (بختیاری، 1382)
ترکیب عناصر بسیاری در ابعاد سازمانی، انسانی و محیطی، فضای سازمان را پدید می آورند مقوله بندی این عناصر در چند مفهوم به آسان سازی درک پیچیدگیهای فضای سازمانها و تهیه استانداردها برای بهسازی تاثیرات آنها در بهره وری کمک می کند.
به این منظور عناصر سازمان در سه مقوله سازمانی یا حقوقی، انسانی یا حقیقی و ارتباطات محیطی یا باز دسته بندی می شود. تشکیل چنین ساخت دانشی برای مدیریت سازمان پایه شکل یابی ساخت شناخت مدیران است بدون چنین ساخت دانشی ایجاد ساخت شناخت مدیران برای اداره سازمانها امکان پذیر نسیت. تشکیل چنین ساخت دانشی نیز در ذهن کارکنان برای کنترل بر اعمال سازمانی خود از ضروریات است . در واقع بدون چنین ساخت ذهنی کارکنان نمی توان به کیفیت کار سازمان مطمئن بود. این مقوله بندی قابل گسترش به همه سازمانها به ویژه سازمانهای آموزشی می باشد. (بهرنگی، 1382)
با توجه به بیانات فوق می توان این نکته را استنتاج کرد که به منظور ارزیابی عملکرد مدیران، ابتدا باید خود با یک ساخت شناخت ذهنی از مدیریت آموزشی وارد میدان شد تا بتوان براساس ذهنیت مدیریتی فعالیتهای مدیران را مورد بررسی و ارزیابی قرارداد. تحقیق حاضر در نظر دارد شاخصهای ارزیابی عملکرد مدیران مدارس ابتدایی را بررسی و جهت تبیین یک نظام هماهنگ، اعتبار بخشی نماید.
یکی از عمده ترین راهکارهای استراتژیک وجود سازگار برای ارزیابی کیفیت و اطمینان کیفی از تمامی عملکردهای سازمانی است. یکی از الگوهای عمده برای اطمینان کیفی در آموزش و پرورش اعتبار بخشی می باشد. (پازارگادی، 1383، ص 318)
تهیه و کاربرد نشانگرهای آموزشی به وسیله نظامهای آموزشی درجهت بهینه سازی گردآوری داده ها و تبدیل آنها به اطلاعات برای سیاستگذاری و تصمیم گیری انجام پذیرفته است. برای انتخاب نشانگرها به سه عامل عمده باید توجه داشت:
اول: داده های گوناگونی در ارتباط با یک ملاک می توان گردآوری کرد.
دوم: برای سنجش موفقیت یک برنامه ریزی آموزشی غالباً چندین ملاک در نظر گرفته می شود که هریک از ملاک ها خود به چند نشانگر نیاز دارد.
سوم: کیفیت داده های گردآوری شده به کیفیت ابزار اندازه گیری مورد استفاده بستگی دارد. (مشایخ، 1385، ص113)
با توجه به شواهد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی موجود در سطح جهان و ایران دستگاههای آموزش ناگزیر به بازنگری سازمانی وعمکردهای خود می باشد و در این ارتباط استفاده از یک الگوی مناسب و تجربه شده و همچنین متناسب با شرایط موجود سازمان آموزش و پرورش و تعیین شاخص های ارزشیابی عملکرد پیش بینی سطح مورد انتظار لازم می باشد.
این تحقیق کاربردی اهمیت به سزایی برای استفاده مدارس دارد. با توجه به شاخصهایی که اعتبار یابی می شود از آن می توان برای علمی تر کردن ارزیابی عملکرد مدیران استفاده کرد و مدیریت ارزیابی عملکرد آموزش و پرورش از این تحقیق بهره مند خواهند شد.
این تحقیق می تواند اضافه براستاندارد کردن فرآیند مدیریت آموزشی، به بهبود عملکرد مدیران و در نهایت ارتقا کیفیت و اثر بخشی آن و همچنین رضایت دانش آموزان و اولیاء آنها بیانجامد.
اهداف تحقیق
هدف کلی این تحقیق عبارت است از «بررسی واعتبار یابی شاخصهای ارزیابی عملکرد مدیران مدارس ابتدایی دولتی منطقه 7 شهرتهران»
اهداف جزئی این تحقیق عبارت است از:
1- تعیین شاخصهای ارزیابی عملکرد مدیران مدارس ابتدایی دولتی منطقه 7 شهر تهران
2- اعتبار یابی شاخصهای ارزیابی عملکرد مدیران مدارس ابتدایی دولتی منطقه 7 شهر تهران
3- مقایسه اعتبار شاخصهای ارزیابی عملکرد مدیران مدارس ابتدایی دولتی منطقه 7 شهر تهران بین مدارس دخترانه و پسرانه
سوالهای تحقیق
سوال کلی:
اعتبار یابی شاخص های ارزیابی عملکرد مدیران مدارس ابتدایی دولتی منطقه 7 تهران چگونه انجام می شود؟
سوالهای جزئی :
1- چه شاخص هایی برای ارزیابی عملکرد مدیران مدارس ابتدایی منطقه 7 شهر تهران وجود دارد؟
2- درجه اعتبار هر یک از شاخص های ارزیابی عملکرد مدیران مدارس ابتدایی منطقه 7 شهر تهران به چه میزان می باشد؟
3- آیا شاخص های ارزیابی عملکرد مدیران ابتدایی منطقه 7 بین مدارس دخترانه و پسرانه تفاوت معنی داری وجود دارد؟
الف: تعاریف نظری:
1- اعتبار یابی عبارت است از فرایند کنترل کیفیت موسسات و برنامه های آنها به منظور کسب اطمینان از احراز حداقل استانداردها و شاخص های قابل پذیرش به کارگیری فرآیند (پازاگاردی، 1383، ص318).
2- شاخص، نمایانگر واقعیت های موجود در عرصه فعالیت در یک سازمان هستند و در نظام آموزش و مدیریت ابزاری کارآمد برای ارزیابی از برنامه ها و فعالیتها می باشد، به گونه ای که بتوان از حصول به اهداف از پیش تعیین شده در برنامه ها آگاهی یافت. (غفوریان، 1381، ص2)
3- عملکرد عبارت است از یادگیری تغییراتی است که در ساخت ذهنی فرد ایجاد می شود و قابل اندازه گیری نیست درصورت مساعد بودن شرایط رفتار بالقوه به بالفعل تبدیل می شود که در اصطلاح به آن عملکرد گویند. (سیف، 1380، ص 33)
4- عملکرد شغلی مستخدم، نشان می دهد که او تا چه اندازه کار خود را به طور رضایت بخش انجام می دهد . ارزشیابی عملکرد ابزاری است برای پژوهش. ارزشیابی عملکرد باتحلیل شغل، گزینش و انتصاب، پرداخت حقوق و دستمزد و آموزش شغلی رابطه نزدیکی دارد (شیمون، رندال اس، ترجمه طوسی، 1384، ص 297، 298).
5- مدیران: منظور مدیران ابتدایی مدارس دولتی پسرانه و دخترانه منطقه 7 شهر تهران.
ب: تعاریف عملیاتی
1- اعتباریابی: براساس روش آماری تحلیل عاملی، درجه اعتبار هر یک از شاخصها از دیدگاه مدیران تعیین خواهد شد.
2- شاخص: ملاکهای 6 گانه ای که بخش عمده از عملکرد مدیران براساس آن تعیین، برای عملکرد صحیح مدیران انجام می شود و براساس ادبیات و پیشینه تحقیق مبتنی بر نظریات پرسش نامۀ 69 گویه ای می باشد. .
3- عملکرد: فعالیتهای روزانه مدیر که در چارچوب وظایف مصوب و برنامه کوتاه مدت و بلندمدت آموزش و پرورش تعیین می شود.
مقدمه
امروزه در دنیا، مدارس و مراکز آموزشی، به عنوان مراکز ثقل و شکل گیری نوآوری، نوآفرینی، کارآفرینی، تعقل، تدبر و تفکر خلاق همچنین وظیفه ی پاسخگویی به نیازهای متغیر، متحول جوامع و مردم را به عهده دارند. نقش محوری نظام آموزشی در اشاعه ی فرهنگ و تحول بر هیچ کس پوشیده نیست. به طوری که یکی از نوآوران آموزش و پرورش مصری می گوید: « بهبود آموزش و پرورش را به من بسپارید، من دنیا را اصلاح خواهم کرد.» (بختیاری1383 به نقل از کوی، ترجمه یمنی،1378،ص12) همچنین یونسکو در این رابطه معتقد است که : آموزش وپرورش، سرمایه ی نسل امروز و آینده ی ماست (بختیاری1383، به نقل از یونسکو، 1378، ص 13). لذا نقش محوری آموزش در فرایند توسعه بر همگان آشکار است، چنان که از آموزش به عنوان شاه کلید توسعه و پیشرفت ملت ها یاد شده است. در شرایط کنونی، رشد سریع فناوری اطلاعات، ارتباطات، اکتشافات، ابتکارات، انتظارات و اختراعات، تغییرات سازمانی و ساختاری، دانش موجب تغییر و تحول در نظام های آموزشی و برنامه های آموزشی و درسی در هزاره سوم گردیده است.
در مطالعات علوم تربیتی و روانشناسی ممکن است این ضرورت به وجود آید که میزان و اندازه پدیده هایی از قبیل هوش توانایی ذهنی و اضطراب دقت مشخص و تعیین گردد.
سنجش و اندازه گیری پدیده های مورد اشاره با اندازه گیری پدیده های عینی و مادی مانند طول، عرض، حجم تفاوت دارد.
سنجش پدیده های آموزشی ، با توجه به ظرافت، حساسیت و پیچیدگی آن نیاز به طراحی علمی دارد و به عنوان یک اقدام تخصصی مطرح است که تنها از طریق دسترسی به یافته های تئوریک و عمیق امکان پذیر می شود.
به طور کلی اندازه گیری[1] و سنجش[2] یک اقدام طراحی شده است که طی آن با استفاده از محاسبات ریاضی و روشهای علمی پدیده ای را به کمیت تبدیل کرده و در ارتباط با هدف معین مورد قضاوت قرار می دهیم.(بیانی، 1378، ص 205 و ص206)
بخش اول – اعتبار بخشی
(تعریف سنجش)
قبل از هر چیز لازم است مفهوم سنجش[3] و اندازه گیری روشن شود. در برخی از منابع سنجش را مترادف با ارزشیابی[4] دانسته اند. برخی دیگر تفاوت سنجش و اندازه گیری به طور کامل تفکیک نشده است. به همین منظور برای روشن شدن مطلب ابتدا مناسب است که مفاهیم اندازه گیری سنجش و ارزشیابی را روشن شود..
اندازه گیری[5] به طور معمول به اقدامی گفته می شود که طی آن تبدیل کیفیت آموزشی و یا روانشناختی به کمیت ممکن می گردد.
سنجش اقدامی است که براساس اندازه گیری ممکن می شود. در جریان سنجش کمیتها، اعداد حاصل از اندازه گیری مفهوم پیدا می کند.
ارزشیابی درحقیقت اطلاق ارزش به آزمونی است که بتوان براساس آن آزمودنی را ارزش گذاشت و یا اینکه ارزش آن را تعیین کرد (بیانی، 1378، ص 207) .
ارزشیابی وسیله اساسی اندازه گیری موفقیت است. علاوه بر آن ارزشیابی همواره نیروی پیش برنده بهبود آموزشی است.
ارزشیابی به روشن ساختن ناهمخوانی موجود بین نتایج مورد نظر و عملکرد واقعی کمک می کند. ارزشیابی، در این نقطه، راهنمایی برای تعدیل هایی در برنامه ها و ایجاد یک مقابله کاملتر بین انتظارت و نتایج است.
کاربری ارزشیابی به عنوان وسیله ای در "اعتبار دادن" به هدفهای کلی و هدفهای بازدهی برنامه است.
در این رویکرد شواهد گردآوری می شوند تا به توجیه جنبه های خاص برنامه بپردازند و این رویه ها یا خرده سیستم ها به طور جمعی برنامه ارزشیابی را تشکیل می دهند (وایلز،باندی، 2000، ترجمه بهرنگی،1382 ص242و 234) .
در فرهنگ تعلیم و تربیت تألیف کارتر. دی. گود، لغت ارزشیابی چنین تعریف شده است:
- فرآیند تحقیق و تبیین درباره ارزش و مقدار چیزی یا سنجش و اندازه گیری اولین تعریف رسمی از ارزشیابی به نام رالف تایلر ثبت شده است. وی ارزشیابی را وسیله ای جهت تعیین میزان موفقیت در برنامه در رسیدن به هدفهای آموزشی مطلوب مورد نظر می داند (شفقی،1382، ص11 به نقل از کیامنش، 1370).
- استیک ارزشیابی را با پاسخگو بودن مرتبط می داند. ارزشیابی هنگامی جنبه پاسخگویی دارد که بیشتر به فعالیتهای برنامه توجه داشته باشد تا به مقاصد آن (شفقی، 1382،ص12 به نقل از صفوی، 1373).
اعتبار سنجی (اعتبار بخشی) چیست؟
1- اعتبار سنجی (اعتبار بخشی[6]) ابزار حرفه ای، و به عنوان شاغول علمی است. این شاغول، شاخص و مجموعه سازمان یافته و استاندارد شده می باشد.
2- فرایند کنترل کیفیت و ارزیابی پیشبرد برنامه های نظام آموزشی را با توجه به اثربخشی آن ها اعتبار بخشی می نامند (بختیاری، 1383، اقتباس از قورچیان) .
3- تعیین اعتبار و درجه بندی مراکز اموزشی اعتبار سنجی نامیده شده است(بختیاری،، ص 1383 ،ص 151).
4- کاربرد الگوی اعتبار سنجی، تعیین اعتبار علمی مراکز آموزشی است (بختیاری،1383 ،ص 151).
5- هدف اساسی کاربردهای اعتبار سنجی اطمینان کیفی از فعالیت ها و برنامه هاست (بختیاری، 1383، ص 151).
6- اعتبار سنجی (اعتبار بخشی) عبارت است از دادن اعتبار به مجموعه ای که دارای استانداردهایی می باشد (بختیاری، 1383، به نقل از پازارگادی، 1378، ص 27) .
7- اعتبار بخشی، یکی از الگوهای اصلی برای اطمینان از کیفیت در آموزش و پرورش جوامع توسعه یافته و در حال توسعه می باشد (بختیاری، 1383، به نقل از پازارگادی)
8- اعتبار سنجی الگوی تضمین کیفیت در آموزش و پرورش و آموزش عالی است.(بختیاری، 1383، ص 151).
پازارگادی اشاره دارد که مطالعات جهانی موید این امر است که بری پویا کردن و ارتقای کیفی نظام آموزش عالی، نیاز یک سیستم ارزیابی کیفیت و اعتباربخشی می باشد.
به وسیله اعتبار بخشی می توان به بازبینی و سنجش و یا هر دو مقصود بررسی مرکز آموزشی یا برنامه آموزشی جهت کسب اطمینان از احراز حداقل استانداردهای قابل پذیرش پرداخت.
الگوی اعتبار سنجی از رویکردهایی کمی است که به وسیله آن می توان تصویر کمی از عوامل مورد ارزیابی آموزش را رتبه بندی و طبقه بندی کرد. و در انجام این امر، با استفاده از استانداردهایی از قبل تعیین شده، اعتبار برنامه، یا دوره آموزشی مشخص می شود. به عبارت دیگر، صلاحیت برنامه ها و دوره آموزشی و نیز اعتبار سازمان ها و مراکز علمی – پژوهشی و آموزشی و موسسه های تخصصی با استفاده از الگوی اعتبار سنجی، سنجیده می شود.(بختیاری، 1383، ص170)
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 891 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 148 |
تعریف موضوع
فرضیات تحقیق
اهمیت موضوع
اهداف تحقیق
قلمرو تحقیق
تعریف واژههای عملیاتی
محدودیتهای تحقیق
فصل دوم : مبانی تئوریک و پیشینة پژوهش
تاریخچه تحقیق پیرامون فشار عصبی
فشار عصبی چیست؟
اجتنابناپذیر بودن فشار عصبی
مراحل فشار عصبی
مدلی برای تحلیل فشار عصبی
منابع فشار عصبی
1-عوامل طبیعی
1-1) محیط خانواده
1-2) محیط اجتماع
2- عوامل سازمانی
2-1) عوامل مربوط به خود سازمان
2-1-1) ساختار سازمانی
2-1-2) جو سازمانی
2-1-3) محیط فیزیکی
2-1-4 ) تضادهای صف و ستاد
2-2) عوامل مربوط به شغل
2-2-1) ابهام نقش
2-2-2 ) افراط نقش (کمی و کیفی)
2-2-3 ) تفریط نقش
2-2-4) تعارض نقش
2-2-5) روابط بین افراد
2-2-6 ) فزونی اطلاعات
2-2-7 ) نکات مربوط به مسیر ترقی
2-2-8 ) تحرک جغرافیایی
2-2-9 ) مشاغل مدیریتی
2-2-10) انتظارات نقش
2-2-11) مسئولیت برای دیگران
2-2-12) ادراک عصبی
عوامل مؤثر در تعدیل فشارهای عصبی
1) ادراک
2) اختلافات فردی
3) ارزشها
4) شخصیت
5) حمایت اجتماعی
6) تجربه شخصی
1- نتایج رفتاری
1-1) عملکرد
1-2) غیبت
1-3) رضایت شغلی
1-4) تصمیمگیری
1-5) انحرافات اجتماعی
2- نتایج جسمی و فیزیولوژیکی
2-1) بیماریهای قلبی و عروقی
2-2) بیماریهای دستگاه گوارش
2-3) بیماریهای پوست
2-4) رابطه فشار عصبی با سیستم دفاع ایمنی
2-5) سرطان
2-6) سردردها و فشار عصبی
3- نتایج و عوارض روانی فشارهای عصبی
3-1) اضطراب
3-2) ناکامی
3-3) افسردگی
روش تحقیق
روش جمعآوری اطلاعات
پرسشنامههای تحقیق
جامعه آماری
روشها و فنون آماری مورد استفاده
تکنیک همبستگی
تحلیل واریانس
فصــل اول
کلیــات
مقدمه
در فصل اول این تحقیق به کلیات مربوط به موضوع پرداخته شده و بیان موضوع تحقیق ، اهمیت موضوع و هدف و محدودیتهای تحقیق از جمله بخشهای مشمول در این فصل میباشند.
تحقیقات انجام شده بر این نکته تأکید دارند که استرس عکسالعمل افراد در مقابل عوامل ایجاد کننده فشار عصبی میباشد. علل زیادی برای فشارهای عصبی نام برده شده است که برخی از این علل را میتوان در سازمانها و برخی دیگر را نیز در محیط اجتماع و خانواده یافت. در این تحقیق سعی گردیده است ابتدا برخی از علل ذکر شده برای فشارهای عصبی که ریشه در کهیط سازمانی و محیط اجتماع و خانواده دارند بیان بررسی گردد و سپس این عوامل در ایجاد فشارهای عصبی در مدیران شرکت ماشینسازی اراک پرداخته شود.
فشارهای عصبی دارای عوارض و اثرات بسیاری میباشند. تحقیقاتی نیز در زمینه اثرات فشارهای عصبی بر روی اعضاء سازمانها انجام گرفته است و برخی از این تحقیقات نیز این اثرات را دستهبندی کردهاند. در این تحقیق نیز پس از بررسیهای انجام شده اثرات این فشارها بر روی کارآیی مدیران مورد بررسی قرار گرفته است و به این نکته پرداخته شده است که این فشارها تا چه حد عملکرد مدیران شرکت را تحت تأثیرقرار میدهند.
نکته قابل توجه دیگر این است که تحقیق پیرامون فشارهای عصبی نیز مانند بسیاری از تحقیقات دیگر با محدودیتهایی روبرو بوده است. از جمله مهمترین این محدودیتها نیز میتوان از عدم همکاری برخی از مدیران در پرکردن پرسشنامههای تحقیق، ندادن اطلاعات کافی در زمینه موضع تحقیق توسط مسئولین برخی از واحدها و کمبود منابع و مآخذ جدید درباره موضوع در داخل کشور را نام برد که در این فصل به بیان تفصیلی هر یک از موارد فوق پرداخته خواهد شد.
بیان و تعریف موضوع
موضوع این تحقیق «بررسی عوامل فشارزا و نقش فشار عصبی درکارآیی مدیران کارخانه ماشینسازی اراک » میباشد. جهت بیان دقیقتر موضوع تحقیق بطور مختصر به تشریح آن پرداخته میشود.
همانگونه که از عنوان این تحقیق پیدا است این تحقیق شامل دو بخش اصلی میباشد که مبنای کار تحقیقاتی مورد نظر را تشکیل میدهند. بخش نخست این تحقیق به عوامل ایجاد کننده فشار عصبی اختصای دارد و بخش دوم به بررسی رابطه بین فشار عصبی و کارآیی مدیران مربوط میشود.
فشار عصبی ممکن است متعادل و سازنده بوده و نتایج مثبتی در عملکرد شخص ایجاد نماید و یا اینکه از میزان متعادل کمتر یا بیشتر بوده و نقش مخرب در عملکرد شخص داشته باشد. اگر قرار است که مدیران سازمانی فعالیتهای آن سازمان را جهت نیل به اهداف هماهنگ نموده و برنامهریزیها و سازماندهیها و سایر وظایف خود را انجام دهند فشار عصبی میتواند در این فعالیتها نقش مثبت یا منفی ایفا نماید و موجباتی را فراهم سازد که مدیر فعالیتهای خود را بطور مطلوب یا نامطلوب انجام دهد. مدیریت از حرفههایی است که بیش از مشاغل دیگر با فشارهای عصبی سرو کار دارد و در صورتی که فشارهای عصبی از حد معینی بالاتر رفت تغییراتی در ابعاد سازمانی مشاهده خواهد شد. اگر فشار عصبی مدت زیادی در مدیر باقی بماند ممکن است صدمات جبرانناپذیری نیز به وی وارد نماید.
فشارهای عصبی وارده به افراد ممکن است دارای علل متعددی باشند. گاهی فشارهای عصبی در سازمان ناشی از عوامل محیطی بیرون از سازمان از قبیل خانواده و مشکلات مربوط به آن همچون مرگ عزیزان ناشی میشوند و گاهی نیز عوامل بیرونی شامل محیط بیرون از خانواده، همچون تغییرات تکنولوژیکی و عدم اطمینان ناشی از آن و تغییرات سیاسی منبع فشار عصبی افراد واقع میشوند. همچنین گاهی نیز فشارهای عصبی ممکن است ریشه در درون سازمان داشته باشد. عوامل فشارزای درون سازمان نیز گاهی به خود شغل مربوط میشوند و گایه نیز به درون شغل بستگی نداشته و به عوامل سازمانی دیگر از قبیل همکاران، تهدید مرئوسان و گرفتاریهای مالی و غیره مربوط میگردند. بنابراین در این تحقیق سعی میشود که تعیین شود آیا عوامل محیطی و سازمانی در کارخانه ماشینسازی اراک باعث ایجد فشار عصبی در مدیران میشوند؟ همچنین به تعیین این مطلب پرداخته میشود که در صورت مؤثر بودن این عوامل اثر کدامیک ازاین دو عامل در فشارزایی بیشتر است.
دستهبندیهای متعددی در کتب علمی از عوامل فشارزا انجام گرفته است. یکی از نویسندگان این عوامل را به دو دسته کلی عوامل درون سازمان و عوامل بیرونزا سازمان تقسیم کرده است که عوامل درون سازمان خود به چهار دسته عوامل فیزیکی ، شغلی ، گروهی و عوامل سازمانی تقسیم شدهاند. عوامل فیزیکی ایجاد کننده فشار عصبی دربرگیرنده مسائل فیزیکی محیط کار از قبیل نور، صدا و غیره میباشند و عوامل شغلی نیز به جزئیات مربوط به شغل از قبیل تعارض نقش، کارزیاد، تغییر ، محدودیتهای زمانی و غیره مربوط میشوند. همچنین عوامل گروهی شامل مسائل درونگروهی از قبیل فرمهای درونگروهی مخالف و عدم انسجام گروهی و غیره میباشند و عوامل سازمانی نیز در برگیرنده مسائل مربوط به ساختار سازمان و رفتار رهبر و کاغذبازی و غیره میباشند همچنین عوامل خارج از سازمان به سه دسته عوامل خانوادگی، عوامل مالی و عوامل اجتماعی تقسیم گردیدهاند.[1]
با توجه به مطالبی که درباره موضوع تحقیق بیان شد میتوان متغیرهای این تحقیق را مشخص ساخت. یکی از متغیرهای این تحقیق فشار عصبی یا استرس میباشد و متغیرهای دیگر عوامل ایجاد کننده فشار عصبی و کارآیی مدیران میباشند که در صفحات بعد توضیحات بیشتری درباره آنها داده خواهد شد. تغییر در عوامل ایجادکننده فشار عصبی به کم و زیاد شدن میزان فشار عصبی مدیران منجر خواهد شد و هنگامی که میزان فشار عصبی کم و زیاد گردد کارآیی یا عملکرد مدیران نیز دستخوش تغییراتی خواهد شد. بنابراین باید تعیین نمود که عوامل ایجاد کننده فشارهای عصبی کدامند و کاهش و افزایش آنها برعملکرد مدیران چه تأثیری میگذارد.
نکته قابل توجه این است که عوامل ایجادکننده فشار عصبی ممکن است اثر متفاوتی بر روی افراد مختلف داشته باشند. یک عامل ممکن است برای مدیری فشار عصبی خفیفی ایجاد نماید در حالی که ممکن است برای مدیر دیگر فشارزایی بالایی داشته باشد. درهر صورت هنگامی که مدیری دچار فشار عصبی میشود حالتی در او ایجاد میشود که ممکن است احساس ناکامی، تنش و تعارض و یا بلاتکلیفی نماید و این احساسات نیز اثراتی بر رفتار او داشته باشند.
تحقیقات انجام شده نشان میدهند که فشار عصبی امری اجتناب ناپذیر میباشد و هر فردی در هر زمانی ممکن است با فشارهای عصبی روبرو شود. حتی در عصر شکار نیز هنگامی که انسانها به شکار میرفتند و در معرض تهدیدات حیوانات وحشی قرار میگرفتهاند دچار فشارهای عصبی روانی شدید میرفتند و در معرض تهدیدات حیوانات وحشی قرار میگرفتهاند دچار فشارهای عصبی روانی شدید میشدند. اگر چه آن نوع تهدیدات قدیمی و عوامل ایجادکننده فشار عصبی در قدیم اکنون دیگر وجود ندارند ولی تهدیدهای دیگری که به مراتب اثرات بیشتری از آنها دارند اکنون جای آنها را گرفتهاند. بیکاری و اخراج از کار، درگیری با همکاران در محیط کار و کار زیاد و غیره از جمله این عوامل میباشند.
اساساً منطق و فلسفه زندگی خود ایجادکننده فشار عصبی میباشد و بیشتر افراد در وضعیتهای زندگی و شغلی ایجادکننده فشار عصبی قرار دارند. عواملی همچون حوادث رانندگی انتصاب در پستهای جدید، قرارهای تلفنی مهم و ملاقاتهای مهم تماماً از عواملی هستند که ممکن است ایجاد کننده فشار عصبی باشند.[2]
با توجه به مطالب فوق اگر بتوان طرقی را ارائه نمود که میزان فشارهای عصبی را در حد متعادلی نگهداشت این امر یقیناَ عملکرد و کارآیی مدیران را در سازمان بهبود خواهد بخشید.
فشارهای عصبی همچنین ممکن است اثراتی را بر انجام وظایف مدیران داشته و کیفیت انجام وظایف آنها را پایین آورد. تصمیماتی که اغلب در شرایط تحت فشارهای عصبی گرفته میشوند اغلب بهینه نبوده و کمتر با موفقیت به اجرا درمیآیند و با حذف و تقلیل برخی از عوامل فشارزا میتوان آنها را بهینه کرد. یکی دیگر از اثرات استرس بر عملکرد مدیران و پرسنل افزایش غیبت میباشد. فشارهای عصبی غیرمتعادل ممکن است باعث شوند که افراد خود را از محیط کار دور سازند و به غیبت و حتی در برخی موارد ترک خدمت دست زنند. ازدیگر اثرات فشارهای عصبی میتوان از حوادث صنعتی که خسارات بسیاری را چه از نظر نیروی انسانی و چه از نظر مالی به سازمانها واردمیکنند نام برد. همچنین کاهش رضایت شغلی افراد و اعضای سازمان نیز از جمله اثرات این فشارها میباشند.
مطالب فوق تماماً نتایج تحقیقاتی بود که در کشورهای پیشرفته در رابطه با این موضوع انجام گرفته است. و با مطالعه کتابخانهای دررابطه با موضوع جنبههای مورد بحث روشن گردیده است. ولی از آنجایی کهزمان و مکان تحقیق ممکن است بر نتایج تحقیقات اثر بگذارد و حتی ممکن است نتیجه تحقیقات را به کلی تغییر دهد، بایستی دید که آیا در کشور ما نیز نتیجه تحقیقات مانند نتایجی است که در کشورهای پیشرفته بدست آمده است؟ به عبارت دیگر آیا ممکن است تحقیقی که در این زمینه در کارخانه ماشینسازی اراک و آن هم بر روی مدیران انجام میشود نتیجهای متفاوت با آنچه در کشورهای پیشرفته بدست آمده است را بدست دهد.
اگر بطور دقیق به سئوالات مطرح شده در بالا توجه شود سؤالات زیر که سؤالات اصلی این تحقیق میباشند و از طریق مطالعه تئوریکی بدست آمدهاند بدست خواهند آمد:
1- آیا عوامل محیطی برای مدیران ایجاد فشار عصبی مینمایند؟
2- آیا عوامل سازمانی در مدیران ایجاد فشار عصبی مینمایند؟
3- آیا استرس شدید به کاهش کارآیی مدیران منجر میشود؟
4- آیا استرس کم به کاهش کارآیی مدیران منجر میگردد.
با توجه دقیق به مطالب فوق روشن میشود که منظور از این تحقیق که پاسخگویی به سؤالات چهارگانه فوق میباشد.
اکنون که تا حدی به زمینه تئوریکی موضوع اشاره شد بهتر است به محیط اجرای یتحقیق و مراحل اجرایی تحقیق نیز اشاره گردد.
از عواملی که باعث میشود افراد در مناطق مختلف خصوصیات روانی و رفتاری متفاوتی داشته باشند محیط جغرافیایی میباشد و مطالعات انجام شده نشان میدهد افرادی که در مناطق جغرافیایی مختلف زندگی میکنند ویژگیهای متفاوتی دارند. خصوصیات روحی افرادی که در مناطق گرمسیری زندگی میکنند با خصوصیات روی افرادی که در مناطق سردسیر زندگی میکنند متفاوت است. بر همین اساس در این تحقیق جامعه آماری را مدیران یک واحد سازمانی که همگی در شهرستان اراک استقرار دارند تشکیل میدهند و بدین ترتیب سعی شده است تا حد امکان اثر عوامل جغرافیایی بر نتایج تحقیق محدود گردد.
کارخانه ماشین سازی اراک حدود 3800 تن پرسنل دارد که در قسمتهای اداری، تولیدی و آموزشی این کارخانه به کار مشغول میباشند. از میان این تعداد 210 تن را مدیران ، معاونین مدیر عامل و روسای قسمت و سرپرستان واحدهای تولیدی تشکیل میدهند. بدیهی است که این مدیران فعالیتهای اصلی شرکت را هدایت نموده و فعالیتهای مختلف کارخانه را هماهنگ مینمایند و جهت دهی اصلی شرکت را هدایت نموده و فعالیتهای مختلف کارخانه را هماهنگ مینمایند و جهت دهی اصلی فعالیتهای شرکت را به عهده داشته و اختلال در عملکرد آنها میتواند اختلالات بسیار مهمی در فعالیتهای کارخانه ایجاد نماید. در صورت وجود مشکلات در محیط کاری مدیران ممکن است عوارض این مشکلات به صورتهای مختلف از قبیل بالا رفتن هزینههای تولید، غیبتها و ترک خدمتها نمود پیدا کند.
فرضیات تحقیق
فرضیههای این تحقیق شامل چهار فرضیه میباشند که از میان این فرضیه اول دارای شش فرضیه فرعی و فرضیه دوم نیز دارای دو فرضیه فرعی میباشد که هر یک از فرضیههای چهارگانه و همچنین فرضیات فرعی مربوط به آنها علاوه بر اینکه در کل جامعه آماری آزمون میشوند همچنین با اجرای مدل تحقیق هر یک از فرضیات در سطوح مختلف مدیریت ، در واحدهای سهگانه مجتمع آموزشی، صف و ستاد آزمون میگردند. این فرضیات به شرح زیر هستند:
1- عوامل سازمانی باعث افزایش فشار عصبی در مدیران میگردند.
1-1) ابهام نقش باعث افزایش فشار عصبی در مدیران میشود.
1-2) تعارض نقش منجر به افزایش فشار عصبی در مدیران میگردد.
1-3) افراط نقش کمی منجر به افزایش فشار عصبی در مدیران میشود.
1-4) افراط نقش کیفی باعث افزایش فشار عصبی در مدیران میگردد.
1-5) مشکلات مربوط به مسیر ترقی منجر به افزایش فشار عصبی در مدیران میگردند.
1-6) مسئولیت برای دیگران فشار عصبی مدیران را افزایش میدهد.
2- عوامل محیطی منجر به افزایش فشارعصبی در مدیران میشوند.
1-2) عوامل مربوط به محیط اجتماع منجر به افزایش استرس مدیران میشوند.
2-2) عوامل مربوط به محیط خانواده منجر به افزایش استرس مدیران میگردند.
3- فشار عصبی شدید باعث کاهش کارآیی مدیران میشود.
4- فشار عصبی کم باعث کاهش کارآیی مدیران میشود.
اهمیت موضوع
جهت پی بردن به اهمیت موضوع در این قسمت لازم است به دو مبحث کلی اشاره شود که این دو مبحث بطور کلی گویای اهمیت موضوع خواهند بود. در مبحث نخست به اهمیت مسئله فشارهای عصبی و نقش آنها در فعالیتهای پرسنل و مدیران پرداخته میشود و در بخش دوم به جایگاه ملی شرکت ماشینسازی اراک و ارزش ملی آن و نقش مدیران این واحد صنعتی در اداره امور آن پرداخته خواهد شد.
فشارهای عصبی عارضه اجتنابناپذیر درمحیط کار و سازمان میباشند که افراد را از آنها گریز نبوده و واکنشهای متفاوتی نسبت به آنها نشان میدهند. برخی از این واکنشها آشکار و قابل رویت بوده و برخی نیز درونی و روحی بوده و بطور غیرمستقیم در افراد اثر میگذارند از جمله عوارض آشکار فشارهای عصبی میتوان از فشار آوردن افراد به بندهای انگشتان ، دندانها و جویدن لبها و غیره را نام برد.
به هر حال بسیاری از مدیران به دلیل فشارهای زیادی که از ناحیه مشکلات محیط کار و مسئولیتهای گوناگون و تصمیمگیری متفاوت متحمل میشوند توان خویش را از دست داده و کارآیی آنها به حداقل میرسد. بنابراین و با توجه به نقش مهم مدیران در سازمانها و بخصوص سازمان عظیمی همچون شرکت ماشینسازی اراک بررسی علل ایجاد فشارهای عصبی و راههای متعادل کردن آنها در مدیران از اهمیت به سزایی برخوردار خواهد بود.
به هر ترتیب این فشارها میتوانند تغییرات جسمی و روحی و رفتاری در افراد ایجاد نموده و عملکرد آنها را تا حد قابل توجهی تنزل دهند . در این زمینه تحقیقات بسیاری در کشورهای صنعتی انجام گرفته و برخی از این تحقیقات به نتایج بسیار مطلوبی نیز دست یافتهاند. ولی متاسفانه تلاشهای تحقیقاتی در این زمینه در داخل کشور بسیار محدود و توجه کمی به جنبههای سازمانی این مسئله معطوف گردیده است.
عوارض فیزیکی و جسمی فشارهای عصبی تنها به موارد فوق محدود نمیگردند و علاوه بر موارد فوق تحقیقات انجام شده عوارض مشخصتری را برای افرادی که دارای فشارهای عصبی غیرمتعادل میباشند ذکر کردهاند که این عوارض خود بیشتر اهمیت موضوع را آشکار ساخته و لزوم تحقیق در این زمینه را آشکار میسازد. برخی از مهمترین این عوارض شامل بیخوابی، پرخوری، کم اشتهایی و یا بیاشتهایی، زخمهای عمیق و خونریزی در معده و اثنیعشر، فراموشی، تصادف و ایجاد بیتفاوتی در افراد نسبت به افراد دیگر و یا نسبت به ی تفکر و غیره میباشند، که هر کدام از این عوامل ممکن است بطور مستقیم و یا غیرمستقیم هزینههایی را برای افراد و یا سازمانها داشته باشند که این هزینهها به صورت غیبت از کار و ضعف در عملکرد، هزینههای درمانی و غیره مشاهده میشوند. لذا لازمه جلوگیری از این هزینهها توجه با مسئله فشارهای عصبی و متعادل کردن آنها میباشد.
در برخی از کشورهای محققین هزینههای ناشی از فشارهای عصبی را به صورت سالانه محاسبه نموده و نتایج آنها را منتشر نمودهاند. این تحقیقات نشان میدهند که مسائل و مشکلات ایجاد شده در نتیجه فشارهای عصبی هزینههای بسیار بالایی را برای سازمانها به همراه داشتهاند. مؤسساتی که در زمینه فعالیتهای بهداشتی و درمانی و کمک به درمان استرس فعالیت میکنند ارقام بالایی را در رابطه با هزینههای بهداشتی و درمان در مؤسسات کشورهای پیشرفته بیان میکنند به عنوان مثال مؤسسه آسپن[3] که در زمینه مسائل مربوط به استرس فعالیت میکند اظهار میدارد که مرگ زودرس کارکنان در صنایع کشور آمریکا سالانه 25 میلیارد هزینه دارد و هر سال مؤسسات آمریکا 125 میلیارد دلار صرف هزینههای بهداشتی و درمانی کارکنان خود میکنند و این مقدارهر سال پانزده درصد افزایش مییابد که بخش قابل توجهی از آن ناشی از مسائل مربوط به فشارهای عصبی میباشد[4] .
همچنین یکی دیگر از محققین اظهار میدارد که هزینه مسائل بهداشتی و بیماریهای روانی مربوط به فشار عصبی در مؤسسات آمریکایی با احتساب بیمه سلامتی و نقص عضو و بهرهوری از دست رفته سالانه حدود 150 میلیارد دلار برآورد میشود[5].
از میان عوارض فشارهای عصبی أنچه که بیشت رمورد توجه قرار گرفته و بررسیهای زیادی را به خود اختصاص داده است عوارض فیزیولوژیکی و جسمی ناشی از فشارهای عصبی میباشد. یکی از عوارض بسیار مهم فیزیولوژیکی فشارهای عصبی که در اینجا لازم است به آن اشاره شود انسداد و یا گرفتتگی عروق میباشد. تحقیقات انجام شده نشان دادهاند که فشارهای عصبی نقش بسیار مهمی در سکتههای قلبی و بیماریهای مربوط به قلب ایفا مینمایند. این فشارها با تشدید فعالیتهای قلب و افزایش میزان فشار خود افراد را در معرض بیماریهای قلبی فراوانی قرار میدهند.
یکی از تحقیقات انجام شده در یکی از کشورهای صنعتی در این زمینه نشان داده است که بیماریهای قلبی و عروقی در اثر عوامل چندی ممکن است بوجود آیند که مهمترین این عوامل را عواملی همچون استعمال دخانیات، میزان بالای کلسترول و چاقی بیش از اندازه و بالاخره فشارهای عصبی ذکر میکند. نکته جالب این تحقیق آن است که عوامل خطرناکی همچون چاقی ، کلسترول بالا و استعمال دخانیات تنها علت 25% از بیماریهای مربوط به انسداد رگهای قلب میباشند و 75% باقیمانده در اثر فشار عصبی ناشی از محیط کار و محیط زندگی ایجاد میگردند[6]
البته بحث درباره فشار عصبی به معنی آن نیست که کلیه فشارهای عصبی در افراد باید از بین بروند، بلکه سخن این است که تنها فشارهایی که اثرات مخرب فیزیولوژیکی و روحی در افراد دارند را بایستی از بین برد و فشار عصبی با انگیزههای معمولی افراد تفاوت دارد نبایستی فشار عصبی را با این نوع انگیزها که اثر سازنده دارند اشتباه گرفت. وجود انگیزههای معمولی برای زندگی افراد ضروری میباشد.
با توجه به مطالب فوق اهمیت فشارهای عصبی و اثرات آنها بیشتر آشکار میگردد و مدیران بایستی با شناخت انواع این فشارها و اثرات آنها نقش مثبتی برای خنثی کردن اثرات آنها ایفاء نمایند. چرا که وضعیت فشارزایی عصبی ممکن است با اقدامات ناآگاهانه مدیران و سرپرستان و همچنین کارکنان بدتر گردیده و بدین ترتیب اثرات مخرب آنها بر سازمان بیشتر گردد.
در اینجا بهتر است انواع فشارهای عصبی و عکسالعملهایی که مدیران و یا سرپرستان ممکن است انجام دهند بطور مختصر توضیح داده شود تا اهمیت برخورد صحیح با وضعیتهای استرسزا بهتر روشن گردد. لازم به یادآوری است که توضیح مفصلتر در این زمینه در بخش مبانی تئوریک و مدل تحقیق آورده خواهد شد.
دستهبندیهای بسیاری از انواع فشارهای عصبی انجام گرفته است. یکی از این دستهبندیها آنها را به سه نوع ناکامی، اضطراب و تعارض درونی در افراد تقسیم میکند[7].
ناکامی حالتی است که در آن فرد نمیتواند به هدف خویش دست یافته و در نتیجه راه رسیدن وی به هدفش مسدود میگردد و طبیعی است که در این حالت فرد از نظر روحی دچار ناراحتی میگردد و ممکن است عکسالعملهایی را نشان دهد با این عکسالعملها به صورت پرخاشگری و تسلیم و لاقیدی و یا بصورت محافظه کارانه باشد. با عکسالعمل هر یک از این حالتها به صورتهای گوناگون در سازمانها با آنها برخورد میشود که این برخورد میتواند صحیح و سازنده باشد و از ریانهای وارده به سازمان جلوگیر کند . یا اینکه وضعیت را بدتر و وخیمتر سازد.
ولی بطور کلی بایستی اظهار داشت که ابتدا مدیران بایستی مشکل را بطور صحیح شناخته و همکاران و یا افرادی که در این وضعیتها قرار گرفتهاند را در حل مشکل یاری نمایند و بجای توبیخ و سرزنش آنها راههای درست حل مشکل را به آنها ارائه دهند. معمولاً مدیرانی که به این شیوه عمل میکنند، از سایر مدیران موفقتر میباشند.
از اضطراب نیز به عنوان یکی دیگر از حالتهای فشار عصبی نام برده شده است و ذکر شده که از حالتهایی است در آن حالت فرد بیشتر نگران وضعیت آینده خویش میباشد و نسبت به حوادث آینده در کار خویش نامطمئین است و در این میان ممکن است از وضعیت جاری غافل گردید و بیشتر توجه خویش را متمرکز آینده کند که این مسئله نیز هنگامی که از میزان معمولی خود فراتر رود میتواند برای سازمان زیانبخش باشد و نتیجه آن به صورت اشتباهات کارمندان در کار ظاهر گردد.
عکسالعمل مدیران در این حالت نسبت به افراد مضطرب ممکن است باعث تشدید این نگرانی و اضطراب گردد و یا اینکه از میزان آن بکاهد. این مطلب نیز در خور توجه است که در بخشهای بعد بیشتر به آن پرداخته میشود.
نوع دیگری از فشار عصبی تعارض ردونی است. در این حالت نیز افراد راهدهای کاری زیادی برای رسیدن به هدفها دارند که ممکن است ندانند کدام راه بهترین راه بوده و آن را برای رسیدن به هدف انتخاب نمایند. این مسئله نیز ناراحتیهایی برای افراد ایجاد کرده و افراد برای کاهش این ناراحتیها دست به اقداماتی میزنند که ممکن است چندان حساب شده نباشد. در این میان اطرافیان و مدیران و بالادستان میتوانند نقش مهمی داشته و با دادن اطلاعات مربوط به آنها از میزان تعارض کاسته و در نتیجه از تفاقاتی که ممکن است رخ دهد جلوگیری نمایند.
تحقیقات دیگر نیز اشاره بر این نکته دارند که اینگونه فشارهای عصبی و نتایج ناشی از آنها در محیط کار در حال افزایش بوده و بایستی اقدامات جدی در این راه صورت گیرد و شناخت این فشارها چگونگی برخورد با آنها از اهمیت بالایی برخوردار است.
با توجه به انواع فشارهای عصبی فوقالذکر و این مطلب که افراد برای کاهش ناراحتیهای ناشی از اینگونه فشارها دست به اقداماتی میزنند که اثر انها را خنثی سازند میتوان اظهار داشت که یکی از انگونه اقدامات که نشانه میزان بالای استرس در جوامع نیز میباشد مصرف بالای داروهای مسکن و خوابآور میباشد که مصرف روزانه آنها بطور چشمگیری در حال افزایش است.
محققین با بررسی اینگونه فشارهای عصبی علل متعددی برای آنها ذکر کردهاند که از جمله مهمترین این علل که ممکن است منجر به فشار عصبی بیتشر در مدیران گردند میتوان از برنامههای کاری فشرده، نبود امکانات کافی و در دسترس و ترس از شکست برنامهها و غیره را میتوان نام برد.
متأسفانه تحقیقاتی که در این زمینه و آن هم بر روی مدیران انجام گرفته باشد د رکشور بسیار اندک میباشد و بررسیهای انجام شده بسیار جزئی بوده و نتایج این تحقیقات به صورت مقالات علمی در مجلات به چاپ رسیده است. نکته قابل توجه این است که تمامی تحقیقات مورد بحث بر اهمیت فشارهای عصبی در سازمانها تأکید داشته و به لزوم انجام فعالیتهای تحقیقی بیشتر در این زمینه اعتقاد دارند که این خود نیز بیانگر اهمیت موضوع مورد بحث میباشد.
اکنون که تا حدی به اهمیت موضوع پی برده شد لازم است برای پی بردن به اهمیت بیشتر تحقیق موردنظر تا حدی به اهمیت مکان تحقیق و ارزش ملی و جایگاه مدیران آن در اقتصاد کشور پرداخته شود.
لازمه صنعتی شدن کشور و تلاش در جهت قطع رابطه سلطهآمیز و کاهش وابستگی صنعتی و تکنولوژیکی توجه به صنایع سرمایهای مادر است. تقویت این صنایع گامی اساسی جهت قطع زنجیرهای وابستگی صنعتی به کشورهای بیگانه میباشد. شرکت ماشینسازی اراک از جمله این صنایع سرمایهای مادر درکشور است که میتواند در زمره مهمترین واحدهای صنعتی کشور به حساب آید و نقش مهمی در رسیدن به اهداف و آرمانهای انقلاب ایفاء نماید. این واحد صنعتی عظیم دارای امکانات و تجهیزات و قابلیتهای بالقوه بسیار زیادی است که در صورت بهرهگیری درست از آنها کمک فراوانی به خودکفایی کشور خواهد شد. لذا توجه به مشکلات این کارخانه و بخصوص توجه به مشکلات مدیران این واحد صنعتی میتواند از اهمیت شایانی برای کشور برخوردار بوده و گاهی در راه خودکفایی صنعتی کشور محسوب گردد.
این شرکت دارای کارگاههای بسیار بزرگ و مجهز به وسایل پیچیده و همچنین آزمایشگاههای مدرن جهت فعالیتهای تحقیقی میباشد. هر یک از این بخشهای شرکت قسمتی از فعالیتهای این مجموعه عظیم را به عهده داشته و نقشی مهم در فعالیت شرکت ایفاء مینمایند. بطور کلی میتوان گفت که کل فعالیتهای این مجموعه بزرگ در چهار گروه تولیدی و یک واحد آموزشی و یک حوزه ستادی انجام میشوند.
این شرکت از نظر پرسنلی حدود سه هزار و هشتصد تن پرسنل داشته که این رقم نشانگر سهم بالای این شرکت در اشتغال نیروی کار در جامعه است. این نیروها در واحدهای تولیدی و خدماتی و آموزشی فوقالذکر فعالیت دارند.
از آنجایی که فشارهای عصبی ممکن است آثار مخربی در عملکرد و تصمیمگیریها و انجام وظایف مدیران داشته و کارآیی مدیران را مخصوصاً در بخش صنعت به سطح پایینی تنزل دهد و از طرفی دیگر این فشارها منجر به بیماریهای روان ـ تنی و خستگی روحی و جسمی و واکنشهای غیرمنطقی افراد در محیط کار گردند لازم است تا برای جلوگیری از هزینههای ناشی از این عوارض چارههایی اندیشیده شود پیدا کردن راه حلهایی در این زمینه نیز به غیر از تحقیقات از راه دیگری قابل حصول نمیباشد و این تحقیق نیز گامی در راه رفع چنین مشکلاتی در این واحد عظیم است.
بدین ترتیب اثرات مخرب فشارهای عصبی مدیران این واحد صنعتی میتواند زیانهایی را برای آن به همراه داشته و این زیانها نیز باعث دور ساختن این واحد صنعتی از توسعه و مشارکت در خودکفایی صنعتی گردد. لذا تحقیق در زمینه علل ایجادکننده این فشارها و اثرات آنها میتواند از اهمیت بالایی برخوردار باشد.
اکنون که تا حدی جایگاه این شرکت در صنعت کشور روشن گردید میتوان نقش این تحقیق را بهتر در این زمینه درک نمود و این تحقیق میتواند گامی جهت جلوگیری از هزینههای مصروفه در این زمینه باشد.
با توجه به محیط پرهیاهو و پر سر و صدای این مؤسسه صنعتی و مشاهداتی که محقق از آن داشته و میزان سوانح رخ داده در شرکت میتوان محیط این شرکت را محیطی استرسزا تشخیص داد و این استرسزایی محیط نیز ممکن است آثاری منفی بر فعالیتهای مدیران شرکت داشته باشد. لازم به ذکر است که پیشبینی میشود عوارض فشارزایی محیط در سطوح عملیاتی بیشتر بوده و فشار عصبی به عنوان یک مسئله مهم در سطوح عملیاتی میتواند مورد بررسی قرار گیرد.
اهداف تحقیق
در صورتی که افراد عوارض فشارهای عصبی را بشناسند و خصوصیات رفتاری افرادی که تحت تأثیر این فشارها قرار میگیرند را بدانند یا بکار گرفتن راه حلهایی میتوانند خود را با این فشارها تطبیق داده و آن را به حد بهینه برسانند. پس اولین و مهمترین هدف این تحقیق ارائه راههایی برای بهینه کردن فشارهای عصبی در شرکت میباشد. بدین معنی که محقق از تجزیه و تحلیل پاسخهای داده شده به پرسشنامهها پیشنهاداتی در رابطه با این مسئله که بر اساس نتیجه تحقیق و مطالعه تئوریکی موضوع میباشد ارائه خواهد داد. نتیجه این تحقیق علاوه بر اینکه میتواند به مدیران شرکت در این زمینه کمک نماید همچنین میتواند مورد استفاده مدیران سایر واحدهای صنعتی نیز قرار گیرد.
دومین هدف محقق از این تحقیق این است که با توجه به جددی بودن موضوع و تحقیقات کمی که در این زمینه انجام گرفته پر کردن خلاء تحقیقاتی در این زمینه میباشد. فشارهای عصبی و عوارض آن مخصوصاً عوارض عملکردی و سازمانی آن کمتر در کشور مورد تحقیق قرار گرفته است و این در حالی است که در کشورهای صنعتی پیشرفته توجه بسیاری به آن شده است.
علاوه بر اهداف کلی فوق محقق از طریق این تحقیق به دنبال اهداف تخصصی و جزئیتر میباشد که این اهداف در قالب فرضیات چهارگانهای که ذیلاً توضیح داده میشوند جای میگیرند.
فرضیه اول تحقیق عبارت از این است که عوامل محیطی باعث افزایش فشار عصبی در مدیران میگردد. البته بایستی توجه کرد که منظور از عوامل محیطی تعدادی از عوامل خاص میباشد که در پرسشنامه گنجانده شدهاند و در قسمت تعریف واژه بطور روشنتری بیان خواهند شد.
لازم به ذکر است که منظور از محیط عبارت از محیط بیرون سازمان بوده و شامل محیط خانواده و محیطهای اجتماعی و فرهنگی میگردد.
دومین هدف تخصصی این تحقیق رد یا تأیید فرضیه دیگری تحت عنوان «عوامل سازمانی منجر به افزایش فشار عصبی در مدیران میگردند» میباشد این فرضیه نیز با توجه به نتیجه مطالعات انجام شده برخی از محققین رفتار سازمانی انتخاب گردیده است. مطالعات انجام شده در کشورهای پیشرفته نشان میدهد که عوامل سازمانی منجر به ایجاد فشارهای عصبی در مدیران سازمانها میگردد. این عوامل شامل مواردی از قبیل فشردگی کار، نبود امکانات کافی، ترس از شکست و درگیری با رئیس و همکاران و یا کارفرما و غیره میباشند که به نوبه خود ممکن است ایجاد استرس نمایند. به عنوان مثال هنگامی که افرادی بیکفایت و نالایق در پستهای مهم قرار میگیرند و قدرت اعمال میکنند این امر ممکن است برای افراد دیگر فشارزایی عصبی باشد. همچنین هنگامی که زیردستان شایستگی کافی نداشته باشند و کارهای اشتباه زیادی انجام دهند این مسئله میتواند برای مدیران مافوق آنها فشارزا باشد. بنابراین لازم است این موارد بطور دقیقتر مورد بررسی قرار گیرند. بطور کلی عوامل سازمانی به دو بخش عوامل شغلی سازمان و عوامل مربوط به خود سازمان تقسیم میشوند بحث بیشتر در این زمینه در قسمت تعریف واژهها ارائه خواهد شد.
سومین هدف علمی این تحقیق نیز به ارتباط عملکرد مدیران ومسئله فشارهای عصبی مربوط میشود. بدین معنی که تحقیقاتی که تاکنون در این زمینه انجام شده ادعا کردهاند که استرس شدید عملکرد سطح پایین را به دنبال خواهد داشت و افرادی ه بیشتر تحت تأثیر فشارهای عصبی شدید قرار دارند فعالیتهای آنها و تصمیمگیری درست و دقت کاری آنها در سطح پایینتر از افرادی است که میزان فشارهای عصبی در آنها متعادل میباشد. بنابراین محقق میخواهد در این تحقیق به این مطلب نیز پی ببرد که آیا فشار عصبی شدید در مدیران ماشین سازی اراک نیز کیفیت عملکرد آنها را کاهش میدهد؟
چهارمین هدفی که این تحقیق دنبال میکند نیز رد و یا قبول این فرضیه است که «فشار عصبی کم باعث کاهش عملکرد مدیران میگردد.»
قلمرو تحقیق
این تحقیق در محیط کارخانه ماشینسازی اراک و مجتمع آموزشی آن که در کنار کارخانه واقع گردیده است انجام میگیرد. البته لازم به توضیح است که کارخانه دارای شرکتهای کوچکتر تابعه و همچنین دفتری در تهران میباشد و تعدادی از پرسنل و مدیران این شرکت در تهران و در دفتر مرکزی هستند که از دایره جامعه آماری تحقیق بیرون میباشند و تنها مدیران کارخانه که در اراک قرار دارند جامعه آماری تحقیق را تشکیل میدهند.
تعریف واژههای عملیاتی
هر تحقیق از اصطلاحاتی استفاده میکند که آن اصطلاحات معانی خاص خود را در آن تحقیق دارند. در این قسمت به تعریف واژههایی که در این تحقیق استفاده میشوند پرداخته میشود.
فشار عصبی (استرس )
دانشمندان علوم رفتاری و روانشناسان تعاریف گوناگونی از این واژه به ارائه کردهاند. هر یک از دانشمندان این اصطلاح را از دیدگاه خاص خود تعریف کردهاند. برای اولین بار یکی از دانشمندان به نام هانس سیله [8] واژه استرس را در روانشناسی بکار برد و مراحلی را برای آن مشخص ساخت. وی استرس را به معنی پاسخ نامشخص بدن به هر گونه تقاضا تعریف نموده است.
استفن رابینز فشار عصبی را به شرح ذیل تعریف میکند:
«فشار عصبی وضعیت پویایی است که در آن یک فرد با فرصتها ، محدودیتها و یا نیازهای مربوط به آنچه که او میخواهد روبرو گردیده و نتیجهای که از این وضعیت بدست میآید برایش مهم و نامعین است[9].»
در تعریف دیگری از فشار عصبی آمده است «فشار عصبی نتیجه و یا پاسخ به یک اقدام وضعیت و یا فشار است که نتایج فیزیکی یا فیزیولوژیکی مخصوص و یا هر دو را در فرد ایجاد نماید[10] ».
فرد لوتهانس نیز فشار عصبی را به شرح زیر تعریف نموده است:
«فشار عصبی حالتهایی است که در آنها یک شخص نمیتواند بطور کافی و سودمند به محرک محیط پاسخ گوید و به گونهای به این محرکها پاسخ میگوید که به قیمت فرسودگی فراگیر فرد و عوارضی همچون خستگی مزمن ، تنش ، نگرانی ، خسارتهای جسمی و نارحتی عصبی ناگهانی و کم شدن اعتماد به نفس در فرد تمام میشود[11] .»
با توجه به تعاریف بالا میتوان تا حدودی به معنی و مفهوم فشار عصبی پی برد، ولی آنچه که در این تحقیق از آن به عنوان فشار عصبی یاد میشود به شرح ذیل تعریف میشود:
«فشار عصبی حالتی پویا در فرد است که در آن فرد با موقعیتها، فرصتها و محدودیتها و موانع و یا نیازها مواجه میشود که نتایج آنها برای او مهم بوده ولی پیشبینی آن نتایج برایش معین نباشد.»
در این تعریف برخی از اصطلاحات وجود دارند که بایستی در باره آنها توضیح بیشتری ارائه شود.
محدودیتها
اصطلاح محدودیتها به چیزهایی اطلاق میگردد که افراد را از آنچه که میخواهند به آنها برسند باز میدارد.[12]
نیازها
نیازها در برگیرنده چیزهایی هستند که افراد میخواهند ولی ممکن است آنها را از دست بدهند. به عنوان مثال هنگامی که فردی عملکرد یکسالهاش مورد ارزیابی قرار میگیرد و میخواهد مورد آزمون قرار گیرد عملکرد یکساله او مورد بازنگری قرار گرفته و نتیجه این بازنگری در آینده شغلی او تةثیر زیاد خواهد داشت. بنابراین در این حالت است که فرد با فرصتها و محدودیتها و نیازها مواجه میشود و نتایج نیز برای او بسیار مهم هستند و از طرفی دیگر این نتایج برای او نامعین میباشند. اگر فرد یا کارمند یک آزمون خوبی را پس بدهد و ارزیابی عملکرد سالانهاش را با نتیجه مثبت به پایان برساند این باعث میشود که فرد امتیاز بالایی بدست آورده و این امر نیز مزایای زیادی برای او داشته باشد. ولی پشت سر گذاشتن یک آزمون ضعیف ممکن است منجر به عقب ماندن و تنزل فرد از وضعیت فعلی خود گردد.
استرس بالا
منظور از فشار عصبی شدید آن میزان از فشار عصبی است که از شدت بسیار زیادی برخوردار بوده و عوارضی از قبیل غیبت از کارن ترک خدمت ، عدم تمرکز فکر ، تصمیمگیریهای نادرست و همچنین عوارض جسمی از قبیل بیاشتهایی، بیخوابی ، اشتهای زیاد، فراموشی و درگیری زیاد در محیط کار رادر بر خواهند داشت و دامنه این فشار عصبی شدید بطور متوسط بین 5-68/3 طبق مقیاس لیکرت باشد که در این تحقیق مورد استفاده قرار گرفته است.
استرس کم
آن میزان از فشار عصبی میباشد که از مقدار مورد نیاز و متعادل برای انجام کار کمتر بوده و منجر به سستی و از بین رفتن انگیزه برای کار میگردد. افرادی که دارای فشار عصبی کم میباشند عملکردی سطح پایین داشته و تحرک و انگیزه کافی برای کار کردن نخواهند داشت. دامنه فشار عصبی کم نیز طبق معیار لیکرت بطور متوسط بین 33/2-1 میباشد.
عوامل سازمانی
در این تحقیق منظور از عوامل سازمانی تعدادی از عوامل درون سازمان میباشند که احتمال میرود در مدیران فشار عصبی ایجاد نمایند. این عوامل همانگونه که قبلاً نیز بطور مختصر ذکر شد به دو دسته تقسیم میشوند. دسته اول عوامل مربوط به خود سازمان میباشند و دسته دوم نیز عوامل مربوط به شغل هستند. عوامل مربوط به خود سازمان شامل ساختار سازمان ، رهبری سازمان و جو سازمانی و تضادهای صف و ستاد میباشند. در تحقیقاتی که تاکنون انجام گرفته ابراز گردیده است که این عوامل ممکن است منجر به استرس در درون سازمانها گردند. دسته دوم عوامل مربوط به شغل میباشند. این عوامل نیز ار عوامل بسیار مهم ایجاد کننده فشار عصبی در سازمانها میباشند و تحقیقات انجام شده نشان میدهند که این عوامل بیشتر از عوامل مربوط به خود سازمان منجر به ایجاد فشار عصبی در سازمان میگردند. این عوامل شامل ابهام نقش، ازدیاد نقش ، نقش کم یا تفریط نقش، کار اضافی (کمی) بسیار زیاد، کار اضافی (کیفی) بسیار زیاد، تعارض نقش و عواملی از این قبیل میباشند که در بخش مباحث تئوریک تحقیق مورد بحث مفصل قرار خواهند گرفت.
عوامل محیطی
قبل از پرداختن به عوامل محیطی بایستی منظور از عوامل محیط را در این تحقیق روشن نماییم. در این تحقیق منظور از محیط همان محیط بیرون از سازمان میباشد که به دو دسته محیط خانواده و محیط اجتماعی و فرهنگی تقسیم میشود. البته این تعبیر از محیط به معنی این نیست که در محیط بیرون عوامل دیگر در ایجاد فشار عصبی بیتأثیر هستند، بلکه محدود کردن محیط مورد نظر تحقیق تنها به منظور سهولت در تعیین اثر عوامل محیطی مشخص در ایجاد فشارهای عصبی میباشد. بنابر توضیحات فوق میتوان گفت که عوامل دیگری در محیط بیرون از سازمان همچون وضع قوانین و مقررات جدید در جامعه ممکن است منجر به ایجاد فشارهای عصبی در مدیران گردند ولی آنچه در این تحقیق مورد نظر است تنها برخی از جنبههای محیط اجتماعی و فرهنگی و مسائل اقتصادی و خانوادگی مؤثر در ایجاد فشارهای عصبی برای مدیران میباشد. البته لازم به توضیح است که عوامل خانوادگی خود دربرگیرنده مسائل زیادی میباشد که ممکن است برای مدیران در شرایط عادی پیش آمده و ایجاد استرس نمایند و از جمله این عوامل میتوان ازمرگ والدین و عزیزان یا مسائل مربوط به هزینه زندگی و مشکلات با همسر را میتوان نام برد.
عوامل اجتماعی و فرهنگی جامعه نیز از جمله منابع مهم ایجاد فشار عصبی برای مدیران فرض گردیدهاند. البته محیط اجتماعی و فرهنگی نیز خود دارای شاخصههایی است که تعدادی از مهمترین شاخصهای آن که احتمال بیشتری میرفت که برای مدیران منبع فشار عصبی باشند در پرسشنامه گنجانده شده است. از مهمترین عوامل اجتماعی و فرهنگی میتوان از توفیق افراد فرصت طلب ، عدم رعایت عدالت اجتماعی ، ضعف در معتقدات مذهبی و عدم وجود محبت و دوستی در اجتماع را میتوان نام برد.
مــدیـران
برای مدیر تعاریف متعددی ارائه شده است و تقریباً به تعداد محققین مدیریت هم برای مدیریت و هم برای مدیر تعریف وجود دارد و برخی مدیر را فردی که او با و به وسیله دیگران کار کند میدانند و عدهای دیگر به فردی مدیر اطلاق کردهاند که وظایف مدیریت را انجام دهد. وظایفی از قبیل برنامهریزی ، سازماندهی، کنترل و هدایت و همچنین هماهنگی از جمله وظایف مشترکی هستند که میتوان گفت اکثریت مدیران آنها را انجام میدهند و بر اساس انجام این وظایف میتوان مدیران را شناخت.
در این تحقیق منظور از مدیران افرادی میباشد که به انجام این وظایف مشغول بوده ودر پستهایی قرار گرفتهاند که هماهنگی فعالیتهای تعدادی افراد ار برای رسیدن به اهداف سازمانی مشخص بر عهده دارند و در شرکت از آنها تحت عنوان مدیر، رئیس و یا سرپرست یاد میشود. مدیران مورد بحث در سه سطح جای میگیرند. افرادی که تحت عنوان مدیر از آنها یاد میشود در سطوح بالا و افرادی که تحت عنوان رئیس از آنها یاد میشود در سطح میانی و همچنین سرپرستان یا مدیران عملیاتی نیز به عنوان مدیران سطوح پایین در نظر گرفته میشوند.
محدودیتهای تحقیق
یکی از ویژگیهای تحقیق وجود محدودیتها در اجرای مراحل مختلف آن میباشد و این تحقیق نیز از این امر مستثنی نبوده و خواه ناخواه با محدودیتهایی نیز مواجه بوده است که ذیلاً بطور مختصر به برخی از این محدودیتها اشاره میشود.
ا زآنجا که جامعه آماری این تحقیق مدیران شرکت ماشینسازی بودند و از آنجایی که بار اصلی اداره شرکت به دوش مدیران میباشد، لذا مدیران شرکت گرفتاریها و مشغله زیادی داشته و ملاقات آنها و ارائه پرسشنامه به آنها با دشواری انجام گرفته و این کار وقت بسیاری از تحقیق را به خود اختصاص داده است و به دلیل همنی امر توزیع و جمعآوری پرسشنامهها با مشکلاتی همراه بوده است. از طرفی دیگر به دلیل اشتغالات مذکور بسیاری از مدیران شرکت وقت کافی جهت پرکردن پرسشنامههای تحقیق نداشته و سعی در طفره رفتن از پر کردن پرسشنامهها داشته و یا اینکه از پر کردن آن خودداری مینمودند. این امر نیز مشکلاتی را در انجام تحقیق ایجاد نموده است.
یکی دیگر از محدودیتهایی که این تحقیق در عمل با آن مواجه بوده است مشکلات مربوط به اطلاعات درباره شرکت و فعالیتهای آن بوده است که جمعآوری این اطلاعات با دشواری انجام گرفته و برخی از واحدها از دادن اطلاعات مربوطه خودداری میکردند . لذا جمعآوری اطلاعات مربوط به شرکت و فعالیتهای آن نیز این تحقیق را با مشکلاتی روبرو ساخته است و در بعضی موارد نیز محقق وقت زیادی را صرف جمعآوری این اطلاعات نموده است و در بعضی موارد نیز با وجود صرف وقت فراوان موفق به دریاف برخی از اطلاعات مورد نیاز به اندزه کافی نگردیده است و به اطلاعات در دسترس قناعت کرده است.
تحقیق پیرامون فشارهای عصبی شغلی در سازمان یکی از موضوعات جدید تحقیق میباشد که اخیراً در کشور مورد توجه قرار گرفته است و علیرغم توجه زیادی که در کشورهای پیشرفته به این موضوع شده است در داخل کشور کمتر به این موضوع توجه گردیده است به همین دلیل نیز منابع تئوریکی مورد نیاز و منابع جدید در داخل کشور وجود نداشته و منابع موجود نیز بسیار کم و قدیمی بوده است و دسترسی به منابع جدید و متنوع بسیار مشکل و در بسیاری موارد حتی غیرممکن بوده است که این امر نیز بر کیفیت تحقیق و زمان مورد لزوم برای انجام آن نیز بیتأثیر نبوده است.
فصــل دوم
مبانی تئوریک
و
پیشینة تحقیق
تاریخچه تحقیق پیرامون فشار عصبی
معنی اصلی کلمه استرس یا فشار از سال 1936دچار دگرگونی شده و از این سال بود که کلمه استرس را به معنای فشارهای عصبی ک مدیران و یا افراد دیگر با آن مواجه میشوند بکار بردند. قبل از سال 1936 و در قرون پانزدهم و بعد از آن کمله استرس بیشتر در علوم مهندسی و معماری بکار برده میدشد و بع معنای فشار برای دیوارها و یا ساخت ستونها بکار برده میشد. در سال 1704 معنی کلمه فشار اندکی فراتر رفته و این کلمه به معنای سختی و یا دشواریها [13] و یا بدبختی بکار برده شد، همچنین در اواسط قرن نوزدهم میلادی معنای این کلمه گسترش بیشتری یافت و این کلمه به معنای تنش بر روی اعضای بدن و یا نیروی ذهنی انسان بکار برده شد.
در سال 1936 محقق جوانی به نام دکتر هانس سلیه [14] در دانشگاه مک گیل با انتشار مقالهای معنی این کلمه را متحول گردانید و تعریف کاملاً جدیدی از استرس ارائه داد و این کلمه را برای بیان حالتی که وی در تحقیقات خود کشف کرده بود بکار برده پس از این سال تحقیق پیرامون اثرات فشار عصبی و عوامل ایجادکننده آن ادامه یافت و از دکتر هانس سلیه که سردمدار این تحقیقات بود به عنوان پدر علم استرس نام برده شد.
پس از آن تحقیقات سلیه و دیگر دانشمندان پیرامون فشارهای عصبی ادامه یافت و هانس سلیه فرایندی را کشف کرد ه طی آن فشار عصبی اتفاق افتاده و عوارض مربوط به آن ظهور مینماید که در بخشهای بعدی مورد بحث قرار میگیرد.
یکی از بخشنهایی که اخیراً مورد علاقه محققین قرار گرفته و آنها در حال تحقیق بر روی آن هستند استرس شغلی و یا فشارهای عصبی شغلی میباشند. در این بخش ابتدا معنی فشار عصبی مشخص خواهد شد و سپس عوامل ایجادکننده فشارهای عصبی و همچنین اثرات فشارهای عصبی و عوارض فردی و سازمانی آنها مورد بحث قرار خواهد گرفت.
فشار عصبی چیست؟
فشار عصبی برای افراد متفاوت دارای معانی متفاوت میباشد بعنوان مثال برداشتی که یک بازرگان از فشار عصبی دارد ممکن است با برداشتی که یک داروساز و یا یک مسئول کنترل برج مراقبت هوایی از این مفهوم دارد متفاوت باشد. به عبارت دیگر برخی افراد ممکن است عوامل ایجادکننده فشارهای عصبی که اصطلاحاً استرسور نامیده میشوند را به عنوان فشار عصبی در نظر بگیرند و برخی دیگر نیز ممکن است پاسخی که به این محرکها و یا حوادث داده میشود را فشار عصبی بنامند. به هر ترتیب فشار عصبی دربرگیرنده تعامل بین محرکها و پاسخها میباشد. فشار عصبی نتیجه و یا یک پاسیخ به یک اقدام میباشد که نیازها و ضرورتهای فیزیکی و روانشناختی در فرد آن را ایجاد مینماید. این ضرورتها و نیازهای فیزیکی و روانشناختی ممکن است از محیط اطراف فرد به فرد تحمیل شوند و در نتیجه فرد را با فشار عصبی روبرو سازند.