دسته بندی | فقه و علوم انسانی |
بازدید ها | 35 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 35 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
بى تردید حضرت امیرالمؤمنین(ع) محور قضاوتهاى اسلامى و شیعى و مهمترین چهره نظام ساز براى قضاى اسلامى است. آن حضرت در دوران حکومت نبوى، قاضىِ مدینه و یمن بود.[1] قضاوت در مدینه، با حضور شخص رسول خدا(ص) افتخارى عظیم است. تأییدات مکرر رسول خدا نسبت به توانایى آن حضرت در قضاوتها، تأکیدى بر این محوریت است. پیامبر فرمود: «داناترین امت من نسبت به سنتها و قوانین قضایى على بن ابى طالب است»[2] و «داناترین شما به روش داورى، على است»[3] و «قضاوت آن گونه است که على حکم کند»[4] و نیز «اى على! به سوى یمن حرکت کن و با کتاب خدا میان مردم قضاوت و حکومت کن. خدا قلب تو را به سوى حق رهبرى کند و زبان تو را از خطا و اشتباه صیانت بخشد»[5] و همچنین «سپاس خدا را که در خاندان من کسانى را قرار داد که داورى آنها مانند داورى پیامبران است».[6]
در زمان خلفا، برکنارى آن حضرت از خلافت باعث کناره گیرى از امور حکومت، از جمله قضاوت نشد و ایشان دستگاه نوپاى قضایى اسلام را هدایت و رهبرى مى کرد. گاه خلفا مسایل لاینحل قضایى را به حضرت ارجاع مى دادند[7] و گاه خود مستقیماً دخالت مى کرد.[8] و در پایان هر قضاوت، تحسین آنان را برمى انگیخت و همگى مى گفتند: زنهاى جهان از زاییدن فرزندى مانند على عاجزند؛[9] قویترین قاضى در بین ما على است.[10] حضرت در این باره به مالک اشتر مى گوید:
«در آغاز، در کار خلفا دخالت نمى کردم بعد دیدم مردم از اسلام رویگردان مى شوند، که دخالت کردم. ترسیدم اگر به یارى اسلام و مسلمانان برنخیزم، ویرانى در بناى اسلام ببینم، که مصیبت آن براى من بزرگتر از دورى حکومتِ چند روزه است که همچون سراب زایل مى شود».[11]
داوریهاى آن حضرت، چه در زمان رسول و چه در هنگام خلافت و پیش از آن، نظر به پیچیدگى موضوع از یک طرف و ابتکار و دقت نظر در قضاوت از طرف دیگر، توجه صحابه پیامبر و علاقه مندان حضرت را جلب کرد و نظر به اهمیت آن، در قرون اولیه اسلام این قضاوتها در رسائل مخصوص تدوین شد. در قدیمى ترین فهرست کتابهاى شیعه، یعنى فهرست شیخ طوسى و فهرست نجاشى از این تألیفات نام برده شده است. در قرون بعد علما و محدثان شیعه و برخى از محدثان عامه تتبع کرده و این فروع را از موارد متعدد جمع آورى نموده، به صورت کتاب مخصوص درآورده اند.[12]
در دوران بعد از شهادت آن حضرت، ائمه هدى، به ویژه صادقین(ع) و حضرت رضا(ع) مکرراً به قضاوتهاى آن حضرت استناد مى کردند و جملاتى مانند «کان على یقول» و «قضى امیرالمؤمنین» و «اُتى امیرالمؤمنین» و «عن على» و «قضى على» و «اِنَّ امیرالمؤمنین قضى» و «اِنَّ علیاً کان یقول» و «اِنَّ امیرالمؤمنین کان یقضى» و «اِنَّ علیّاً کان یقول» در کلمات آن حضرات فراوان است. ایشان در دیات و قصاص و حدود و قضا و فتاواى قضایى یا قضاوتها به سیره قضایى امیرالمؤمنین مستدل و مستند مى کردند[13] و چنانکه از بعضى عبارات مذکور آشکار است، استناد، سیره عملى یا قولى ائمه بود و مخصوص واقعه اى خاص نبود.
در اسناد بسیارى از روایات قضایى که در سراسر کتب قضا و حدود و دیات و قصاص موجود است، به منابعى مانند کتاب ظریف،[14] جامعه، قضایاى امیرالمؤمنین، کتاب على(ع) برمى خوریم که تماماً حاوى قضاوتهاى امیرالمؤمنین مى باشد. و ائمه یا روایان برجسته به آنان استناد کرده اند.
قضاوتهاى آن حضرت شالوده و شاکله نظام قضایى اسلام را تشکیل مى دهد.
نظام قضایى حضرت مرکّب از نظام ساختارى و حقوقى است که مجموعاً به کمک هم، اهداف بلند قضاوت و حکومت اسلامى را تأمین مى کنند. قبل از ورود به بحث، به کلیاتى اشاره خواهد شد و در پایان به ابعاد کاربردى بحث پرداخته مى شود.
دسته بندی | فقه و علوم انسانی |
بازدید ها | 35 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 35 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
بى تردید حضرت امیرالمؤمنین(ع) محور قضاوتهاى اسلامى و شیعى و مهمترین چهره نظام ساز براى قضاى اسلامى است. آن حضرت در دوران حکومت نبوى، قاضىِ مدینه و یمن بود.[1] قضاوت در مدینه، با حضور شخص رسول خدا(ص) افتخارى عظیم است. تأییدات مکرر رسول خدا نسبت به توانایى آن حضرت در قضاوتها، تأکیدى بر این محوریت است. پیامبر فرمود: «داناترین امت من نسبت به سنتها و قوانین قضایى على بن ابى طالب است»[2] و «داناترین شما به روش داورى، على است»[3] و «قضاوت آن گونه است که على حکم کند»[4] و نیز «اى على! به سوى یمن حرکت کن و با کتاب خدا میان مردم قضاوت و حکومت کن. خدا قلب تو را به سوى حق رهبرى کند و زبان تو را از خطا و اشتباه صیانت بخشد»[5] و همچنین «سپاس خدا را که در خاندان من کسانى را قرار داد که داورى آنها مانند داورى پیامبران است».[6]
در زمان خلفا، برکنارى آن حضرت از خلافت باعث کناره گیرى از امور حکومت، از جمله قضاوت نشد و ایشان دستگاه نوپاى قضایى اسلام را هدایت و رهبرى مى کرد. گاه خلفا مسایل لاینحل قضایى را به حضرت ارجاع مى دادند[7] و گاه خود مستقیماً دخالت مى کرد.[8] و در پایان هر قضاوت، تحسین آنان را برمى انگیخت و همگى مى گفتند: زنهاى جهان از زاییدن فرزندى مانند على عاجزند؛[9] قویترین قاضى در بین ما على است.[10] حضرت در این باره به مالک اشتر مى گوید:
«در آغاز، در کار خلفا دخالت نمى کردم بعد دیدم مردم از اسلام رویگردان مى شوند، که دخالت کردم. ترسیدم اگر به یارى اسلام و مسلمانان برنخیزم، ویرانى در بناى اسلام ببینم، که مصیبت آن براى من بزرگتر از دورى حکومتِ چند روزه است که همچون سراب زایل مى شود».[11]
داوریهاى آن حضرت، چه در زمان رسول و چه در هنگام خلافت و پیش از آن، نظر به پیچیدگى موضوع از یک طرف و ابتکار و دقت نظر در قضاوت از طرف دیگر، توجه صحابه پیامبر و علاقه مندان حضرت را جلب کرد و نظر به اهمیت آن، در قرون اولیه اسلام این قضاوتها در رسائل مخصوص تدوین شد. در قدیمى ترین فهرست کتابهاى شیعه، یعنى فهرست شیخ طوسى و فهرست نجاشى از این تألیفات نام برده شده است. در قرون بعد علما و محدثان شیعه و برخى از محدثان عامه تتبع کرده و این فروع را از موارد متعدد جمع آورى نموده، به صورت کتاب مخصوص درآورده اند.[12]
در دوران بعد از شهادت آن حضرت، ائمه هدى، به ویژه صادقین(ع) و حضرت رضا(ع) مکرراً به قضاوتهاى آن حضرت استناد مى کردند و جملاتى مانند «کان على یقول» و «قضى امیرالمؤمنین» و «اُتى امیرالمؤمنین» و «عن على» و «قضى على» و «اِنَّ امیرالمؤمنین قضى» و «اِنَّ علیاً کان یقول» و «اِنَّ امیرالمؤمنین کان یقضى» و «اِنَّ علیّاً کان یقول» در کلمات آن حضرات فراوان است. ایشان در دیات و قصاص و حدود و قضا و فتاواى قضایى یا قضاوتها به سیره قضایى امیرالمؤمنین مستدل و مستند مى کردند[13] و چنانکه از بعضى عبارات مذکور آشکار است، استناد، سیره عملى یا قولى ائمه بود و مخصوص واقعه اى خاص نبود.
در اسناد بسیارى از روایات قضایى که در سراسر کتب قضا و حدود و دیات و قصاص موجود است، به منابعى مانند کتاب ظریف،[14] جامعه، قضایاى امیرالمؤمنین، کتاب على(ع) برمى خوریم که تماماً حاوى قضاوتهاى امیرالمؤمنین مى باشد. و ائمه یا روایان برجسته به آنان استناد کرده اند.
قضاوتهاى آن حضرت شالوده و شاکله نظام قضایى اسلام را تشکیل مى دهد.
نظام قضایى حضرت مرکّب از نظام ساختارى و حقوقى است که مجموعاً به کمک هم، اهداف بلند قضاوت و حکومت اسلامى را تأمین مى کنند. قبل از ورود به بحث، به کلیاتى اشاره خواهد شد و در پایان به ابعاد کاربردى بحث پرداخته مى شود.
دسته بندی | معارف اسلامی |
بازدید ها | 25 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 174 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
جامعه مطلوب آن جامعه است که متشکل از افراد انسانی با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص که به یکدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند . برای رسیدن به اهداف مشترک و تأمین نیازهای روزمره با هم همکاری و تلاش می کنند و فرد فرد افراد آن جامعه در فکر و اندیشه حفظ منافع شخصی خودشان نیستند و برای رسیدن به اهداف خود از دیگران به عنوان وسیله و ابزار استفاده نمی کنند .
تحقیق حاضر به دنبال این است که برخی ویژگی های این جامعه مطلوب و آرمانی را از دیدگاه حضرت علی (ع) جستجو کند . این تحقیق از چند فصل و بخش تشکیل شده :
فصل اول : کلیات شامل تعریف و تبیین موضوع – اهمیت و ضرورت – اهداف و سؤالات تحقیق – پیشینه موضوع – مفهوم شناسی
فصل دوم : جامعه مطلوب ( آرمانی ) شامل : بررسی جامعة مطلوب – مبانی تحقق جامعه آرمانی
فصل سوم : عدالت محوری
فصل چهارم : حق محوری شامل : علی و حقوق انسان – حقوق متقابل مردم و حکومت
فصل پنجم : مشارکت شامل : مشارکت مردم سیاسی و اجتماعی – مشارکت مردم در تصمیم گیری های سیاسی
در این تحقیق به چند ویژگی جامعه ی مطلوب اشاره شده :
عدالت محوری – حق محوری – مشارکت مردم و ....
که اگر در یک جامعه ی اسلامی به وسیله افرادی با تقوا ، با ایمان و متعهد این مؤلفه ها را پایگذاری شود جامعه مطلوب و آرمانی شکل خواهد گرفت . برای تشکیل این جامعه تمام آحاد مردم نقش اساسی دارند تا رهبران و دولتمردان جامعه که نقش آن ها کلیدی تر هست .
واژگان کلیدی :
عدالت – آزادی – حقوق – مشارکت – علی (ع) – مالک اشتر
فهرست مطالب
چکیده
فصل 1 ( کلیات )
مقدمه
تعریف و تبیین موضوع
اهمیت و ضرورت تحقیق
اهداف و فواید تحقیق
سؤالات تحقیق
پیشینه تحقیق
روش تحقیق
واژگان کلیدی تحقیق
فصل دوم ( جامعه مطلوب یا آرمانی )
1- بررسی جامعه مطلوب
2- مبانی تحقق جامعه آرمانی
فصل سوم ( عدالت محوری )
عدالت در جامعه مطلوب از دیدگاه امام علی (ع)
فصل چهارم ( حق محوری )
1- علی و حقوق انسان
2- حقوق متقابل مردم و حکومت
فصل پنجم (مشارکت)
1- مشارکت مردم در امور سیاسی و اجتماعی
2- مشارکت مردم در تصمیم گیری های سیاسی
نتیجه
منابع و مآخد
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 33 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 11 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 8 |
*مقاله حماسه دینی در ادبیات کشورمان*
در این جستار، نویسنده با ارایه تعریفى از حماسه دینى، به سیر اینگونه حماسهها در تاریخ کشورمان پرداخته، ویژگىهاى برخى از حماسههاى مهم دینى چون: خاوراننامه، حمله حیدرى، صاحبقراننامه و مختارنامه را برشمرده است .
حماسه دینى در ادبیات کشورمان از روزگار باستان تاکنون، راه درازى را پیموده است . از «یادگار زریران» به عنوان نخستین اثر بازمانده از اینگونه آثار به زبان پهلوى یاد مىشود . در دوران اسلامى، ایرانیان مسلمان بویژه شیعیان، در آثار منظوم فراوانى به شرح فضایل و مناقب بزرگان دین، بویژه شرح رشادتهاى امام على (ع) در جنگها پرداختهاند . اینگونه آثار که گاه با عناصرى از افسانه، تاریخ و اسطوره درهم آمیختهاند، فصل شورانگیزى از ادبیات کشورمان را رقم زدهاند .
در این جستار، نویسنده با ارایه تعریفى از حماسه دینى، به سیر اینگونه حماسهها در تاریخ کشورمان پرداخته، ویژگىهاى برخى از حماسههاى مهم دینى چون: خاوراننامه، حمله حیدرى، صاحبقراننامه و مختارنامه را برشمرده است .
پیرایه مردان خدا حیدر کرار
آن هم نسب و همنفس احمد مختار
آن حاجب بار در اسرار پیمبر
آن میر دلیر سپه دین جهاندار
«قوامى رازى»
حماسه نوعى از اشعار وصفى است که مبتنى بر توصیف اعمال پهلوانى و مردانگىها و افتخارات و بزرگىهاى قومى یا فردى باشد، به نحوى که شامل مظاهر مختلف زندگى آنان گردد . (1)
منظومههاى حماسى از دیدگاه صاحبنظران به انواع مختلفى از جمله: 1 - منظومههاى حماسى اساطیرى و پهلوانى 2 - منظومههاى حماسى تاریخى 3 - منظومههاى حماسى دینى 4 - منظومههاى حماسى مصنوع تقسیم شده است .» (2)
حماسه دینى و مذهبى به توصیف قهرمانىهاى بزرگان و اولیاى دینى هر قوم اختصاص دارد . این نوع حماسه به بیان مشکلات و جانفشانى قهرمانان و بزرگانى مىپردازد، که فداکارى آنها نقشى بهسزا در تکوین و ریشهدار شدن دین و مذهب یک قوم ایفا کرده است .» (3)
حماسههاى دینى، یادگار مجاهدت گروهى براى حفظ دین و نبرد با معاندان و برانداختن آداب و رسومى است که خلاف عقاید دینى تشخیص داده مىشود . نخستین حماسه بازمانده از این دست در ایران، یادگار زریران (ayayadgare zareran) است که متنى حماسى به زبان پهلوى است و شرح و وصف نبرد ایرانیان با خیونان (Hyaona) براى پاسبانى از دین زرتشت است . این داستان را، دقیقى به شعر درآورد و فردوسى هم آن را در شاهنامه گنجانده است و از تاریخنویسان سدههاى چهارم تا ششم هجرى، تنها ثعالبى به طور مشروح و با کمى اختلاف از این داستان یاد مىکند . (4) در واقع این حماسه مربوط به دوران آغازین دین زرتشت است که بهترین دوران براى تشکیل حماسههاى دینى بوده است .
پس از اسلام و رواج شعر فارسى، اکثر قریب به اتفاق شاعران فارسى زبان که خود پرورده دین اسلام بودند، اشعار خود را در خدمت دفاع، تبلیغ و ترویج دین اسلام قرار دادند که آغاز دواوین اشعار، تحمیدیهها، نعت پیامبر و ائمه اطهار (ع) و خلفه بیانگر این موضوع است . در تاریخ شعر فارسى، اشعار دینى از شاعران مانند کسانى مروزى و ناصر خسرو آغاز شد و بعدا به وسیله شاعران شیعى مذهبى از قبیل: قوامى رازى؛ شاعران قرن ششم هجرى و ابن حسام خوسفى؛ شاعر قرن نهم و محتشم کاشانى؛ شاعر قرن دهم تکمیل شد . پس از آن در تمام دوره صفویه و قاجاریه ادامه یافت این اشعار که حماسههاى دینى را هم باید در شمار آنها دانست، معمولا در ذکر مناقب یا مصائب اولیاى دین وپیشروان تشیع سروده شده است . رواج این نوع شعر در دوره صفویه که عهد تقویت مذهب تشیع و رسمى شدن آن در ایران است، که از هر دوره دیگر بیشتر بوده و در دوره قاجارى نیز ازدواج نیفتاد .
دسته بندی | معارف اسلامی |
بازدید ها | 7 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 423 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 221 |
تجلی اوصاف امام علی در ادب فارسی
فهرست مطالب
پیش درآمد
در ثنای علی نامه
علی 7
«آ»
آرامش دلها |
|
آیینهی جمال یزدان |
|
آسمان آفتاب |
|
آینهی خدانما |
|
آسمان لافتی |
|
آینهی ذات کردگار |
|
آسمان عدل پرور |
|
آینهی سکندر |
|
آسمان آفتاب |
|
آینهی سرّ خدا |
|
آفتاب کبریا |
|
آینهی عبرت |
|
آفتاب شرع |
|
آینهی غیب نما |
|
آفتاب عالم آسمان |
|
آیه اکبر |
|
آفتاب فروزان |
|
«الف» |
|
آگاه اسرار |
|
ابالائمه المؤمنین |
|
آمر به معروف |
|
ابوالحسن |
|
آیت پروردگار |
|
اختر برج امامت |
|
آیت اجلال خدا |
|
استاد طریقت |
|
آیت ایمان |
|
اسدالله |
|
آیت اَسماء خدا |
|
اسم اعظم |
|
آیت فضیلت |
|
اصل شجاعت |
|
آیت محکم |
|
افتخار عالم و آدم |
|
آیت رازگوی قرآن |
|
اکسیر اعظم |
|
آیت وحدت |
|
امام بر حق |
|
آینهی جمال توحید |
|
امام شعبان |
|
امام انام |
|
امام انس و جان |
|
امام بردباران |
|
امام هدی |
|
امام المتقین |
|
امام العارفین |
|
امیرالمؤمنین |
|
امیر عاشقان |
|
امیر عرب |
|
امیر قائد و قائم |
|
امیر شوکت |
|
امیر دو سرا |
|
امیر لوکشف |
|
امیر عشق |
|
امیر ملک ولایت |
|
امیر یثرب |
|
امیر عدو بند |
|
امیر نحل |
|
امیر دریادل |
|
امیر عرش |
|
امیر مردان |
|
انسان کامل |
|
اهل بیت |
|
|
|
«ب»
باب علم و دانش |
|
بابت شبیر و شبر |
|
باب نجات |
|
باب مجتبی |
|
باعث ایجاد خلق |
|
باب رسالت |
|
بت شکن |
|
بحر کرامت |
|
بحر بی پایان |
|
بحر علوم |
|
بحر حلم |
|
بحر امان |
|
بحر حیا |
|
بدر الدجی |
|
برگزیده خدا |
|
برج مه هل اتی |
|
برادر پیامبر |
|
بسم الله مطلق |
|
بلبل گویای اسرار |
|
بندهی بی نظیر |
|
بوتراب |
|
بهرین دلور |
|
«پ»
پادشاه اتقیا |
|
پادشاه لوکشف |
|
پادشاه ذوالکرم |
|
پادشاه آسمان |
|
پادشاه باوقار |
|
پادشاه لامکان |
|
پادشاه ذوالنعم |
|
پادشاه دین |
|
پادشه ارض و سما |
|
پادشه دادگر |
|
پادشه بنده نواز |
|
پدر امت |
|
پدر عترت |
|
پدر عرفان |
|
پدر عالم هستی |
|
پرده گشا |
|
پروردهی نور خدا |
|
پسر عم پیمبر |
|
پیشگام مؤمنان |
|
پیش رو انبیاء |
|
پیشوای دین |
|
پیر استاد |
|
پیر مردان |
|
پیر مغان |
|
پیشوای خلق دو عالم |
|
پهوان عرشهی ؟ |
|
«ت»
تاجدار خیل اعطا |
|
تاج بخش شهریاران |
|
تکیهگاه انبیا |
|
تأویل وحی |
|
تکرار آفرینش خدا |
|
ترازوی عدل |
|
«ج»
جام مصفا |
|
جامع قرآن |
|
جام جهان |
|
جان یزدان |
|
جان جاودان |
|
جان بخش |
|
جان پیغمبر |
|
جانشین محمد |
|
جمال بی نشان |
|
جلوه ذات خدا |
|
«ح»
حافظ قرآن |
|
حافظ احکام دین |
|
حاکم بر حق |
|
حاکم یومالحساب |
|
حامی یتیمان |
|
حامی قرآن |
|
حامی ستمدیدگان |
|
حامی دین |
|
حبل المتین |
|
حجت عصر |
|
حجت کردگار |
|
حشمتال... |
|
حقیقت حق |
|
حص حصن |
|
حضرت مهر |
|
حلال مشکلات |
|
حیدر |
|
حیدر صفدر |
|
حیدر ؟؟ سوار |
|
حیدر خیبرگشا |
|
حیدر لشرشکن |
|
حیدر کرار |
|
«خ»
خادم دین |
|
خاصف انعل |
|
خاضع مهربان |
|
خازن سبحان |
|
خانهزاد خدا |
|
خانقاه عشق |
|
خازن سبحان |
|
خدیو ملک هستی |
|
خدیو عدل و داد |
|
خداوند نعمت |
|
خسرو دنیا و دین |
|
خسرو ملک هدی |
|
خسرو دلول سوار |
|
خسرو هشت و چهار |
|
خسرو یومالغدیر |
|
خضر خسته پی |
|
خط ایسان |
|
خواجه صبر |
|
خورشید حیات |
|
خواجهی برجیس |
|
خورشید صفا |
|
خیر البرکه |
|
«چ»
چراغ وحدت |
|
چراغ جان |
|
چشمه نور ازلی |
|
چشم حق |
|
«د»
دافعالبلایا |
|
دائمالذکر |
|
در مدینه علم |
|
دُر دریای حقیقی |
|
دُر دریای فتوت |
|
دُر دریای سرمد |
|
دُر بحر لافتی |
|
دُر شهامت |
|
دستگیر درماندگان |
|
دست خدا |
|
دریای بی ساحل |
|
دریای وفا |
|
دریای کرم |
|
دلیر مردان |
|
دیباچهی مروت |
|
|
|
«ر»
راز خدا |
|
راز خلقت |
|
رایت دین |
|
رایح آل محمّد |
|
رحمت مطلق |
|
رمز هستی |
|
رکن ایمان |
|
روح ایمان |
|
روح قرآن |
|
روح ولایت |
|
روح سخاوت |
|
روشنایی بخش |
|
رهبر راه حق |
|
راهنمای آوارگان |
|
رهنمای عالم |
|
|
|
«ز»
زاده کعبه |
|
زاهد زاهد |
|
زبدهی عالم |
|
زبدهی حق |
|
زوج زهرای بتول |
|
|
|
«س»
ساقی کوثر |
|
ساقی شیرگیر |
|
سالار اهل ملت |
|
سالار دین |
|
سحاب رحمت |
|
سرّ بی همتا |
|
سرالله اعظم |
|
سر حلقه عارفان |
|
سر حلقه اهل یقین |
|
سرلوحهی حقایق |
|
سرمایهی ایمان |
|
سرور آزادگان |
|
سرور روحانیون |
|
سریر آرای بزم دل |
|
سرو بستان ولایت |
|
سرّ خدا |
|
سردار اتقیا |
|
سرّ انبیا |
|
سرّ غیبالغیب |
|
سیدالوصین |
|
سید عابدین |
|
سفینه الساکین |
|
سلطان دین |
|
سلطان سریر |
|
«ش»
شافع محشر |
|
شاه عادل |
|
شاه شیراوژن |
|
شاه ولایت |
|
شاه نجف |
|
شاه مردان |
|
شاه غدیریه |
|
شاه لوکشف |
|
شاه جهان |
|
شاه سرافراز |
|
شاه مکه |
|
شاه اولیاء |
|
شاه دین |
|
شاه انس و جان |
|
شاهکار آفرینش |
|
شاهباز فلک |
|
شاه عرب |
|
شاهد کل |
|
شفابخش دل ایمان |
|
شمع ولایت |
|
شمشیر خدا |
|
شمس حکمت |
|
شمع هدایت |
|
شجر طور ولایت |
|
شمع جمع |
|
شهسوار عرصهی امکان |
|
شه مشکل گشا |
|
شه اتقیا |
|
شاه ملک لافتی |
|
شیر خدا |
|
شهید محراب |
|
|
|
«ص»
صاحب تقوی |
|
صاحب منبر |
|
صاحب تیغ دوسر |
|
صاحب جود و سخا |
|
صاحب امر |
|
صدف اسرار |
|
صراطالمستقیم |
|
صفدر غترفکن |
|
صفدر مرحب شکن |
|
صورستگر امکان |
|
صهر نبی |
|
|
|
«ط»
طبیب حاذق |
|
طوطی نطق بلاغت |
|
«ظ»
ظل خدا |
|
«ع»
عارف سجاد |
|
عاشق پیمبر |
|
عالم ربانی |
|
عالم آرای دین |
|
عالم علم لدنی |
|
عارف مطلق |
|
عروه الوثقای دین |
|
عقل دوم |
|
علم الله |
|
|
|
«غ»
غایت مقصود |
|
غواص بحر دل |
|
غایب اسرار |
|
|
|
«ف»
فاتح جنگ جمل |
|
فاتح خیبر |
|
فارس بدور نهروان |
|
فخر آل مصطفی |
|
فخر انبیاء |
|
فصاحت گوی |
|
فخر زمین |
|
فخر جهان |
|
فیض بخش عالم جهان |
|
|
|
«ق»
قائل قول سلوفی |
|
قاسم الارزاق |
|
قاسم فردوس |
|
قائل عنتر |
|
قاری قرآن |
|
قاضی دین |
|
قاسم جحیم و جهان |
|
قبلهی روح |
|
قبله اهل والا |
|
قبله اهل ادب |
|
قبلهی دلها |
|
قبله گاه رحمت |
|
قبله گاه قدسیان |
|
قبله گاه زمین خروشان |
|
قدرت الله |
|
قدوی خاندان |
|
قرآن ناطق |
|
قطب دین |
|
قلزم بحر کرم |
|
قهرمان خیبر |
|
قهرمان خندق |
|
|
|
«ک»
کاشف قرآن |
|
کاشف اسرار حق |
|
کان جود |
|
کان علم |
|
کتاب ناطق |
|
کدخدای دوسرا |
|
کشتی بحر نجات |
|
کهف الانام |
|
کعبهی آمال |
|
کعبهی جان |
|
کلام الله ناطق |
|
کلید گنج سعادت |
|
کوه حلم |
|
|
|
«گ»
گل توحید محمد |
|
گل بی خار |
|
گل گلزار |
|
گل کرامت |
|
گنج عشق |
|
گوهر بحر فضل |
|
گوهر مخزن ولایت |
|
لوح محفوظ |
|
«م»
ماه یثرب |
|
مالک الرقاب |
|
ماه تابان |
|
مبدأ خلقت |
|
مالک الملک |
|
محرم پروردگار |
|
محبوب خدا |
|
محرم اسرار |
|
محور هفت آسمان |
|
محبوب ربالعالمین |
|
محبوب پیامبر |
|
مجود ملایک |
|
مجری عدل |
|
مخزن علوم |
|
مخصوص نص هل اتی |
|
مدار ایمان |
|
مرد دین |
|
مرد اخلاص |
|
مرزبان فلک |
|
مرآت قرآن |
|
مرشد جبرئیل |
|
مرآت خدا |
|
مرد عابد |
|
مرد زاهد |
|
مشرق انوار قدسی |
|
مفخر کان کرامت |
|
مفخر زمان |
|
مظهر کل عجایب |
|
مظهر قدرت حق |
|
مظهر اسرار |
|
مظهر عدل |
|
مظهر مظلومیت |
|
مصلح دین |
|
مظهر فضیلت |
|
معیار حکومت اسلامی |
|
مظهر اوصاف خدا |
|
منادی حق |
|
مه هدایت |
|
مه سپهر امامت |
|
مهبط روحالامین |
|
مولای درویشان |
|
مولی الموحدین |
|
«ن»
ناطق قرآن |
|
ناشر احکام نبی |
|
نایب مناب |
|
ناظم یوم الودود |
|
نسخهی اسرار وحدت |
|
نقطهی عاشق |
|
نقطهی بسم الله |
|
نقطه امالکتاب |
|
نقطه اولی |
|
نفس نبی |
|
نفس اول |
|
نفس مصطفی |
|
نور ولایت |
|
نور امامت |
|
نور حقیقت |
|
نشانهی حق |
|
نور خدا |
|
نور چشم پیامبر |
|
«و»
وارث پیامبر |
|
واقف اسرار |
|
وجه الله |
|
وحی پیمبر |
|
وَلد کعبه |
|
ولی مطلق |
|
«هـ»
هادی گمگشتگان |
|
هادی دین |
|
همسر زهرا |
|
همراز پیامبر |
|
همای رحمت |
|
همدم چاه |
|
«ی»
یاور غریبان |
|
یاور یتیمان |
|
یار پیامبر |
|
یار ایمان |
|
یعسوب دین |
|
یدالله |
|
پیش درآمد طرح: مثنوی علینامه[1]
مست تو و جام توام یا علی عاشق درگاه توام یا ولی
دست به درگاه تو برون رو است درگه تو درگه عشق و وفاست
ای مه من! مست و خرابم! علی مست شدم مست شرابت علی
یا علی ای مصدر عشق و وفا یا علی ای شافع روز جزا
یا علی ای پنجهی قدرت نما فخر نبی، سایه و نور خدا
دست بگیرم چو که درماندهام از همه در از همگان ماندهام
من چو شنیدم تو علّی دلی سر به سما بردم گفتم علی
جام وجودت به حقیقت دواست نور وجودت به حقیقت شفاست
وقت سحر ناله همی کرد صبا نیست سخاتر زعلی در فضا
مرد جوانمرد به حقیقت علیست نور وجودش به همه منجلیست
ای گل باغ نبوی یا علی ای که به هر فن ز همه مهتری
ای مه میخانه شراری فروز نور مه و عاریت من سبوز
روز فرو رفته به شب آمده نونت عشق بازی عشاق به لب آمده
لعل بده تا بنوازم لبت عشوه کنم تا برسم بر دلت
جان جهان جام مصفا تویی هدیه به مستان منقا تویی
صبح که شد عشق تو آمد علی ای ولی صاحب هر بیدلی
صبح چرا چنگ زدی دامنم مست شد آن نقش روی خاتمم
آیت حق، آیت رحمت تویی شیر جهان، مظهر قدرت تویی
میرعجم، میر ولایت تویی سمبل گلهای شهادت تویی
حافظ آیین محمّد (ص) علیت خواجهی قنبر به حقیقت ولیت
وقت سحر مجلیسی ساز کر چنگ گرفت باب علی باز کرد
گفت علی ای مه عاشق نشان جرعهای از عشق به ما برفشان
عشق علی عشق خدایی بود راه علی راه سماوی بود
مست علی مست هوایی بود عاشق وی هر دوسرایی بود
شک نکنم بحر معانی تویی مظهر گلهای جوانی تویی
بحر چه گویم! که نجاتم تویی گل به چه گویم که حیاتم تویی
داور دین ساقی کوثر سلام فخر نبی فاتح خیبر سلام
سایهی تو سایهی پیغمبر است نور وجودت به همه گوهر است
جام نبوشان که تو نوشندهای راه نما چو تو نمایندهای
زیور ماه زیوری از اوی توست چشم جهان روز شبان سوی توست
پس تو بتاب ای مه عالم فروز خار سیاه دل عالم بسوز
دست بگیرم چو که درماندهام خسته شده از همه در راندهام
عاشقی و صادقی یک پیشه است در دل آنکس زعلی ریشه است
جان علی! نوکر تو عاشق است هر چه تو گویی همه را صادق است
جان علی! عبد تو درمانده شد جز ره تو از همگان رانده شد
لطف و کرم راز پیش سازکن قفل در میکده را باز کن
میرعجم، قطب امامت سلام پیرمغان، مرد شهامت سلام
در طلبم تا کنم خلوتی از تو بخواهم به دلم مهلتی
با علی هر کس که کند خلوتی عشق الهی بکند رحمتی
گفتِ علی گفته پیغمبر است چونکه علی زادهی آن پیکر است
یا علی ای سبز سرای یقین کن نظری این همه عاشق ببین
ما همگی بنده راه توئیم مفتخر منزل و جاه توئیم
آمده ایم تا که کنیم خلوتی کاسه دل پرشود از شربتی
بر همگان سفره دل باز کن قصهای از عرش به ما ساز کن
نوبتیان! طبل به صحر از نید نای زنان، نفس به کرنا دهید
مژده دهید هدهد هادی رسید آب روان از همه صحرا رسید
گمشدگان! مژده که آمد علی تشنه لبان! مژده که آمد ولی
نوبت عشاقی و عشق بازی است هرچه در این پرده بود راضی است
مست و غزلخوان به درت آمدم دست زنان تا به برت آمدم
آمدهام تا که ببوسم تو را سر بنهم تا که بپوشم تُرا
سهل و ایثار و کرامت علیت رهبر دینی و امامت علیت
کنتُ نبیاً ز پیش مرتضاست چونکه غدیریه بر این مدعاست
شاه غدیر به نامت مستم بی تو حقیقت من کس بیکسم
نام عزیزت که شفا می دهد مرده دلم را که صفا می دهد
عاشق آن نام عزیزت منم هر شب و هر روز به آن می زنم
جان به فدای سر زیبای تو آن تن زیبایی و رعنای تو
ای شجر طور ولایت علی! گنج بقا، اصل سعادت علی
پادشه معنی و صورت تویی معنی قرآن به حقیقت تویی
زُهد علی چون به زبانم رسید یک دو سه بیتی زروانم رسید
چونکه به محراب وفا می رسید همهمهای از همه جا می رسید
مُهر و سجادهی محرابگاه منتظر روی علی از پگاه
سجده گهش منتظر آب بود چون نم چشمش دُر رناب بود
یا علی! از زهد تو مجنون شدم تا آخر عمرم به تو مدیون شدم
ای گل فرخندهی باغ خدا ای علی! ای سرور هر دو سرا
ای که چو آیینه درخشندهای همچو همان آیینه بخشندهای
فخر دو عالم به علی بوده است مایه غیرت به درش سودن است
چونکه علی هدیهی باغ خداست دائم از آن چهره گلی درنماست
ای گل من ای گل بیادعا ای که شدی منبع جود سخا
شب که رسید این دل ما غم گرفت بی تو علی پردهی ماتم گرفت
پرده ز ما دور کن ای سرورم ای که تویی در همه ره رهبرم
یا علی ای عطر بهشت برین شاه نجف، گوهر و دُر ثمین
برگزری راه به میخانه بود قصه در آن جمع زپیمانه بود
عاشقی در گوشهی میخانه بود سبز گلی غنچه گلی تازه بود
گفت که ساقی: زشرابم بگو گفت برو جام شرابت ببو
آنچه مرا سبز و دیوانه کرد غنچه گل تازه و مستانه کرد
آن اثر عِطر علی ولیست که همه جا بر همگان منجلیت
حیدر کرار تو کرار کن مشکل دل را به سردار کن
ای که در آن کوه به هنگام وحی غیر تو را مرد عمل کرده نهی
جامع قرآن به حقیقت تویی مبدأ ایمان به حقیقت تویی
جلوه حق در دل هر بیدلی کعبهی مقصود به هر منزلی
یا علی ای سید و سالار دین ساقی حق، مهبط روح الامین
مست و خراب راندهی هر درگهیم پرده دریم پرده زهر پردهایم
می تو بنوشان که تو نوشنده ای پرده بکش چونکه پوشندهای
بر تو امید است که تو حیدری بر همه شاهان جهان برتری
با سند عشق نجاتم بده غرق غمم آب حیاتم بده
ای پدر و یار غریبان علی ای مه در پردهی پنهان علی
اصل غریبی به جهان برین جز تو کسی نیست به ناف زمین
چون گل باغ نبوی پر گرفت آتش ماتم به جهان درگرفت
گفت علی: وای که تنها شدم بی کس و بی سرور و مولا شدم
وه بنوازم به تو و غربتت کاش بُدم شانه زدم بر سرت
ای شه دین یا علی ای صف شکن این همه غمهای مرا درشکن
ما چو گدایان که سرافکندهایم چشم عنایت به درت بستهایم
بسته نگه دار که ما لایقیم گر تو بخواهی همگی عاشقیم
نیم شبی این دل ما پرگرفت شاد بشد عشق علی سر گرفت
در تب عشقش چوبی سوخته شد هوش برفت از همه ره گنده شد
ناله و افغان زهمه سرگرفت یا علی گویان زهمه درگرفت
یا علی گویان چو هم آوا شدند دست زنان دست به مولا شدند
از نجف آمد رخ رخشندهای رخ که نگو یک مه تابندهای
ای مه رخشندهی کوی نجف ای دُر یکدانه به کوی شرف
کوی نجف از تو سرافراز شد محفل مردانگی و راز شد
ای که تو سرلوحهی یزدان شدی در همه ره حامی مردان شدی
ای که کدامت همه بی مدعاست وصف تو الحق که همان هل اتی است
[1] - این مثنوی سروده مؤلف طرح است که اتباتی از آن گلچین شده است.