دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 45 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
معانی هوش در فرهنگ های مختلف به شکل گوناگونی وجود دارد اما به گونه کلی می توان هوش را از دیدگاه وکسلر[2] چنین تعریف کرد: هوش مجموعه یا کل قابلیت فرد برای فعالیت هدفمند، تفکر منطقی و برخورد کار آمد با محیظ است . یکی از قدیمی ترین تعریف ها از هوش توسظ بنیه و سیمون مطرح شده است به عقیده آنها هوش یک قوه ی ذهنی بنیادی است که تغییر یا فقدان آن بیشترین اهمیت را در زندگی عملی آدمی دارد این قوه ی ذهنی همان قضاوت است که گاه تحت عنوان عقل سلیم، عقل عملی، ابتکار و توانایی انطباق با شرایط یاد می شود. درست قضاوت کردن، درست درک کردن، درست استدلال کردن، فعالیت های بنیادی این هوش است( اتکینسون واتکینسون[3] ،1990،براهنی،1386 ).
یکی از تعاریفی که بسیار مورد استفاده قرار گرفته، تعاریفی است که در سال 1985 توسط وکسلر مطرح شده است. او هوش را یک مفهوم کلی تلقی کرد که شامل توانایی های فرد برای اقدام هدفمندانه، تفکر منطقی و برخورد موثر با محیط است. وی عقیده داشت هوش کلی را نمی توان با توانایی هوشمندانه معادل دانست. باید آن را به عنوان جلوه ای آشکار شخصیت به طور کلی تلقی کرد.
پیاژه[4] هوش را فعالیتی می داند که از شخصیت سر می زند و دائماً در حال تغییر است. وی تعاریف موجود را برای هوش نمی پذیرد و می گوید من هوش را نه بر اساس ملاک ایستا، آن چنان که دیگران تعریف کرده اند، بلکه از جهتی که هوش را در تکامل خود سیر می کند تعریف می کنم. من هوش را به صورتی از تعادل یابی تعریف می کنم که تمام ساخت های شناختی به سوی آن هدایت می شود به عبارتی، هوش نتیجهی تاثیر دائمی ومتقابل فرد با محیط است که اگر این رابطه به صورت متعادل صورت گیرد،موجب توانایی سازگاری فرد با محیط و پیشرفت هوشی می شود(پیاژه به نقل از سیف، 1390).
در تعریف استیس[5] هوش یعنی دررفتار انطباقی فرد که معمولاً دارای عنصری از حل مساله است و توسط فرآیندهای عملی و عملیات شناختی هدایت می شود(سیف، 1390) .
تیز هوشی عبارت است از مهارتها یا تولیدات فرد که دارای ویژگیهای برتری ، نادر بودن، اثبات پذیری وارزشمندی باشد(استرنبرگ[7] ،زانگ [8]،1949،امیری مجد،1385).
کودکان تیزهوش وبا استعداد کسانی هستند که بر طبق تشخیص افراد صلاحیت دار واهل فن به دلیل استعدادهای برجسته خود قادر به عملکردهای عالی هستند. این کودکان به خدمات وبرنامه های آموزشی متفاوتی ورای آنچه معمولاً از طریق برنامهعادی مدرسه ارائه می شود نیازمندند تا به مسئولیتشان نسبت به خود وجامعه واقف شوند(گالاگر[9] ،1997،مهدی زاده،صافی،1387).
برخی از دانشمندان به واسطه داشتن هوش، استعداد وتوانایی یادگیری بالای متوسط با همسالان خود تفاوت دارند. این دانش آموزان در گروه دانشآموزان تیزهوش وبا استعدادقرار دارندکه با استفاده از نمره های هوشبهر شناسایی می شوند. نمره هوشبهر 120 یا بالاتر اولین ملاک تیز هوشی .استعداد تلقی می شود. البته ملاکهای امروزی گسترده تر از هوشبهر است. در زمینه تیز هوشی واستعداد نیز تعاریف متعددی ارائه شده است که اساساً بر توانایی بالا در مهارتهای تحصیلی، حرکتی، هنری وخلاقیت تأکید دارد. این گروه برای تحقق استعدادها وتوانایی های بالقوه خود به آموزش وخدمات ویژه ای نیاز دارند(لایسا[10] ،2009،کاکابرایی، ارجمند نیا، افروز،1389).
از نظر هالگریت(1963)، کودک تیزهوش کسی است که در یکی از رشته های خاص از خود توانایی وبرجستگی قتبل توجهی نشان دهد(افروز،1389).
تعریف مارلند از تیزهوشی
کودکان تیزهوش و با استعداد ،کسانی هستند که به تشخیص متخصصان روان شناس و روان سنج ، دارای تواناییهای برجسته اند وقادربه انجام اموردرسطحی عالی میباشند.او عقیده دارد که این کودکان دارای توانایی های فوق العاده در یک یا چند زمینه از شش زمینه زیر هستند .
1- Intelligenece
2- Wechsler
3- Atkinson
1- Piaget
2- Estes
3- Gifted child
4- Stenberg
5- Zhang
6-Gallagher
1-Larissa
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 81 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 47 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
اشتغال مادر:
(به نقل از حدادی وهمکاران،2007)در چارچوب مدل های نظری نقش در غرب دو رویکرد عمده یکی با دید مثبت ودیگری با دیدگاهی منفی به مسئلة رابطه نقش اشتغال و سلامت در مورد زنان پرداخته است که در این جا به اختصار به هر یک از دو دیدگاه اشاره می شود.در چارچوب رویکرد منفی، گذشته از نظریه پارسونز در مورد تفکیک کارکردی نقش زنان و مردان و تأکید وی بر لزوم عدم اشتغال زنان خانه دار، می توان از فرضیه های تکثرنقش، تضاد نقش، فشار بار اضافی نقش، فرضیه کم یابی و فرضیه فشار نقش نام برد .هریک از این فرضیه ها به نوعی حکایت از این دارند که زنانی که به کار در ازای دستمزد می پردازند، بیش تر احتمال دارد به دلایلی چون حجم بیش تر کار، افزایش انتظارات ومسئولیت های بیش تر و استرس ناشی از ایفای چند نقش توأمان، از نظر سلامت دروضعیت نامطلوب تری نسبت به زنانی که صرفاً به نقش های سنتی همسری و مادری می پردازند، قرار گیرند . در مقابل، در چارچوب مد ل های رویکرد مثبت، به فرضیة اعتلای نقش، نظریة بسط نقش و فرضیة تجمع نقش می توان استناد نمودکه طی آن نقش اشتغال که به عنوان نقش جدیدی به نقش های سنتی زنان اضافه شده، به عنوان یک امر مثبت و پرفایده در نظر گرفته می شود. در اینجا مکانیزم تأثیر گذاری مثبت نقش اشتغال از طریق عزت نفس افزایش یافته، درآمد بیشتر، کسب حمایت اجتماعی گسترده تر که با اشتغال در ازای درآمد همبسته است.در جهت ارتقای سلامت زنان مورد تأکی می گیرد.آربر[1](1991) یادآور می شود که که اشتغال به کار زنان می بایست هم به عنوان نقشی دیگر و هم به عنوان متغیری ساختاری در نظر گرفت. اشتغال به عنوان نقشی اضافه شده می تواند در بر دارنده تعهدات و مسئولیت های بیش تر باشد، اما از سویی دیگر، زنان باجایگاهی که در بازار کار احراز می کنند، پاداش می گیرند و این امر حکایت بیش ترآن ها رابر منابع مالی در پی دارد و به آن ها این فرصت را اعطا می کند که بتوانند به نحومثبتی برشرایط زندگی خودوخانوادة خود تأثیرگذار باشند(آربر،1991).بنابراین اشتغال مادر مشروط بر این که نیازهای جسمی وروانی کودک رسیدگی شود،مانعی برای تحول کودک محسوب نمی شود. کودکان مادران شاغل درمقایسه با کودکان مادران خانه دار، غالباً از سازگاری شخصیتی اجتماعی بهتری در مدرسه برخوردارند. در مورد مفهوم جنسیت عقاید معقولانه تری دارند و درمورد فعالیتهای زن و مرد عقاید قالبی کمتر دارند(هافمن،1989). گیل وروبرتز (1996) در پزوهشی ارتباط بین اشتغال مادر وپیشرفت تحصیلی و سازگاری تحصیلی را بررسی نمودهاند، نتایج پژوهش آنها این بود که وضعیت اشتغال مادر به تنهایی اثر متفاوتی بر رشد کودکان ندارد، در عوض اشتغال مادر با رشد کودکان از طریق متغیرهای میانجی یا واسطه ای مرتبط است.
پژوهشهای انجام شد در ایران :
سیف ( 1372 ) سلامت و عدم سلامت روان را به مقد ار زیادی ناشی از تجارب موفق وناموفق دانش آموزان در دوران تحصیلی می داند. حنانی ( 1383،به نقل پور افکار،1391 ) در پژوهشی با عنوان بررسی رابطه عملکرد خانواده و سلامت عمومی فرزندان انجام دادند. نتایج نشان داد که بین عملکرد خانواده به طور کلی و سلامت عمومی دانش آموزان رابطه معنی داری وجود دارد . از میان متغیرهای عملکرد خانواده ، بین میزان همبستگی خانواده و سلامت عمومی دانش آموزان رابطه مثبت و معنی داری به دست می آمد. کافی(1383)توجه و اهمیت والدین به پیشرفت تحصیلی فرزندان ممکن است در دانش آموزان انگیزه قوی برای یادگیری ایجاد کند.شعاری نژاد(1362 ).اشتغال مادر وعدم حضور تمام وقت وی در خانواده جزء مهمترین عوامل موثر در سازگاری کودکند .
حیدرنیا ( 1383 ) در پژوهشی تحت عنوان مقایسه سلامت روان و عزت نفس پسران تحت حضانت پدر، وپسران تحت حضانت مادر، و پسران خانواده های عادی از پرسشنامه سلامت عمومی گلدبرگ و عزت نفس کوپر اسمیت استفاده کرد. نتایج به دست آمده نشان داد عزت نفس و سلامت عمومی خانواده های عادی بالاتر از پسران خانواده های طلاق (تحت حضانت مادر یا پدر) است. سلامت روان پسران تحت حضانت مادر بالاتر از پسران تحت حضانت پدربود که در دو خرده مقیاس علائم جسمانی و اضطراب و ب یخوابی نیز نسبت به کودکان تحت حضانت پدر نمره بالاتری را کسب کردند.
[1]Arber
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 109 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 59 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
خودنظم بخشی رفتار
طبق نظر بندورا اگر اعمال تنها بوسیله پاداش و تنبیه بیرونی تعیین میشدند، مردم شبیه بادبادک عمل میکردند و هر لحظه تغییر جهت میدادند تا خود را به عواملی که بر آنها تأثیر میگذارد وفق دهند. با مردم غیر اصولی رفتار به دور از اخلاق و با مردم درستکار رفتار شرافتمندانه داشتند. حال اگر تقویتکننده بیرونی و درونی رفتار را کنترل نمیکنند پس چه چیزی آنرا کنترل میکند؟ پاسخ بندورا این است که رفتار آدمی رفتار خود نظم داده شده است. انسان از تجربه مستقیم و غیر مستقیم معیارهای عملکرد را میآموزد سپس آن معیارها پایهای میشوند برای ارزیابیهای فرد. اگر عملکرد فرد در موقعیتها با معیارهای او هماهنگ بود مثبت ارزیابی میشوند و اگر هماهنگ نبود منفی ارزیابی میشود. از نظر بندورا تقویت درونی حاصل از ارزشیابی شخصی از تقویت بیرونی نیرومندتر است (هرگنهان[1]، 2009).
یادگیری خود تنظیمی یک چشم انداز مهم در پژوهشهای اخیر روانشناسی تربیتی است (آکسان[2]، 2009). این رویکرد از سال 1980، مطرح شد و به واسطه اهمیتی که در یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان دارد شهرت فزآیندهای پیدا کرده است (ریان[3] و پینتریج ، 1997؛ نقل از احمدی پور، 1387). یادگیری خود تنظیمی یک فرآیند فعال و خود رهنمون است که دانش آموزان، شناخت، انگیزش، نتایج، رفتار و محیط خود را در جهت پیشبرد اهدافشان کنترل و تنظیم میکنند (گوداس[4] و همکاران ، 2010).
زیمرمن5 یادگیری خود تنظیم را نوعی از یادگیری که در آن افراد تلاشهای خود را برای فراگیری دانش و مهارت بدون تکیه به معلم و دیگران، شخصاً شروع کرده و جهت میبخشد تعریف میکند به عبارت دیگر در این یادگیری افراد مهارتهایی برای طراحی، کنترل و هدایت فرآیند یادگیری خود دارند و تمایل دارند یاد بگیرند و قادرند کل فرآیند یادگیری را ارزیابی کنند ( فرمهینی فراهانی و همکاران، 1387). تلاشهای فعالانهای که افراد به طور فراشناختی، انگیزشی و رفتاری در فعالیتهای یادگیری از خود نشان میدهند (زیمرمن،2002).
نظریه یادگیری خودتنظیمی یکی از نظریههایی است که محققان و شناسانِ تربیتی در قالب آن به مطالعه میپردازند. براساس نظریه یادگیری خود تنظیمی، مؤلفههای شناخت، انگیزش و کنشوری تحصیلی به صورت یک مجموعه درهم تنیده و مربوط به هم در نظرگرفته میشوند (شیرازی تهرانی، ۱۳۸۱). بنابراین، استفاده از راهبردهای یادگیری خود -تنظیمی، از جمله عوامل تعیینکننده در موفقیت تحصیلی محسوب میشود و با بررسی آن میتوان عملکرد تحصیلی دانش آموزان را پیشبینی نمود. پیشبینی عملکرد تحصیلی، یکی از موضوعهای محوری مورد علاقه روانشناسی تربیتی است ( فارنهام[5] و همکاران، ۲۰۰۳؛ نقل از بوساتو[6] و همکاران، ۲۰۰۰). خود تنظیمی تعیین اهداف، تکمیل برنامهای در جهت دستیابی به آن اهداف، تعهد نسبت به انجام آن برنامه، اجرای فعال برنامه و اقدامات دیگری که در جهت باز خورد و اصلاح یا تعیین جهت انجام میشود (بندورا، 1986،1997 ؛ نقل از آسچ[7]، 2005). به بیان دیگر افراد همپای اجتماعی شدن خود، اتکای کمتری به پاداشها و تنبیههای بیرونی پیدا کرده و عمدتاً رفتارشان را خود، تنظیم میکنند (کرین[8]، 2006).
مطالعه سوابق و تحقیقات نشان میدهد که پیرامون خودتنظیمی تحصیلی پرسشنامه اندکی وجود دارد. مطالعه دوگان وآندرد[9] (2011) نشان داد که پرسشنامه خودتنظیمی از شش عامل انگیزش بیرونی، انگیزش درونی، فراشناخت، کنترل و ارتباط شخصی، خود اثربخشی تشکیل شده است. در بررسی دیگری مگنو [10](2011) به این نتیجه رسید که پرسشنامه خودتنظیمی تحصیلی دارای هفت عامل میباشد شامل حافظه، هدفگزینی، خودارزیابی، جستجوی کمک، ساختار محیطی، مسئولیت یادگیری باشد و برنامهریزی و سازماندهی میباشد.
انواع خود نظم بخشی
زیمرمن و مارتینز در سال 2002 بین چند نوع خود تنظیمی در حیطه تحصیلی تفاوت قائل شدهاند که این انواع خود تنظیمی براساس میزان درونی شدن آنها تقسیمبندی شده است.
نظمدهی بیرونی
در پایینترین سطح پیوستار درونیسازی قرار دارد. در این حالت، شخص منحصراً بر اساس وقایع بیرونی مورد انتظار دست به انجام عملی میزند یا از انجام یک رفتار باز داری میکند .
نظمدهی درون فکنی شده
میزان زیادی از درونیسازی به وسیله نظمدهی درون فکنیشده تبیین میشود. در این سطح، شخص خود را با تأیید خود یا عدم تأیید خود، نظم میبخشد .دانش آموز درون فکنی کرده تکلیف خود را انجام خواهد داد و در صورت عدم انجام آن احساس گناه خواهد کرد. آلبرت بندورا در بررسی یادگیر ی خود تنظیمی، دانشآموزان را به عنوان شرکتکنندههای فعال از نظر فراشناختی، انگیزش و رفتاری در فرایند یادگیری میداند. از نظر فراشناختی فراگیران خود تنظیم افرادی هستند که روحیه طراحی سازماندهی، خود آموزی و خود ارزیابی دارند. از نظر انگیزشی فراگیران خود تنظیم در تمام مراحل مختلف یادگیر ی خود را افرادی لایق، خود کار آمد و مستقل مییابند. از نظر رفتاری فراگیران خود تنظیم، محیطهایی را انتخاب میکنند که یادگیری را افزایش دهد. در این راستا متغیرهای عاطفی مثل مفهوم خود و منبع کنترل با یادگیری خودتنظیم نقش مهمی ایفا میکنند .اصطلاح خود نظم دهی در یادگیری از سال 1980 معمول شده است. تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته است به تعامل راهبردهای شناختی، فراشناختی و انگیزشی در یک ساختار منطقی تأکید کردهاند همچنین استنباط میشود اصطلاح یادگیری خود نظم داده شده دارای بار « خود ارزشی » است به این دلیل که در این نوع رفتار ابزار و واسطهای است میان افراد و راهبردهای یادگیری آنها از یک سو و اهداف آنها از سوی دیگر. مثلاً ادراک فرد از تواناییهای خود و ادراک فرد از سطح دشواری تکلیف سرانجام بر چگونگی کیفیت یادگیری او تأثیر میگذارد (زیمرمن و مارتینز[11]، 2002؛ نقل از فرمهینی فراهانی و همکاران، 1387).
1.Hergenhan
2.Aksan
3.Ryan
4.Goudas
5.Zimmerman
1.Furenhum
2. Busato
3. Asch
4. Carina
5. Dgun & Andrade
6. Magno
1. Zimmerman & Marthins
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 67 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 63 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
تعامل والدین و فرزند
مرور ادبیات مربوطه به روان شناسی و آسیب شناسی نشان می دهد که موضوع تعامل مادر– فرزند از عمده ترین زمینه های مطالعه است. در این خصوص پژوهشگران به یافته های ارزشمندی دست یافته اند که در اینجا به پاره ای از آن ها اشاره می شود: از آنجا که مادر نخستین مراقب کودک است و مراحل اولیه رشد تاثیر قطعی بر شخصیت انسان دارد و چون بسیاری از مشکلات روان شناختی ریشه در این تعامل دارند تعامل بین مادر و فرزند مورد توجه خاصی بوده است. وقتی ازتعامل سخن می گویم منظور رابطه متقابلی است که بین والدین و فرزندان وجود دارد و اینکه آنها بر یکدیگر اثر می گذارند. با مرور ادبیات رشد و تربیت کودک، معلوم می شود که سالیان مدید مردم و حتی صاحب نظران بر آن بودند که کودک موجود منفعل است و تاثیری بر والدین و اطرافیان خود ندارد. ولی بعدها، یعنی در عصر حاضر، معلوم شد که نه تنها این طور نیست بلکه از همان روزها و هفته های نخست کودک بسیار فعال، پویا و اثر گذار است.
سلامت جسمانی و روانی مادر در ایجاد فضایی مطلوب در خانواده به عنوان نخستین پایگاه آموزش و پرورش، ازبنیادی ترین عوامل شکل گیری شخصیت کودک است (نوایی نژاد، 1373). نتایج پژوهش های بلسکی[1] و پلاس[2] (2011، 2010، 2009) مبین آن است که کیفیت مراقبت، حساس بودن و تعامل مثبت با مادر در دوران کودکی با مشکلات رفتاری در نوجوانی مرتبط است.مادر و کودک مجموعه ای را تشکیل می دهند که هرگونه ارزیابی و تلاش در قلمرو درمانگری، باید آن را در نظر بگیرد (دادستان، 1385). کودک وقتی می بیند که این مادر است که بیش از همه او را پرستاری و مواظبت می کند به او صادقانه عشق می ورزد ، میان آنان یک رابطه محبت آمیز و استوار برقرار می شود اما اگر مادر خونسرد ، بی قید یا بی محبت باشد ممکن است کودک را به واکنش های شدید وا دارد و او را موجودی خودخواه، نادان، سنگدل و غیر قابل اعتماد به شمار آورد (پارسا، 1375).
ارتباط میان مادر و فرزند، نه تنها از زمان تولد بلکه حتی پیش از آن نیز اثر بسیار مهمی در رشد روانی کودک دارد. اشتیاق مادر به داشتن یا نداشتن کودک دلیلی بر این مدعاست و دارای اثر تعیین کننده در رابطه مادر و کودک است. شخصیت مادر و نگرش او نسبت به کودک نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. ارزش های مثبت خانواده بیشتر به روابط نزدیک کودک با پدر وابسته است تا به مادر، مصاحبت گرم و صمیمانه پدر و پسر سبب می شود که پسر اعتماد به نفس و صراحت بیشتری پیدا کند و در او نسبت به دیگران احساس احترام و محبت پدید آید. این در واقع پدر پسر را در مقابله با رویدادها مرد زندگی بار می آورد. گرچه معمولاً به اندازه مادر در دختر خود نفوذ ندارد، ولی پدر مهربان و دلسوز به اعتماد به نفس و سازگاری دختر در میان همتایانش کمک کننده موثر است (پارسا، 1375).
رابطه بین کودک و مادر بسیار حساس و تغییرات آن بسیار چشمگیر است. ولی رابطه بین کودک و پدر کمتر دچار تغییرات می گردد و با ثبات تر است. برای برقرار شدن رابطه صحیح میان مادر و کودک، نه فقط مهارت و آشنا بودن مادر به وظایف مادری مهم است بلکه آشنایی مادر با خصوصیات روانی و رفتاری کودکی که در حال رشد است نیز اهمیت دارد (فیض، 1389).
تحقیقات انجام شده توسط پژوهشگران این فرضیه را مطرح می کنند که وقتی مادران در مقابل تلاش فرزندانشان برای برقراری ارتباط، پاسخگو باشند و عمل اکتشاف محیط را تسهیل نمایند، کودکانشان در دوره ی نوپایی مستقل تر بوده و توانایی بیشتری برای حل مسئله خواهند داشت (فیض، 1389).
[1]- Bealsky
[2]- Pluess
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 33 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
خشونت خانگی علیه زنان
خشونت عبارت است از هرگونه فعل یا ترک فعلی که باعث آسیب جسمی، جنسی و یا روانی شود (کار،1381). خشونت را می توان عملی آسیب رسان دانست که فرد برای پیشبرد مقاصد خویش انجام میدهد و صرفا جنبه فیزیکی ( بدنی) ندارد بلکه ممکن است ابعاد روانی (فحاشی، تحقیر، منزوی کردن فرد، داد و فریاد)، جنسی و اقتصادی هم به خود بگیرد (درویش پور1387، به نقل از محمدی، میرزایی،1391؛کار1379) .
خشونت علیه زنان پدیده ای چند بعدی است که خشونت خانگی یکی از تظاهرات آن به شمار می رود. خشونت در هر جامعه شکل هایی به خود می گیرد که با ساختار قانونی، سنتی و دینی و سیاسی همان جامعه متناسب است. بنابراین اثار خشونت علیه زنان در ایران را باید در مجموعه ای به هم تنیده از انواع خشونت های خانگی، اجتماعی، سیاسی و تفاسیر خاصی از دین جستجو کرد. تاکید بر ارزش هایی مانند جداسازی افراد دو جنس در مراکز دانشگاهی، منع حضور زنان از تماشای مسابقات ورزشی مردان، جلوگیری از فعالیت زنان هنرمند در جایگاه خواننده و مانند اینها، شکل هایی از خشونت است که بر زنان ایران تحمیل شده است (کار، 1381). به هر نوع عمل و یا احتمال رفتاری که به آسیب جسمی، جنسی، روانی یا محرومیت و عذاب منجر شود خشونت علیه زنان گفته می شود این تعریف، تهدید به چنین اعمال و رفتاری، محرومیت از آزادی به اجبار یا به اختیار، اعم از اینکه در زندگی شخصی(خصوصی) یا جمعی رخ دهد را نیز در بر می گیرد (نهاوندی1386 به نقل از وردی نیا، ریاحی، اسفندیاری).
همانگونه که گفته شد چنانچه رفتار خشونت آمیز علیه زنان در چارچوب خانواده و میان زن و شوهر روی دهد از آن به خشونت خانگی تعبیر می شود (پور رضا و موسوی،1382؛ سازمان جهانی بهداشت،1380).
پسران این رفتار رسانه ها را به مثابه الگوی رفتاری یاد می گیرند و در مقابل دختران می آموزند که رفتار خشونت آمیز برای زنان امری غیر مرسوم است (اعزازی،1380). در ایران نیز زنان در اثر فشارهای سنتی هزاران ساله که دامنه ای وسیع دارد خو گرفته اند که بخش عمده ای از وضعیت خشونت بار زندگی خود را از دیگران بپوشانند (کار، 1381).
خشونت نسبت به گروه طبقه و یا ملیت فرق می کند چنانچه زنان طبقه پایین یا مهاجران شهری یا مناطق عشیره ای بیشتر تجربه خشونت جسمانی تا قتل های ناموسی را دارند گاهی همین زنان چنان جامعه پذیر می شوند که خشونت را بازتولید و استمرارش را تداوم می بخشند (محمدی اصل، 1388)، چرا که پنهان نگاه داشتن خشونت علیه زنان و پرهیز زنان از واکنش فعال نسبت به آن، یکی از مشخصات خشونت علیه زنان در تمام جوامع است به نظر می رسد چنین نگرشی به خشونت در هر جامعه دلایل خاص خود را دارد و با شرایط و زندگی فردی زنان هر جامعه متناسب است (وردی نیا و همکاران،1386).
وقتی زنان یاد گرفته اند مورد کمک واقع شوند انگیزش ها و شناخت ها و رفتارهایشان را با خشونت همساز می کنند در نتیجه ترس از مرد و عدم اعتماد به نفس زنان را فرا میگیرد و به این ترتیب آنان ایفای نقش خشونت آمیز توسط مردان را با این روحیات تکمیل میکنند (همان منبع).
مردم شناسان بریتانیایی در چند قرن اخیر، خشونت خانگی را چنین تعریف کرده اند: تحمیل خواهش ها و دیدگاه های یک فرد خانواده بر عضو و یا سایر اعضای خانواده، از طریق اعمال زور، فشار، تهدید، تحقیر و جبر اقتصادی. این دانشمندان بر این باورند که خشونت خانوادگی مرز دینی، جغرافیایی، جنسی و نژادی نمی شناسد.
حقوقدانان در مصر بر این باورند که خشونت خانوادگی منشا جنسی دارد و همیشه زنان خانواده قربانی آن هستند. آنها می گویند: چون زنان در بسیاری از موارد از کمبود امنیت های فردی و شهروندی خویش رنج می برند بنابراین قربانی خشونت های خانگی می گردند (جلایی فرد، فکور راد، 1389).
خشونت خانگی علیه زنان
در برخی موارد خشونت های خانگی را خشونت های داخلی خوانده اند که به معنای حاکمیت غیر قابل تحمل فیزیکی و روانی یک فرد خانواده بر فرد یا افراد دیگر خانواده است. این حاکمیت غیرقابل تحمل به گونه های تحقیر، توهین، برخوردهای فیزیکی و محدود سازی آزادی ها برای قربانی تبارز می کند (زیبایی نژاد،1386).
گرچه خشونت در تمام جوامع به افرادی در سنین مختلف و جنسیت های گوناکون اعمال می شود اما این کنش مخصوصا متوجه زنان و کودکان است و مسائلی را به وجود می آورد که سلامت اجتماعی را تهدید می کند، زنان در سنین کودکی، جوانی و جا افتادگی مکررا قربانی خشونت می شوند خشونت علیه زنان و دختران عمدتا وجه جسمانی و جنسی دارد و به مدد فرهنگی نهادینه، تا آزار روانی آنان و از آن طریق تا خود آزاری جوامع تداوم می یابد (محمدی اصل،1388). اصطلاح قربانی نخست برای باکرهگانی بکار می رفت که به منظور انجام فرائض دینی به قربانگاه فرستاده می شدند (همان).
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 78 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 82 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
سبک اسناد کنترل
اصطلاح سبک به عنوان شیوه ترجیحی فرد برای فکر کردن و انجام دادن کاری، از جمله متغیرهای فردی است (آلپورت،1937 به نقل از نریمانی، ابوالقاسمی،جویباری1392)
سبک تبیینی به طور گسترده در پژوهش های مختلف روانشناسی برای پیش بینی افسردگی استفاده شده (هاجیل، باش و وارن،1996؛پترسون و سلیگمن؛1984،سلیگمن،1990 به نقل از رجبی و ییلاق1384).
سبک اسناد یک متغیر شناختی است که نحوه تبیین رویدادها را نشان می دهد منطق اساسی نظریه اسناد از این فرض نظری ناشی می شود که آدمی واجد این انگیزش است که از ماهیت محیط خود به ویژه از علل رویدادهای خاص آگاه شود اگر به فهم این نکته نایل آید که علت رویدادهای معین در گذشته چه بوده است آنگاه قادر خواهد بود تا با مداخله واقعی و یا انتخابهای خود و آنچه در آینده برای او اتفاق خواهد افتاد را مهار سازد (سیرز و همکاران1991 به نقل از امانی، خداپناهی، حیدری1385).
این تحقیق به آن نوع سبک اسنادی اشاره دارد که از فرمول بندی مجدد درماندگی آموخته شده آبرامسون و همکاران1978 به دست آمده است در الگوی جدید درماندگی آموخته شده نحوه تبیین رویدادهای غیرقابل مهار توسط فرد مهمتر از رویدادهایی است که واقعا اتفاق افتاده است (همان).
فریز1980 به نقل از نوری،مکارمی،ابراهیمی 1379در تحقیقاتش نشان داد که الگوهای اسنادی ناسازگارانه بیشتر در گروه های اقلیت نژادی، خانواده های کم درآمد و زنان است هرچند که گفته شده است که سبک اسناد ویژگی نسبتاپایدار شخصیت است اما به توجه به مطالعات ولفل(1982)، بلگر و چنی(1982) و دوهرتی(1984) به نقل از بارون و برن(1991) معلوم شده است که امکان تغییر در نوع سبک اسناد وجود دارد.
همچنین اسنادهای علی نقش با اهمیتی در رفتارهایی مانند روابط بین فردی، تعارض بین فردی، رفتارهای بهداشتی و غیره دارد(گودجانسون و پیترسون،1991 به نقل ازنریمانی، جویباری، ابوالقاسمی1392).
کریمی(1372) در تحقیقات خویش به این نتیجه دست یافت که تفاوتی بین زنان و مردان در سبک اسناد نیست ولی بارگر و کوپر(1972) به نقل ازنوری و همکاران (1379) به این نتیجه رسیدند که مردان منبع کنترل درونی تری نسبت به زنان دارند و همین طور رانز(1966) به نقل ازاحدی(1372)، هوکریج (1975)، هولران و لوپز(1984)، موآم وندا (1995) به نقل از نوری و همکاران(1379) نیز به همین نتیجه رسیدند.
در واقع نظریه سبک تبیینی یک چارچوب را برای بررسی سازه های خوشبینی و بدبینی(سلیگمن 1990) ارائه می دهد بیان می دارد که آن سازه ای ست که از مفهوم ناتوانی آموخته شده بهره گرفته بنابراین سبک تبیینی توصیفی است که انسان برای تبیین رویدادهای کنترل ناپذیر زندگی استفاده می کند و تفاوتهای فردی انسان ها را در 3 گستره(درونی-بیرونی)، (ثابت-متغیر)، و (کلی و خاص) که در عادت وقتی با رویدادهای خوب و بد زندگی مواجه میشوند منعکس می کند(گوتس چاک،1996؛پترسون، بوکنن و سلیگمن به نقل از اسمیت هال و ولکوک-هنری؛2000) بر اساس نظریه سلیگمن (1990) افرادی که برای رویداده های بد تبیین های درونی، ثابت و کلی ارائه می دهند دارای سبک تبیینی بدبینانه هستند بر عکس افرادی که رویدادهای بد را بر حسب علل بیرونی متغیر و خاص تبیین می کنند سبک تبیینی خوش بینانه دارند.
سلیگمن (1990) خاطر نشان ساخت باورهای افراد خوشبین و بدبین در خصوص رویدادهای زندگیشان یکسان نیست خوشبین ها معتقدند که شکست موقتی ست و آنها در آن مقصر نیستند در حالی که بدبین ها معتقدند که رویدادهای بد پایدارند زندگی آنها را مختل می کند و مقصرند به عبارت دیگر او دریافت که باورهاست که انسان ها را از یکدیگر متمایز می سازد.
بر اساس تعدادی از پژوهش ها(فری و هیلیر؛ 1993 به نقل از اسمیت، هال و لکوک-هنری2000؛ موس و جانسن؛1991) خوشبینی به عنوان یک توانایی پنداشته می شود که فرد در برخورد با موقعیت های چالش آمیز از آن به عنوان فرصت هایی برای پیشرفت یاد می کند و نه به عنوان یک عامل تهدید آمیز بارنس و سلیگمن(1989) دریافتند که سبک تبیینی مربوط به رویدادهای منفی در دوران بزگسالی ثابت می ماند و برعکس سبک تبیینی برای رویدادهای مثبت در دوران بزرگسالی تغییر می یابد آنها به این نتیجه رسیدند که اگر سبک تبیینی برای رویدادهای منفی یک جنبه ثابت از کنش وری دوران بزرگسالی باشد در نتیجه افرادی با سبک تبیینی بدکارکردی ممکن است در دوران زندگی شان در معرض خطر افسردگی، سلامتی ضعیف و پیشرفت پایین باشند همچنین سلیگمن و الدر(1986) نتیجه گیری نمودند که سبک تبیینی برای رویدادهای منفی ثابت است ولی برای رویدادهای مثبت ثابت نیست.
در این الگو وقتی انسان دچار درماندگی می شود که با مسائل غیرقابل حلی برخورد کند و دریابد که پاسخدهی او بی نتیجه است در این صورت از خود می پرسد که علت ناتوانی کنونی من چیست؟ پاسخ فرد به این سوال در قالب اسنادهای علی ارائه می شود این تبیین ها تحت تاثیر سه بعد مهم: منبع،تکرار و زمان قرار دارد(آبرامسون و گاربر و سلیگمن1980 به نقل از کدیور1381).
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 63 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 50 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
سبک های هویتی
شکل گیری هویت، زمینه را برای برخی چالش های اساسی در سال های جوانی مهیا می سازد. از جمله ایجاد صمیمیت یا ظرفیتی برای باز بودن دوطرفه و مشارکت در روابط با دیگران.
یکی از نظریه پردازان اولیه و بزرگ در زمینه ی هویت، اریکسون می باشد. اریکسون (1982، به نقل از مونتگومری،2005)، این استدلال را مطرح کرده است که کسب صمیمیت و هویت بالیده روانی- اجتماعی فرایند های مرتبط باهم ولی مستقل می باشند.
برزونسکی و کوک[1](2002)، مفهوم پیچیده ی بحران هویت که برگرفته از مفاهیم نظریه پردازانی چون اریکسون است را در مفهوم ساده تر دیدگاه شناختی، یعنی مهارت های مقابله ای با تاکید بر مهارت حل مساله تبیین کرده اند. بر اساس این الگو، برزونسکی به سه سبک هویت متمایز اشاره نموده است. این سبک ها ناشی از استراتژی های حل مساله یا ساز و کارهای مقابله ای است. برزونسکی بر این باور است که افراد توانایی انتخاب یکی از این سه سبک را دارند: سبک اطلاعاتی[2]، سبک هنجاری[3]، و اجتنابی- سردرگمی[4].
سبک هویت اطلاعاتی، ظاهرا سازگارانه ترین سبک برای اداره ی موقعیت های روزانه می باشد. افراد دارای سبک هویتی اطلاعاتی مجدانه در حال جستجو، پردازش و ارزیابی اطلاعات مربوط به خود هستند. این سبب به طور مستقیم با انعکاس خود، تمرکز بر مساله، سبک معرفت شناسی خود گرایانه، علاقه ی زیاد به شناخت چیزهای جدید در مورد خود، تصمیم گیری بر اساس نقشه، هشیاری و پذیرا بودن برای تجربه ارتباط دارد.
افراد دارای سبک هویت هنجاری، به شکل کاملا خودکار، معیارها و انتظارات افراد مهم را درون سازی می کنند و خود را با آن تطبیق می دهند(هیگنز، نقل از برزونسکی،2008).
سبک هنجاری شامل یک دیدگاه بسته ی ذهنی، خودپنداره ی ثابت و سرکوب کننده ی اکتشاف است. هدف اولیه ی آن، دفاع و حفظ دیدگاه شخصی موجود انسان است. این افراد بسیار دفاعی هستند و علاوه بر این، تحمل پایین نسبت به ابهام و نیاز زیادی به ساختار دارند.
سبک هویتی سردرگم- اجتنابی، با تعلل ورزی و تلاش جهت طفره رفتن از تعارضات هویتی و موقعیت های تصمیم گیری تا حدی که امکان داشته باشد، همراه است(برزونسکی،2004). این نوع سبک هویتی با سطح پایین خودآگاهی، هشیاری و ماندگاری شناختی و با سطح بالای راهبرد های تصمیم گیری و شناختی ناکارآمد رابطه ی مستقیم دارد.
سبک سردرگم- اجتنابی با انطباق یابی هیجان مدار(دوریز و همکاران،2004)، و راهبرد های تصمیم گیری ناسازگارانه مثل تعلل ورزی پیش از تصمیم گیری، عقلی سازی پس از تصمیم گیری و معذرت خواهی همراه است (نقل از برزونسکی،2008).
2-5- مفهوم شناسی هویت
واژة هویت یا Identity ریشه در زبان لاتین دارد و از Identitas که از Idem یعنی «مشابه و یکسان» ریشه می گیرد. این واژه در یک معنا به ویژگی یکتایی و فردیت، یعنی تفاوت های اساسی که یک شخص را از همة کسان دیگر به واسطة هویت «خودش» متمایز می کند، اشاره دارد و در معنای دیگر به ویژگی همسانی که در آن اشخاص می توانند به هم پیوسته باشند و یا از طریق گروه یا مقولات براساس صور مشترک برجسته ای، نظیر ویژگی های قومی و ... به دیگران بپیوندند، دلالت دارد (بایرون، ۱۹۹۷، به نقل از فکوهی، ۱۳۸۰).
دو معنای ظاهراً متضاد کلمه هویت تشابه و تمایز دو روی یک سکه اند و آنچه در این بین نقش اصلی را بازی می کند فعل «شناسایی» است که لازمة هویت است. انسانها همواره سعی داشته اند تا تمایزی بین خود و دیگری قایل شوند. به رغم قدمت این تمایزگذاری، از طرح مفهوم هویت در علوم اجتماعی به مثابه یک مفهوم علمی بیش از چند دهه نمی گذرد. عالمان اولیه علوم اجتماعی بر شناسایی جوامع غیر اصرار داشته اند و جوامع عقب مانده تر را در مقابل خود فرض می کرده تا از این طریق به جایگاه خود در جهان پی ببرد، نتیجه این تفکر در قرن ۱۹ پیدایش نظریات تکاملی بود که جوامع متمدن اروپایی نقطه پایان حرکت همة جوامع دیگر بودند. به هر حال تفکرات تاریخی و تکاملی این دسته در قرن بیستم، مورد انتقادات فراوان قرار گرفت و علوم اجتماعی از رویکردی کلان نگر و کل گرایانه به رویکردی جزئینگر و خرد مخصوصاً در آمریکا تبدیل شد. ظهور نظریة کنش متقابل سطح تحلیل علوم اجتماعی را به سطح فرد تقلیل داد و راه ورود نظریه های روان شناسی اجتماعی هموار شد. روان شناسان اجتماعی بر این واقعیت تأکید می کردند که احساس هویت (فردی) به واسطة دیالکتیک میان فرد و جامعه شکل میگیرد. بدین معنی که بینش و بصیرت فرد از خودش ناشی از تصوراتی بود که از جامعه در ذهن خود می پروارند.
2.Berzonsky & Kuk
3.Information Style
4.Normative Style
5.Diffuse-Avoidant style
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 54 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 43 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
مبانی نظری تکانشگری:
خصوصیات شخصیتی می توانند نقش مهمی در توزیع تفاوت های فردی موثر در اختلالات متعدد را بازی کنند. یکی از خصیصه های شخصیتی که هم در جامعه بهنجار و هم در سطح بالینی می تواند مورد توجه قرار گیرد، تکانشگری[1] است. رفتار های تکانشی جزء مهمی از رفتارهای روزانه ما هستند. این رفتارها که به آن ها، رفتارهای مخاطره آمیز یا مخاطره جویانه هم گفته می شود، طیف وسیعی از اعمالی را شامل می شود که روی آنها تامل کمتری صورت گرفته، به صورت نابالغ بروز می یابند، از خطر پذیری بالایی برخوردارند و در بسیاری از موارد در نهایت با وجود پاداش های آنی، عواقب نامناسبی را به همراه دارند ( مکری،1387). به عبارتی منظور از تکانشگری، "عمل بدون تفکر" و "عمل بدون ارزیابی پیامدها" است (اتلت[2] ، 2007).
تکانشگری و رفتار تکانشی دارای سه ویژگی اساسی است که آن را از اصطلاحات مشابهی مانند بیش واکنشی[3] جدا می کند. این رفتارها شتاب زده، برنامه ریزی نشده[4]، بدون فکر و مستعد اشتباه[5] هستند؛ در حالی که در بیش واکنشی به جای تاکید بر سرعت بروز عکس العمل، تاکید بر شدت و زمانی است که عکس العمل رخ می دهد (سوان[6] و هولاندر[7]، 2002 به نقل از اختیاری، رضوان فرد، و مکری،1387). همچنین نوع رفتارهای تکانشی برخلاف رفتارهای اجباری[8] است که فرد بر وجود رفتار آگاهی دارد، و هدف از رفتار، نه کسب لذت، بلکه عموما دوری از یک اضطراب می باشد، همینطور متفاوت از رفتارهایی است که ناشی از نارسایی در داوری[9] و تصمیم گیری است که در آن فرد در مرحله قضاوت اختلال دارد (مولر[10] و همکاران، 2001).
فرایند تصمیم گیری یا برگزیدن یک گزینه از میان چندین گزینه، جهت مدیریت شرایط ایجاد شده، یکی از عالی ترین پردازش های شناختی به شمار می رود. تکانشگری، گونه ای ویژه از این فرایند می باشد، که به عنوان تصمیم گیری مخاطره آمیز[11] شناخته می شود. این تصمیم گیری در شرایطی پردازش می شود که شخص با گزینه هایی روبرو می گردد که انتخاب آن ها باری از سود وزیان را در حال یا آینده به دنبال دارد. تصمیم گیری مخاطره آمیز اهمیت بالایی در زندگی فردی و اجتماعی افراد داشته، و اختلال در آن هسته اصلی پدیده تکانشگری و رفتارهای تکانشی را به دنبال دارد. رفتارهای تکانشی که در برخی رویکردها رفتارهای مخاطره آمیز نیز خوانده می شوند، عملکردهایی هستند که اگر چه تا اندازه ای با آسیب یا زیان های احتمالی همراه هستند، اما امکان دست یابی به گونه های پاداش را نیز فراهم می آورند.
رفتار تکانشی به وسیله تعاریف دارای وجه اشتراک و گاهی هم، متناقض تشریح شده اند. برخی از این تعاریف شامل: رفتار بدون تفکر کافی؛ عمل به غریزه بدون مهار ایگو و عمل سریع ذهن بدون دور اندیشی و قضاوت هشیار می باشند. بنابراین تکانشگری می تواند نقطه عطف بسیاری از اختلالات و آسیب های اجتماعی مثل خشونت، قمار، بازی های بیمارگونه، سوء مصرف مواد، رفتارهای پرخطر جنسی و اختلالات شخصیت مرزی و ضد اجتماعی باشد.
بنابر آنچه گفته شد، گاه تکانشگری را معادل کاهش ارزش تعویقی[12] تعریف می کنند. یعنی تمایل به انتخاب پاداش های کم ولی سریع، در برابر پاداش های بزرگ تر ولی دیررس( ریچاردز[13]، زانگ[14]، میچل و دویت[15]، 1999). بنابراین فردی که در برابر تاخیر در ارضاء شدن، حاضر به پذیرفتن مقادیر کمتری از پاداش می شود، تکانشگرتر است( لوگو[16]،1998؛ هیمن[17]، 1996).
تکانشگری دارای یک ساختار چند بعدی است که ابعادی مانند جهت دهی به زمان حال[18]، کاهش تدریجی پاداش تاخیری[19]، مهار گسیختگی رفتاری[20]، خطر پذیری[21]، هیجان طلبی[22]، حساسیت به پاداش[23]، مستعد بی حوصلگی بودن[24]، لذت جویی[25]، ضعف برنامه ریزی[26] و... است. تکانشگری به عنوان صفت شخصیتی پایه (هرپرتز و سس[27]، 1997) با تعیین کنندگی زیستی (هیث[28] و دیگران، 1994 به نقل از اتلت و دیگران، 2007) هم در نظر گرفته شده است.
رفتارهای تکانشگری به عملکردهایی اطلاق می شوند که اگرچه با درجاتی از آسیب یا ضرر بالقوه همراهند، احتمال دستیابی به انواعی از پاداش های زود هنگام را نیز دارا می باشند. این رفتارها باید دارای سه ویژگی زیر باشند:
الف) انتخاب بین دو یا چند گزینه با پاداش احتمالی
ب) همراهی یکی از گزینه ها با احتمال رویداد عواقب و نتایج ناگوار
ج) نامعلوم بودن احتمال نتایج و عواقب ناگوار در زمان وقوع رفتار (اتلت و دیگران، 2007).
[1].Impulsiveness
[2].Ettelt
[3].Over reaction
[4].Unplanned
[5].Error prone
[6].Swann
[7]. Holander
[8].Compulsive
[9].Judgement
[10].Moeller
[11] - Risky Dicision Making
[12] -Delay discounting
[13] -Richards
[14] -Zhang
[15] -De vit
[16]-Logue
[17]-Heyman
[18].Orientation toward the present
[19].Dimiunished ability to delay gratification
[20].Disinhibition
[21].Risk taking
[22].Sensation seeking
[23].Reward sensivity
[24].Boredom proneness
[25].Hedonism
[26].Poor planning
[27].Herpertz& Sass
[28].Heath
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 319 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 54 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
شادکامی[1] در روان شناسی:
شادکامی هدف مشترک تمام افرادی است که به سمت نیل به آن در تکاپو هستند، اما برای بسیاری از مردم این هدف به طور ناکام کننده ای دور از دسترس باقی مانده است. زندگی مدرن برای انسان های امروزی برکاتی به همراه داشته است. فن اوری پزشکی مرگ و میر کودکان را در بسیاری از بخش های دنیا کاهش داده است. بسیاری از امراضی که اجدادمان را تهدید می کرد ریشه کن شده است. درد روان شناختی، افسردگی و اضطراب را می توان با لیتیوم[2]، پروزاک[3] و سایر داروهای روان گردان تخفیف داد. نیروهای متخاصم محیطی داروینی از قبیل سرما، گرما، انگل ها، شکارچیان و کمبود غذا دیگر تهدید کننده جان انسان ها نیستند و مردم در قیاس با اجدادشان در رفاه حیرت انگیزی به سر می برند(مظفری،1382).
محیط های متراکم زندگی که توسط هزاران انسان دیگر احاطه شده است، احساس گمنامی و ناتوانی در سازمان های بزرگ و در عین حال، محروم ماندن از حمایت های اجتماعی خویشاوندان گسترده منجر به آسیب های گوناگونی شده است. انسان های قدیم ممکن بود با یک یا دو جین انتخاب بالقوه همسر رو به رو باشند اما انسان های جدید با هزاران انتخاب بالقوه همسر مواجه هستند. آن ها به وسیله تصاویر جذاب رسانه ها بمباران می شوند که در نتیجه ممکن است باعث انتظارات نامعقول در مورد کم و کیف همسران قابل دسترس گردد. به عقیده روان شناسان تکاملی رگ بار تصاویر جذاب انسان های دیگر ممکن است مشکلات روان شناختی و اجتماعی به همراه داشته باشد. مثلا در یک سری مطالعات مشاهده شده است که مواجهه متعدد با تصاویر زنان زیبا، باعث کاهش تعهد مردان نسبت به همسرشان می شود(مظفری،1382).
2-2-2-1. شادکامی و مفهوم آن
در یکی دو دهه اخیر رویکرد روانشناسی مثبت مورد توجه روانشناسان بسیاری قرار گرفته است (سلیگمن[4] و سکزنتمی هالای [5](2001). یکی از مباحثی که در سال های اخیر در رویکرد روانشناسی مثبت مورد توجه قرار گرفته است، مبحث شادی[6] است.
واژه شادی مفهومی روانشناختی است که دارای تعاریف و ابعاد مختلفی می باشد. در واژه نامه ها، شادی با واژه هایی هم چون خوشحالی، شادکامی، خوشی و نشاط هم معنا دانسته شده است (معین،1371). در سطح عموم مردم شادی، بودن در حالت خوشحالی و سرور یا دیگر هیجانات مثبت، رضایت از زندگی و فقدان افسردگی و دیگر عواطف منفی است. در مباحث روانشناختی شادی به عنوان یکی از هیجانات مثبت طبقه بندی شده است که انسان ها در فعالیت های روزمره خود آن را تجربه می کنند.
در تبیین شادکامی ، دو مکتب اصلی تفکر وجود دارد : لذت گرایی [7]یک نظریه روان شناختی است که طبق آن ، ارگانیزم به منظور جستجوی لذت و دوری از درد انگیخته می شود(فرانکن[8]،1998). لذت گرایی به طور کلی شامل احساساتی است که نتیجه ای از درون شد[9] به نظام های حسی پنج گانه است. به این ترتیب، شادکامی طبق اصل لذت گرایی، بیشینه کردن اثرهای مثبت نظام های حسی متفاوت است . اما شادکامی یک مفهوم بسیار پیچیده است .تئوری های شناختی، دیدگاهی دیگر ارائه کرده اند: لازاروس [10]، نظریه پرداز شناختی هیجان، شادکامی را به عنوان هیجانی تعریف کرده است که نتیج های است از به وجود آوردن پردازشی قابل استدلال در جهت فهم یک هدف (داناولد[11]، 1997).
به عبارت دیگر، تئوری های شناختی، شادکامی را به عنوان آن چه در راه رسیدن به هدف تجربه می شود می بینند. به این ترتیب، شادکامی منبعث از هدف یا برانگیخته شده توسط هدف است، در حالی که نظریه لذت گرایی، شادکامی را به عنوان وضعیت آخر یا خود هدف می بیند.
آیزنک[12](1983)، شادکامی را به عنوان برونگرایی پایدار در نظر گرفت و خاطر نشان ساخت از زمانی که عواطف مثبت در شادکامی مورد توجه واقع شد ند، شادکامی با جامعه پذیری آسان و تعامل مطلوب و لذت بخش با دیگران مرتبط دانسته شد(فرانسیس[13]، براون[14]، لستر[15] و فیلیپ چاک[16]،1998).
برخی محققان پیشنهاد کرده اند که شادکامی را در صورتی می توان به عنوان صفت در نظر گرفت که سه ملاک پایداری زمانی، همسانی بین موقعیتی، و علیت درونی را دارا باشد(فرانسیس و همکاران،1998). آرگایل و کراسلند[17](1987)، نیز شادکامی را وابسته به فراوانی و درجه عواطف مثبت یا لذت، سطوح بالای رضایت در طول زندگی، و نبود احساسات منفی نظیر افسردگی و اضطراب دانسته اند(فرانسیس و همکاران، 1998).
[1] - Happiness
[2] - lithium
[3] - prozac
[4] - Selligman
[5] - Scikszentimihaly
[6] - Happiness
[7] . hedonism
[8] . Franken
[9] . input
[10] . Lazarus
[11] -Danaveld
[12] -Izenk
[13] . Francis
[14] . Brown
[15] . Lester
[16] . Philipchalk
[17]. Crossland
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 70 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 67 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
باورهای خودکارآمدی
مفهوم باورهای خودکارآمدی
خودکارآمدی[1]، درجه ای از احساس تسلط فرد در مورد توانایی اش برای انجام فعالیت های خاص می باشد. تئوری خودکارامدی بندورا به نقش اعنماد و اطمینان و عزت نفس فرد نسبت به توانایی هایش در انجام رفتار خواسته شده از وی تأکید دارد(بندورا و آدامس[2]،2002). به عبارت دیگر، خودکارآمدی اطمینانی است که شخص، رفتار خاص را با موقعیت به اجرا می گذارد و انتظار نتایج به دست آمده را دارد(بندورا و اسحانک[3]،2004). در واقع خودکارآمدی به قضاوت فرد در بارة آنچه فرد فکر می کند، می تواند انجام دهد، نه آنچه انجام داده است، گفته می شود (احمدی، 1386).
خودکارآمدی یکی ازمفاهیم مهم و مؤثر و مکانیسم اساسی در نظریه شناختی اجتماعی بندورا است. بندورا( 1977)، خودکارآمدی را توجه به باورها یا قضاوت فرد نسبت به توانا یی های خودش در انجام وظایف و مسؤولیت ها می داند. این نظریه خودشناسی را اساس تصمیم گیری می داند و همچنین ویژگی های انسان را مورد توجه قرار می دهد. هم چنین در این دیدگاه رفتار آدمی نه تنها در کنترل عوامل بیرونی و محیطی نیست بلکه فرآیندهای شناختی نقش تعیین کننده در رفتار دارند. فرآیندهای شناختی به عنوان بخشی از آسیب شناسی روانی موجب انتظارات و ادراکات نادرستی می گردد که فرد از کارآمدی خود دارد و این انتظارات می تواند به اضطراب و اجتناب های دفاعی از موقعیت های تهدید کننده منجر شوند(پاجاریس[4]، 2002).
در نظام بندورا، منظور از "خودکارآمدی" احساس شایستگی، کفایت و قابلیت در کنار آمدن با زندگی است. برآورده نمودن و حفظ معیارهای عملکرد، خودکارآمدی را افزایش می دهد، ناکامی در برآوردن و حفظ آن معیارها، ان را کاهش می دهد. را ه دیگری که بندورا خودکارآمدی را شرح داده، برحسب ادراک ما از درجه کنترلی که بر زندگی خود داریم، می باشد. افراد می کوشند بر رویدادهایی که زندگی آنان را تحت تأثیر قرار می دهند، اعمال کنترل نمایند. با اعمال نفوذ در موقعیت هایی که آنان می توانند مقداری کنترل داشته باشند، بهتر می توانند آینده مطلوب را تحقق بخشیده و از نتایج نامطلوب ممانعت به عمل آوردند. تلاش برای اعمال کنترل بر شرایط زندگی، تقریبا بر هر فردی حکمفرماست، زیرا این کار می تواند منافع شخصی و اجتماعی بی شماری را برای آنان تأمین نماید. توانایی تأثیرگذاری بر پیامدها، آنان را قابل پیش بینی می سازد. قابل پیش بینی بودن، آمادگی سازش یافتگی را پرورش می دهد. ناامیدی در اعمال نفوذ بر اموری که به صورت نامطلوب بر زندگی فرد تأثیر می گذارند، نگرانی، دلسردی و ناامیدی را پرورش می دهد(بندورا،1995).
در چارچوب نظریه ی بندورا، افراد با باورهای خودکارآمدی قوی نسبت به افرادی که باورهای ضعیفی دارند در انجام تکالیف کوشش و پافشاری بیشتری از خود نشان می دهند و در نتیجه عملکرد آنان در انجام تکلیف بهتر است(بندورا،1993).
باورهای خودکارآمدی افراد، می تواند به وسیله چهار منبع اصلی مؤثر ایجاد و تقویت شوند(به طور مفصل در همین فصل توضیح داده شده است): مؤثرترین روش به واسطه ی "تجارب مستقیم" است. موفقیت های افراد، باوری نیرومند در کارآمدی شخصی افراد ایجاد می کنند، در حالی که شکست ها آنان را ویران می سازند به ویژه اگر این شکست ها قبل از پابرجایی قوی خودکارآمدی رخ دهند. دومین روش تقویت و ایجاد باورهای خودکارآمدی به واسطه "تجارب جانشینی" می باشد که توسط الگوهای اجتماعی به دست می آید. دیدن افراد مشابه با کسب موفقیت های آنان باعث تلاش بیشتر و برانگیختگی آنان شده و توانایی لازم جهت تسلط بر موانع را یافته و موفق می شوند. روش سوم" اقناع کلامی" است. افرادی که به صورت شفاهی تشویق می شوند زمانی که توانایی تسلط بر فعالیت ها را دارند، باعث تلاش و تحمل بیشتر آنان می گردد. چهارمین منبع مربوط به حالت های فیزیولوژیک و هیجانی در "داوری توانایی خود" است. خلق مثبت باعث افزایش خودکارآمدی شده و خلق محزون، معکوس عمل می نماید. کاهش واکنش تنیدگی افراد و تفسیر نادرست حالات جسمانی در تغییر و اصلاح باورهای خودکارآمدی تأثیر دارد(بندورا،1994).
باید گفت که خودکارآمدی دریافت شده در چهار فرآیند اصلی اثرگذاری می کند: فرآیندهای شناختی، انگیزشی، عاطفی، و گزینشی(بندورا،2001). باورهای خودکارآمدی بر الگوهای اندیشه اثر می گذارد. برای چیره شدن بر پیچیدگی فرآیند پردازش داده های چندبعدی و فرآیند حل مسأله، افراد باید از حس خودکارآمدی بالایی برخوردار باشند تا در موقعیت های تصمیم گیری پیچیده و در اندیشه تحلیلی، خودکارآمد شوند. هر اندازه که باور خودکارآمدی دریافت شده فرد بالاتر باشد، برای پردازش شناختی کار و اندیشه تحلیلی بیشتر کوشش می کند(بندورا،2001). خودکارامدی افراد سطح انگیزش آن ها را نیز با کنترل میزان کوشش و زمان پایداری در برابر سدهای پیش رو تعیین می کند. هنگام رویارویی با دشواری ها، آنان که به توانایی های خود باور ندارند، از کوشش خود می کاهند و زود به راه حل های دست پایین تن می دهند. هم چنین باورهای خودکارآمدی افراد بر میزان فشارروانی و افسردگی که در موقعیت های تهدیدآمیز و فشارآور تجربه می شود تأثیر می گذارد. افراد دارای باور خودکارآمدی دوست دارند از برخی فعالیت ها(آن جا می پندارند فراتر از توان آن ها است) دوری کنند و فعالیت های چالش انگیز و محیط هایی را در اجتماع برگزینند که می پندارند برای انجام شان توانایی دارند.
باورهای خودکارآمدی در میزان تلاشی که افراد در هر فعالیت باید صرف نمایند و مدت زمانی که در برخورد با موانع پافشاری می نمایند و در انعطاف پذیری آنان در موقعیت های مختلف، تعیین کننده هستند. این باورها در میزان تنیدگی و اضطرابی که افراد در برخورد با موانع تجربه می نمایند، تأثیر دارد.
[1] - Self- efficacy
[2] - Bandura A, Adams NE
[3] - Bandura A, Schunk DH
[4] -Pajares